Sunday, January 30, 2011

!! روز اعدام اعدام


روز ۲۹ ژانویه این حداقل کاری بود که میشد انجام داد و صدای به خون خفته ی ملت ایران را پژواک داد ... روز سردی بود اما در همین روز سرد تعدادی هرچند کم از هم میهنان که احساس مسولیت میکنند این مهم را وظیفه ی خود دانسته و از راه دور و نزدیک به شهر مونیخ آمده و ساعتی‌ در این گردهم آٔئی شرکت نمودند ... در این مراسم که به همت بچه‌های آزادیخواه شهر مونیخ انجام گرفته بود من هم از راه دور به این مکان رفتم و این شعر را که برای این مناسبت سروده بودم خواندم... به امید روزی که فقط خود اعدام اعدام گردد و نه هیچ موجود زنده‌ای .... این شعر را تقدیم می‌کنم به همه ی آن کسانی‌ که با تمام وجود مخالف " اعدام " هستند و بر ضدّ آن برخاسته و در جنگ اند

!!! روز اعدام اعدام

بیست و نه ژانویه روز اعدام اعدام
یعنی‌ که روز ننگی بر این نظام بدنام
نظامی که میکشد مانند آب خوردن
نظامی که میشود هم سرنوشت صدام

در این روز دگرگون، یاران خموش نباشید
زندگی‌ را بخوانید در کوچه‌ها و بر بام
فریاد ما سلاحیست به روی شب پرستان
که وحشتی نشاند بر آمران احکام

باید بداند عالم جنایت است اعدام
رنگ قانون گرفته به چهره این قتل و عام
هر جای این دهکده در هر کتاب قانون
چنین حکمی ببینم بگذارمش زیر پام

یعنی‌ سپیده آمد تا که خبر آورد
بیدار گر بمانی بگریزد ت ظلم و شام
وحشیگری ظالم از حجب بیجای ماست
!! برخیز و حق ستان شو با سنگ و چوب و دشنام

مجید رحیمی ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ ساعت ۲۳ مونیخ


Sunday, January 23, 2011


امروز تولد ندا آقا سلطان است ، دختری که آگاهانه به خیابان آمد و در برابر ظلم سینه سپر کرد و ظالم بی‌ عاطفه نیز به گمان آنکه اگر او و چند تن دیگر چون او را بمیراند درس عبرتی به دیگران میدهد و همه چیز آرام می‌گیرد ... با مرگ ندا و نداها تازه مبارزه آغاز گشت .... این سرود برای ندا ساخته و خوانده شده است

هریک ، هریک ، هریک از ما یک نداست
کابوس دشمنان او این صداست
من ندایم من ترانه من سهراب
من اشکانم من کیانوش من مهتاب
من مسعودم من یعقوب و محمد
ویران نمایم خانه ی دیو و دد
دیو و دد زمانه ی ما تویی‌
ای آنکه بنشستی به جای خدا!!
آن دم که کشتی‌ اولین ندا را
خود را به رفتن کرده‌ای مبتلا
میهن کنون در آتش است و در خون
گوید بس است برو‌ ای شاه جنون
سهراب کشی‌ و مخلص اهرمن
زرق و برق شیطان نمودت افسون
هریک ، هریک ، هریک از ما یک نداست
کابوس دشمنان او این صداست!!!

این ترانه
و آهنگ را به روح آزاد و آزادیخواه ندا تقدیم می‌کنم
مجید رحیمی - مونیخ




Saturday, January 22, 2011

پدرم رفت سفر!! از آلبوم " اولین شاخه گل " بر اساس داستان حقیقی‌ یک کودک

با اینکه همیشه دوست دارم شما عزیزان را خوشحال و لبخند بر لب ببینم ! اما گاهی‌ به عنوان شاعر نمیتوانم از کنار بعضی‌ سرگذشت‌ها بگذرم وآنها را به دنیای شعر دعوت‌ نکنم ... ضمن اینکه باید اعتراف نمایم شنیدن این اثر همیشه اشک مرا از گونه جاری میسازد


‎!!!جانم فدای آقا

آقایی میره اهدأ خون و به پرستار میگه: خانم از من خون بکشید .... از ایشون یک لیتر خون میکشند... اما آقا راضی‌ نمیشه و باز می‌خواد که ازش خون بکشند ، و وقتی‌ با مخالفت پرستار روبرو میشه اصرار میکنه و خواهش میکنه که یک لیتر دیگه ازش خون بکشند ، پرستار مجبور میشه یک لیتر دیگه از این آقا خون بگیره ، اما آقا باز اصرار داره که ازش یک لیتر دیگه خون بکشند! پرستار با عصبانیت میگه: آقا نمیتونیم چنین کاری بکنیم شما به ضعف میفتید و امکان مرگتون خواهد بود! ... آقاهه با التماس میگه: شما رو به خدا به هر کس که میپرستید یک لیتر دیگه از من خون بکشید ... پرستار میگه: آقا آخه دیگه خونی در رگ شما باقی‌ نمیمونه ! آقاهه میگه من هم همین رو می‌خوام تا بگم: تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست

