بوسهای دیگر !
به نرمی جنگ نرمی با تو دارم دو سه بوسه ی گرمی با تو دارم
دلم خواهد بگیرم بوسهای باز
که تا آگه شوم با بوسه زین راز
که آخر جنگ ما از چه چنین است
چرا همواره بوسه در کمین است ؟
چه نیرویی در این لبها نهفته
که آتش میزند بر جنگ خفته ؟
چرا پرپر زنم هر دم ز یادت
چگونه بنده گشته دل ز عادت ؟
نمیخواهد چرا توبه نماید ؟
حیا را برده از اندیشه شاید!
تو گر شیرینی آن را چشیدی
بگویم که شتر دیدی ندیدی
چرا که بعد از آن غرقی به دریا
شوی همپای دل بر گرد دنیا
اگر حتی هزاران بوسه گیری
برای بوسهای دیگر بمیری !!
مجید رحیمی ۲۹ جون ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment