Thursday, March 31, 2011

هادی خرسندی هم به جمع خوانندگان پیوست

بگو به مدعی که من
رنگ علف شدم ولی‌
!! خوراک خر نمیشوم


Sunday, March 27, 2011

بزرگترین هدفم نابودی توست
نابودی نظام جهل و جنونت


نابود سازیم این نظام فاسد جمهوری اسلامی را ،

پیش از آنکه دنیا به فساد کشیده شود!!

شادروان نادر نادرپور همیشه میگفت: هرگاه چشمم به عکس این سه تن یعنی‌ خمینی ، خامنه‌ای و رفسنجانی‌ می‌‌افتد ، عرق شرم بر پیشانی مینشانم که اینان رهبران کشور من هستند !... امروز اما این سخن برای نشان دادن درصد پستی این نظام و سران این نظام بسیار کم است چرا که شادروان نادرپور در آن‌زمان چون خود ما و تقریبا همه ی ملت بجز خانواده‌هایی‌ که اسیر اینان بودند هیچیک نمیدانستیم که