Tuesday, January 18, 2011

!!!!استاد افتخاری

دوستان ! تقاضا دارم نخست به این فیلم که در مورد علیرضا افتخاری تهیه شده و سخت از وی دفاع گردیده خوب دقت نمایید و سپس در قسمت کامنت‌ها مطلب نوشته شده را بخوانید و خود قضاوت نمائید که حقیقتاً واقعیت کجاست ! و چه کسی‌ میتواند خود را از مردم و برای مردم بنمامد!!؟

علیرضا افتخاری چنانچه خود نیز اعتراف مینماید از برآمدگان بعد از انقلاب البته شکوهمند اسلامی در ایران است .... او را بسیاری در موسیقی کلاسیک ایران بعد از استادان شجریان و ناظری میدانند ... در جریانات حرکت بزرگ مردم ایران که به حرکت سبز شهرتیافت و همواره و هنوز ادامه دارد و به نظر نمی‌‌آید که به این زودیها از حرکت باز بایستد ، شاهد بودیم که چگونه جوانان این آب و خاک به فجیعترین شکل به خاک و خون کشیده شده ، دستگیر و در زندانها مورد شکنجه و حتی تجاوز قرار گرفتند که بسیاری از آنها بعد از آزادی به علت شکستگی روحی دست به خودکشی‌ زدند ... با دیدن چنین صحنه و صحنه‌هایی بسیاری از هنرمندان حقیقی‌ این ملت نه تنها سکوت را شکستند که مستقیم بر سر دشمنان این ملت فریاد برآوردند و این عمل ننگ آلود آنان را محکوم نمودند و در این میان دنیا شاهد بود که چگونه ندا‌ها ، سهراب‌ها ، اشکان‌ها و ده‌ها و ده‌ها تن از این جوانان بر آسفالت خیابان‌ها به خاک و خون کشیده شدند ... اما درست در همین زمان این استاد گرانقدر که به قول خود توسط این مردم به این جایگاه رسیده است در یک برنامه آواز خوانی "که حضور در آن برنامه هم سوال بر انگیز است " ناگهان از صحنه فرود می‌‌آید و کسی‌ که فرمان تیر به مردم را داده است آنچنان به آغوش گرفته و غرق بوسه مینماید که حیرت را به اوج خود در چهره ی تماشاگران می‌رساند !! هدف از این کار چه بود ؟ آیا تشکر برای این همه جنایت که این آقای مثلا رئیس جمهوری انجام داده بود ؟ یا تشکر برای اینکه ایشان نام ایران و ایرانی‌ را در جهان به بالاترین پله نشانده است ؟ یا آنکه هدف بالاتر نشستن از آن دو استاد مردمی و پیشرو به کمک نظام و شاخ رئیس جمهوری !! این عمل صورت گرفت ؟
البته اینجا اعلام مینمایم که حمله به دختر ایشان در دانشگاه یا کلا بی‌ احترامی به خانواده‌ ی ایشان به هر صورتی محکوم است !! حتی اگر خانواده ی ایشان از وی دفاع نماید !!... اما هر گونه انتقاد و حمله ی گفتاری و روشنگری به خود ایشان نه تنها آزاد است که بایسته نیز هست!! ایشان اما هنگامی که قدرت بیزاری و انزجار مردم از این عمل خود را دید این سخنان را بیان نمود که در کلیپ بالا شنیدیم ... اما در همان گفتار هم اگر دقت کنیم میبینیم که نه تنها هیچ کلامی از نداها و سهراب‌ها و از جنایات این شخص و این نظام بر زبان نمی‌‌آورد ! که حتی باز او را به عنوان رئیس جمهوری معرفی‌ کرده و عمل خود را عملی‌ ساده مینامد که قصد عرض ادب به رئیس جمهوری مان را داشته است !!!... توجه کنیم که این جوانان و پیران و کودکان درست برای همین جان داده و جان میدهند که بگویند : این آقا نه رئیس جمهوری ما است و نه این نظام نظام مورد دلخواه این ملت !!... یعنی‌ وقتی‌ در سخنان این آقای افتخاری دقت مینمائیم میبینیم که ایشان حتی در پوزش خواهی‌ خود باز این نظام و این آدم را تائید مینماید !!... به همین منظور هم بنده این شعر را برای ایشان گفته و در بعضی‌ سایت‌های انتشار داده‌ام ... دوستان ! بعد از خواندن این مطالب و این شعر قضاوت با شماست ... قضاوت همیشه با شماست !! چرا که شما ملت هستید و این مملکت و این آب و خاک از آن شماست!! پاینده باد مبارزات به حق مردم ایران برای رسیدن به حکومت قانون ... قانون حقوق بشر و قانون انسان

استاد افتخاری!!
یکی‌ را بست بایدش به گاری
که تا مردم بگیرد زو سواری
همانی که به مردم گفت:خاشاک
که تا رویش ببوسد افتخاری

دو صد زخمه به زخم مردمان زد
ز کاری که نمود آن مرد قاری
از این مردم که او را او نموده
کشانده خود به شهر بی‌ وقاری

کنون ملت به سوگ قهرمانان
ز دیده می‌کند خونابه جاری
درون سینه دارد خشم پنهان
چه تبریزی چه رشتی، شهسواری

ولی‌ استاد آواز خوش آواز
چنان معشوقه‌ای سوی نگاری
شتابان میشود تا که به دشمن
دهد صد بوسه با پستی و خواری

ز کهریزک نمی‌خواهد بداند
ز شادیها بگو نه سوگواری
نه از ترانه و سهراب و اشکان
بگو از قدرت و از سرسپاری

که دل از آن شکوفایی بگیرد
نه آنکه روز و شب شیون و زاری
دلش خواهد شود همراه آقا
که آموزد فنون بیضه داری

ز مردم هم نمی‌خواهد بداند
کزو دشمن در آورده دماری
از این پس او ز تاریکی‌ بخواند
به جای خواندن از امیدواری!!
مجید رحیمی ۲۰۱۰/۱۰/۱۶ مونیخ

Monday, January 17, 2011

!!رستم و تهمینه و سهراب و سام


بیادت آید آنشب بر سر بام
چگونه میکشت آن مرد بدنام
همانی که شبی بر ماه بنشست
همانی که رسید با حیله و دام
بدنبالش روان شد ملت ما
ز پا اما نشست آن نسل ناکام
دو صد پاره شد این میهن به دستش
که تا نوشید او زهری ز آن جام
یکی‌ دسته ز ملت شد فراری
گروهی شد اسیر چنگ صدام
هزاران تن به زندان و شکنجه
جزای اشتباه و عمل خام
زمان بگذشت و آمد نسل حاضر
نموده شاد قلب میهن و مام
و این مام وطن بگرفته جانی
که می‌بیند به پایان می‌رسد شام
ندارد وحشتی امروز کس از شب
نمیترسد کسی‌ از حکم و احکام
در این دوران طولانی و تیره
بسی‌ پرداخت کردیم بهره ی وام
کنون چون آگهیم از شاهنامه
وطن دارد هزاران رستم و سام
که باید دید فصل آخرش را
!! که شاهنامه خوش است در سرانجام
مجید رحیمی - مونیخ

Sunday, January 16, 2011

!!از رومانی تا ایران

بعد از آنکه هلیکوپتر چاشسکو که از روی بام قصر ریاست جمهوری برخاسته و قصد فراری دادن دیکتاتور رومانی به خارج از کشور را داشت ، جنگنده‌های ارتش رومانی آنرا مجبور به فرود اجباری نمودند ، چاشسکو به دادگاه نظامی کشیده شد و افسران ارتش وی به او گفتند: خوب بود که در ایران میماندی ! جای تو همانجا است !!!.... سوال اینجاست آیا ما هم در ایران و در ارتش و سپاه افسران غیرتمند و میهندوستی چون افسران رومانی داریم ؟؟؟؟؟


Saturday, January 15, 2011


آقای شجونی ! دستگیره‌های طلای کاخ شمس را چه کردی ؟؟؟؟

تازه انقلاب شده بود و این آقا یعنی‌ حجت الاسلام شیخ جعفر شجونی که زاده ی شهر فومن است به عنوان رئیس کمیته ی مهر شهر کرج مشغول به چاپیدن و بگیر و ببند مردم بود ! در کنار اینها همه اما ناگهان شایعه‌ای گوش ساکنین کرج و حومه را پر کرد که این آقای شجونی که ادعای بودن ۲۵ سال در زندانهای شاه را داشت !! حالا دستگیره‌های طلای کاخ شمس پهلوی را دزدیده است !! کاخ شمس در مهرشهر کرج که به شکل بسیار زیبایی ساختمان حلزونی آن ساخته شده بود حالا در اختیار این آقای شجونی قرار داشت ... ایشان اما با بودن چنین شایعه‌ای در سال ۱۳۵۸ بعئوان نمایندهٔ ی مردم کرج کاندید مجلس اسلامی شد و با آنکه دست کم من از یکی‌ از حوزه‌ها می‌دانم که رای بسیار کمی‌ آورد سرانجام همراه با هنجنی کاندیدای دیگر این پست راهی‌ مجلس اسلامی گشت ! و چند روز بعد محل زندگی‌ خود را به یک خانه ی ویلایی بسیار شیک به قیطریه ی تهران منتقل نمود که معتقد بود اینجا یعنی‌ آن خانه ارث پدرش می‌باشد
....
با دستگیری برادرم در سال ۱۳۶۰ منکه با یکی‌ از محافظان وی آشنایی و دوستی دیرینه داشتم از وی خواستم تا نامه‌ای از شجونی برای آزادی برادرم تهیه نماید و به همین منظور لازم بود که هفته‌ها همراه با آن محافظ به منزل حاج آقا شجونی رفت و آمد نمایم ... روزی که در منزل وی بودیم و باید بگویم که این خانه مانند کاروانسرا بود و سگ صاحب خود را نمیشناخت ، شاهد گفتگوی تلفنی وی با میر حسین موسوی که آن‌زمان نخست وزیر بود شدم که شجونی با وضع بسیار بدی با او گفتگو میکرد و دوستانه‌ترین جمله اش این بود که با همان لهجه ی فومنی به نخست وزیر میگفت : آقای نخست وزیر من ریدم به ریش شما !!... پیشتر از این روزی به همراه همان محافظ شجونی به خواهش وی راهی‌ جنوب شهر تهران شدم تا گویا بسته‌ای که حامل مبلغی بود را دریافت کرده و از آنجا به مجلس رفته و بسته ی پول که گویا ۵۰،۰۰۰ تومان آن زمان یا چیزی حدود ۲۰،۰۰۰ دلار امروز بود را به ایشان تحویل دهیم .آنروز مصادف شد با بسته شدن قلعه یا شهر نو ! و قمه بدستان سهام دار در این محله ی بدنام تهران به خیابانها ریخته تا با پاسداران بدکارتر از خود که آمده بودند تا آنجا را ببندند مقابله نمایند !! و من بی‌ خبر از همه جا در این میان با یک بسته پول گرفتار آمده بودم که اگر کسی‌ بویی می‌برد که آن بسته حامل ۵۰،۰۰۰ تومان است ، اکنون کسی‌ اینجا نبود که بتواند این داستان را برای شما بگوید.. با آنکه آنروز این بسته به دست وی رسید و او بی‌ تشکر پول را از ما گرفت اما من هنوز از خود میپرسم: آن پول از کجا می‌‌آمد ؟ و چرا بایست ما چنین کاری را میکردیم ؟ و دیگر آنکه وقتی‌ این مبلغ بسیار بالا برای وی آنقدر کم اهمیت باشد که حتی دو نو جوان را برای دریافتش میفرستد پس باید مبالغ هنگفت دیگری در جریان بوده باشد که این مبالغ پیش پا افتاده را دو نو جوان هم بتوانند به دستش برسانند !! بعد از آزادی برادرم که بسیار شکنجه شده و حتی به میدان اعدام مشقی هم برده شده بود ، من دیگر با شجونی هیچ تماسی نداشتم ، اما بعد‌ها شنیدم که این حضرت کسانی‌ را هم که حاضر بودند جانشان را برای وی بدهند و حقیقتا به او ایمان داشتند را بی‌ هیچ جیره و مواجبی رها کرده بود !! اما در مورد به نام کردن زمین!! آن محافظ که امروز هنوز زنده است و هنوز منبع خوبی برای گرفتن اطلاعات در باره ی کارهای ایشان هست، میگفت: هر کس که هر مشکلی‌ داشت و نزد حاج آقا شجونی می‌‌آمد اگر پول نقد نمی‌داشت حتما میبایست قطعه زمینی‌ در تهران یا کرج به نام وی میکرد تا کارش راه بیفتد !! به یاد می‌‌آورم که پدرم یکی‌ از خانه‌هایی‌ را که داشت فروخت و خرج آزادی برادرم نمود ... شهردار احمدیه که مدتی‌ شهردار کرج بود و تحصیلات شهرسازی اش را در آمریکا به پایان برده و به میهن برای خدمت بازگشته بود مدتی‌ این پست را در کرج داشت و بسیار هم کار خود را خوب انجام میداد تا آنکه همین آقای شجونی نمایندهٔ ی مردم کرج قصد ساختن یکی‌ از زمین‌های خود را مینمایند که رودی از میان آن در جریان بود و حاج آقا از شهردار می‌خواست که او این رودخانه را به مسیر دیگری هدایت نماید تا زمین ایشان آزاد و آماده ی ساختمان سازی گردد !! شهردار که این کار را به ضرر مردم کرج میدید شدیدا با آن مخالفت نمود ... چند هفته نگذشت که شهردار از کار برکنار و ساختمان پس از چندی آغاز به ساخته شدن گردید !! اینها فقط قسمتهایی از زندگی‌ این آدم یعنی‌ نمایندهٔ ی کرج حجت الاسلام شجونی بود که من شاهد آن بوده‌ام ... این صحیح است که او جان برادرم را از مرگ حتمی نجات داد ! اما آیا او این کار را برای انسانیت نمود ؟ یا اصلا باید پرسید: چه کسی‌ این جوان ۲۰ ساله را به اعدام محکوم کرده بود که وی توانست آزادی وی را در مقابل آن مبلغ هنگفت امکانپذیر سازد !؟ آیا این یک باند مافیایی نبود که یکی‌ دستگیر کند ، دیگری جوان را به اعدام محکوم نماید ، و اگر خانواده‌ ی محکوم توانست بپردازد که چه خوب اگر هم نتوانست جوان را میکشند تا درس عبرت آن دیگران گردد !!؟؟؟؟ به جمهوری اسلامی خوش آمدید
مجید رحیمی - مونیخ
!!پیروزی آموختنی است
از قربانی دادن پروا نداریم و هریک از ما حاضریم به جای هریک از این قربانیان باشیم !! چنانچه آنها هم آزادانه و آگاهانه به پای چوبه ی دار رفته و میروند ! چرا که میدانند قیمت آزادی باید پرداخت گردد تا آزادی به این سرزمین پا بگذارد ! از هزینه کردن نهراسیم ! حتی اگر جان باشد !! چرا که آزادی است که به من و شما ارزش میدهد ! بی‌ آزادی ما هیچ ارزشی نداریم
یاران ! شک نکنیم که این وحشیگری سرعت گرفته ی نظام جنون و جهالت به این وابسته است که ملت فاصله ی زیادی تا سرنگونی نظام ندارد !! این جانیان این را فهمیده اند که اتّحادی زیبا میان گروه‌ها و سلیقه‌های مبارزین بوجود آمده است !! و این همان سمّی است که شبیه آنرا رهبرشان خمینی سرکشید !! و حالا مائیم که جام زهر دوم را به خورد این یکی‌ رهبر علیل خواهیم نوشانید
بیدارتر از سحر شدیم
برپا شدیم دگر شدیم
ماه و ستاره داده ایم
با مهر سر به سر شدیم
آواره از کاشانه ایم
هم دور و هم در خانه ایم
سیمرغ عطاریم و با
!!سیمرغ هم سفر شدیم
زیباترین اتفاقی که میتوانست میان مبارزین بیفتد همین اتحاد بود !! آنرا قدر بدانیم که آسان بدست نیامده است !! سکوت زشترین کاری است که میتواند از ما بر آید ! از این زشترین کار فاصله بگیریم و به خود این احساس را بدهیم که ما انسانیم و نمیتوانیم در برابر ظلم سکوت نماییم ! حتی اگر به نرخ جان تمام گردد از این جوانان داخل میهن بیاموزیم که چنین بی‌ پروا به استقبال مرگ میروند و با خون خود تاریخ این سرزمین را به زیبایی مینگارند !! اگر قطره‌ای از خون این جوانان در رگ‌های من و تو وجود دارد ! پس ما هم نباید سکوت نماییم ... درود به غیرت و ارق ملی‌ و انسانی‌ شما ... برخیزید که پیروزید ! و ما در طول این ۳۲ سال آموخته ایم که چگونه پیروز گردیم ! و همین قربانی دادنها نشانه و اثبات این سخن است ... همگی‌ تان را دوست دارم اما آنهایی که سکوت را میشکنند را بیشتر!! مجید رحیمی - مونیخ

Friday, January 14, 2011


!!!با ما شاد پرواز کنید و شادروان گردید
هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران


Wednesday, January 12, 2011

!!اصلاح طلبان و اصولگرایان

!!سردار شرمندگی
گویا باز فریبا خاتمی برای بازی در نقش
سوپاپ جلوگیری از انفجار آماده میشود!! اگر فقط
بتوان یک جمله را از جبهه ی اصولگرایان پذیرفت همین صفت "بی‌ بصیرت" است که آنها به این به‌اصطلاح اصلاح طلبان میدهند !! که البته همین را هم میتوان از سوی اصلاح طلبان نسبت به اصولگرایان پذیرفت !! اما در جبهه ی اصلاح طلبان که در همین نظام بدترین عمل با آنها صورت گرفت و به بدترین وجه آنها از صحنه ی سیاسی بیرون انداخته شدند میبینیم که باز هوس از پنجره وارد گشتن را دارند !! در صورتی که مثلا همین آقای خاتمی که القاب گوناگونی هم برای این کارهایش مانند فریبا خاتمی ، سید خندان ، سردار شرمندگی و بسیار دیگر گرفته ، بیشترین کمک را به این نظام و رهبر جمهوری البته مقدّس اسلامی کرده است !!! این جناب رئیس جمهوری سابق که هشت سال مردم را روی انگشت لبخندهای ژوکندش چرخاند ، دیدیم که چه خدمتی به ادامه ی عمر این نظام ننگین نمود ! و هنگامی که دانشجویان به خیابان آمدند و اراذل اوباش سپاه و بسیج آن بلاها را برسرشان آوردند همین حضرت طرف آن اراذل اوباش را گرفت و دانشجویان را مقصر دانست!! که برای گرفتن حقشان دست به تظاهرات مسالمت آمیز زده بودند و برای این حق جویی قربانیها دادند!! .... پس از آن جریان ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را داریم که باز نظام مورد حمایت امام زمان و شخص الله به نظر و رای میلیونها انسان که به خیابانها آمده بودند نه تنها احترام نگذاشت که حتی آنها را دستگیر ، زندانی ، شکنجه ، مورد تجاوز قرار دادن و سپس به اعدام محکوم نمود که در همین روزهای گذشته بیش از ۵۰ نفر در ایران اعدام شده اند و بسیاری دیگر در صف اعدام ایستاده اند و صدا از بنی بشری در نیامد !!.... و حالا میبینیم که صحنه گردان معروف پا به میدان نهاده است !! او چه می‌خواهد ؟ آیا می‌خواهد به دوران اصلاحات بازگردد ؟ مگر در آن زمان که هم دولت و هم مجلس در دستش بود و ملت هم به او امید داشت چه عسلی خورد که حالا با این وضعیت بتواند بخورد ؟؟؟... یاران !! فریب نخوریم !! این یک بازی دیگر برای یک سناریوی دیگری است که هنرپیشه ی قدیمی‌ ایفای نقش مینماید ... این نظام باید نابود گردد !! و این فریاد تمام ملت ایران است که ۳۲ سال است اسیر این جانوران دوران ماقبل بشریت است ... برای نابودی این نظام و اصلاح طلبان و اصولگرایان و کوفت و زهرماران پرتوانتر و کوشاتر گردیم
مجید رحیمی ۲۰۱۱/۰۱/۱۲ مونیخ
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/01/110112_l42_khatami.shtml

!!!نابود باد تنفر و حس انتقامکشی


یاران ، ایرانیان مبارز و آزادیخواه ! در راستای نجات میهن و وضعیت اسفناک کنونی در کنار همه ی مواردی که از آنها سخن میگوئیم یک مورد از همه مهمتر است و آن کمک به ریزش سریع افراد دور و بر این نظام است ... بسیاری از افرادی که اکنون مجبور هستند با این نظام ننگین همراهی نمایند کسانی‌ هستند که دستشان به خون کسی‌ آغشته نیست ! اما اثر تبلیغ مداوم نظام بر آنها که اگر رژیم تغییر یابد افراد نظام جدید آنها و خانواده ی آنها را نابود خواهند کرد ، ایشان را مجبور ساخته تا ناخواسته با این نظام همراه باشند !! ما میتوانیم این طرفند را از دست نظام ننگین و البته مقدّس جمهوری اسلامی گرفته و با یک اعلامیه که مورد تائید همه یا اکثر گروه‌ها و احزاب و شخصیت‌های ملی‌ و مبارزان سیاسی باشد به این جوانان و افرادی که هنوز به هر دلیل همراه کاروان نظام جمهوری اسلامی هستند بگوییم که : کسانی‌ که دستشان به خون کسی‌ آغشته نشده است و در قتل و جنایت همراه نبوده اند بخشوده میگردند و حتی در نظام جدید از آنها بخاطر این عمل شجاعانه که اکنون انجام داده و از نظام جدا شده و حتی بر علیه نظام به پا خواسته اند قدردانی میگردد !!... یاران به ایران بیندیشیم و به فردایی که من و شما پایه ی آن را اکنون می‌نهیم ... از احساسات کور دست کشیده و به این بیندیشیم که باید از این دور باطل و شیطانی خارج شویم تا بتوانیم در جاده ی نور و روشنی قدم بگذاریم !! نابود باد تنفر و حس انتقامکشی ... پیروز باد مبارزات انساندوستی و میهندوستی تک‌ تک‌ شما عزیزان ... دوستدارتان مجید رحیمی ۲۰۱۰/۰۱/۱۲ مونیخ

آخر دیگر چه چیز مانده که از وحشت از دست دادنش سکوت کنیم ؟؟؟؟؟



به مادر سرزمینمان بانو فرح پهلوی !!!..... او بخوبی میداند و به این دانسته ایمان دارد که تا تمامی‌ ما از چپ و راست و میانه و بیطرف یکی‌ و متحد نشویم به این اختاپوست هشت سر پیروز نخواهیم شد ... بایست که از سلیقه گذشت و به اصل رسید ... یاران ایران در سایه ی دار است

هیچ شکی ندارم که مادر میهنمان این زن پر استقامت و عاشق ایران اگر برخیزد میتواند همه ی گروه‌ها ، احزاب و نیروهای مبارز را به گرد خود جمع نماید و هسته ی مرکزی مبارزه با این نظام ننگین گردد ! به هر طریق که میتوانیم از وی بخواهیم که این مسٔولیت را به عهده بگیرد و نقطه ی آغاز مرگ شب گردد !! آخر دیگر چه چیز مانده که از وحشت از دست دادنش سکوت کنیم ؟؟؟؟؟

!!ای زن آریایی

اینهمه استقامت ، اینهمه پایداری
در تو تجلی‌ کند، ای زن آریایی
ز بخت تار میهن ، کشیده هرکه رنجی‌
تحمل مصیبت ، چگونه می‌‌نمایی؟

هرکه بقدر بامش ، رنج برد ز دوران
پناه برد بسویی، هرکه به یک خدایی
داغ بدل نشسته، ز چهره ات نمایان
!!نه شکوه آید از تو ، نه ذره‌ای صدایی

!ای زن آریائی !،‌ای سمبل متانت
زمان آن رسیده ، ز خود برون بیایی
زمان آن رسیده که با صدای بلند
سیمرغ را بخوانی با واژه ی رهایی

چراکه استقامت، یک سوی این سکه است
روی دیگرش دهد ، به این سکه بهائی
و آن خروشیدن است ، که تو چو آتشفشان
بروی خصم میهن ، چو آتشی برآیی

بپا خیز و دگرگون ، بساز حال میهن
ای سمبل اتحاد،‌ای دشمن جدایی
تو مادر میهنی و این وظیفه ی توست
!!نوا دهی‌ به میهن ، در عین بی‌ نوایی

مجید رحیمی ۲۰۱۱/۰۱/۱۰ مونیخ

Tuesday, January 11, 2011

!!چون ندیدند حقیقت ره‌ افسانه زدند


!!شرم بایست کرد

به این چهره خوب نگاه کنید !! چه می‌بینید ؟ کلئوپاترا ؟ کاترینای مخوف ؟ یا یک مادری
در هم شکسته که تمام توان خود را برای سرپا نگه داشتن خود به یاری گرفته است تا شاید اگر مادران داغداری که در ایران چشم به او دارند امید خود را به فردایی بهتر از دست ندهند و خون فرزندان قهرمان خود را هدر رفته نپندارند ؟... بسیار سعی‌ کردم تا بتوانم در پشت این چهره شخصی‌ را که بعضی‌‌ها از سر نادانی و شارلاتانی معرفی‌ میکنند ببینم ، نتوانستم !! او یک مادر است ! مادری که دو فرزند از دست داده است و پیش از آن در دوران جوانی شوی خود را و پیش از همه ی اینها دنیایش را که ملکه بود و میلیونها تن از هم میهنانش او را دوست داشتند و مقدمش را گرامی‌ میداشتند !! و چه بسا که بسیاری از همین کسانی‌ که امروز از سر نادانی‌ یا شارلاتانیزم او را قاتل فرزند خود معرفی‌ میکنند نیز بلندتر از همه فریاد می‌زدند :شهبانوی عزیز ما پاینده باد !!!... لیلا و علیرضا تصمیم گرفتند دیگر در این جهان نباشند ! و ما به عنوان یک انسان موظف هستیم به این تصمیم آنها احترام بگذاریم چرا که این حق هر انسانی‌ است که سرنوشت بودن یا نبودن خود را بدست گیرد !!.... شاید در میان این خانواده‌ چنانچه بعضیها میگویند و به بعضی‌ نوشته‌ها استناد میکنند رابطه ی خوبی وجود نداشته باشد !... اما سوال اینجاست که مگر در کدام خانواده‌ امروز روابط چون گذشته صمیمی‌ است که در این خانواده باشد ؟ مگر این خانواده‌ از اجتماع ایرانی‌ جداست ؟ یا فرهنگ جدا از فرهنگ دیگر خانواده‌‌ها دارد ؟ چرا می‌خواهیم این خانواده را تافته ی جدا بافته و بدتر از آن افرادی مخوف و خونخوار معرفی‌ نماییم که برای قدرت حاضرند حتی دست به قتل برادر و خواهر خود نیز بزنند ؟ بی‌ آنکه از خود بپرسیم: برای کدام قدرت ؟ و برای کدام منصب ؟!!! ..... مگر الان ملت پشت در خانه علیرضا ایستاده بودند تا وی را بر تخت پادشاهی بنشانند و یا قرار است رضا پهلوی بزودی به قدرت برسد که از وحشت نرسیدن مجبور شوند یکی‌ از خاندان خود را سر به نیست کنند ؟؟... آخر این جفنگیات را چگونه شما سر هم مینمایید ؟ اگر دید سیاسی و تاریخی‌ ندارید ! دست کم احساس انسانی‌ خود را بگذارید تا برایتان از عاطفه و احساس مادر - فرزندی و از دردی که در این چهره خانه کرده بگوید !.. و برای همین هم حافظ گفته است : چون ندیدند حقیقت ره‌ افسانه زدند!!....من حتی خجالت میکشم به گفته‌های شما بیندیشم ... چرا که بسیار بدور از انسانیت و اندیشه و منطق سخن گفته اید .... شرم بایست کرد ... مجید رحیمی ۲۰۱۱/۰۱/۱۱ مونیخ

Monday, January 10, 2011


‎!!ای زن آریایی

اینهمه استقامت ، اینهمه پایداری

در تو تجلی‌ کند، ای زن آریایی

ز بخت تار میهن ، کشیده هرکه رنجی‌

تحمل مصیبت ، چگونه می‌‌نمایی؟

هرکه بقدر بامش ، رنج برد ز دوران

پناه برد بسویی، هرکه به یک خدایی

داغ بدل نشسته، ز چهره ات نمایان

!!نه شکوه آید از تو ، نه ذره‌ای صدایی

!ای زن آریائی !،‌ای سمبل متانت

زمان آن رسیده ، ز خود برون بیایی

زمان آن رسیده که با صدای بلند

سیمرغ را بخوانی با واژه ی رهایی

چراکه استقامت، یک سوی این سکه است

روی دیگرش دهد ، به این سکه بهائی

و آن خروشیدن است ، که تو چو آتشفشان

بروی خصم میهن ، چو آتشی برآیی

بپا خیز و دگرگون ، بساز حال میهن

ای سمبل اتحاد،‌ای دشمن جدایی

تو مادر میهنی و این وظیفه ی توست

!!نوا دهی‌ به میهن ، در عین بی‌ نوایی

مجید رحیمی ۲۰۱۱/۰۱/۱۰ مونیخ

Friday, January 7, 2011



الان زمان آن است که خانم مریم رجوی
!!به فرح پهلوی تسلیت بگوید
از روزگاری که مشت‌ها در هوا میچرخیدند و فریاد مرگ بر شاه در شهر‌های ایران طنین مینداخت ۳۲ سال می‌گذرد !! در این ۳۲ سال نه تنها شاه و خانواده اش و نه تنها کسانی‌ که طرفدار آن نظام بودند و یا برای آن نظام به طور مستقیم کار میکردند آواره شدند که سرنوشت بخش بزرگی‌ از همان کسانی‌ که مرگ بر شاه میگفتند هم...با رفتن شاه و نظام شاهنشاهی به فلاکتی باور نکردنی گرفتار آمداز پیروزی انقلاب اسلامی چندی نگذشته بود که هم طرفداران نظام پیشین و هم مخالفان نظام پیشین غربت نشین و همسرنوشت گشتند و اینچنین در طول سه دهه جدا از هم مشغول به مبارزه با نظام جدید شدند که به عنوان دشمنترین دشمن ایران در تمام دورانها معرفی‌ میگردد !! در طول این سالها با دیدن جهان و بدست آوردن تجربیات جدید دیدگاه بسیاری از ما تغییر کرد ، و اکثریت مابه این مهم پی‌ بردیم که همه ی ما با تمام عقاید و اشتباهامان یک ملت را تشکیل میدهیم و هیچ یک از ما نمیتواند خود را ایرانی‌ تر از آن دیگری معرفی‌ نماید ! و اگر می‌خواهیم بر صندلی قدرت بنشینیم باید به رای مردم اهمیت قائل شویم ... امروز اما رای مردم بر آن است که گروهای سیاسی دست از تمامیت خواهی برداشته و با حفظ عقاید خود حق دیگر گروهها و شخصیت‌های این کشور را رعایت نمایند و اینچنین به گروه‌هایی‌ که در اقلیت هستند نیز احترام بگذارند و آنان را در زیر چرخ عظیم اکثریت له‌ ننمایند !! چرا که دموکراسی یعنی‌ حقوق اقلیت را محفوظ دانستن !!... امروز آن روزی است که گروهای سیاسی باید بتوانند از روی سایه ی خود پریده و به جای ایدئولوژیهای دست و پا گیر خود به صدای انسانیت گوش فرا دهند و با خود بگویند تمام این تلاش سیاسی ما نیز برای همین است که به یک اجتماع انسانی‌ برسیم که در آن حقوق شهروندان رعایت گردد ! پس امروز خود این کار را انجام دهیم و برخیزیم و فارغ از باورها و ایدئولوژیهای حزبی و گروهیمان به این زن پر استقامت که روزگاری شهبانوی کشورمان بوده و امروز بخاطر شخصیتش ملکه ی دلهای بسیاری شده است تسلیت بگوییم و غم از دست دادن دو فرزندش را با وی سهیم شویم و نشان دهیم که انسانیت ما قویتر از باورهای حزبی ماست ... دوست مجاهدم آهسته در گوشم گفت : الان زمان آن است که خانم رجوی به فرح پهلوی تسلیت بگوید ! مجید رحیمی - مونیخ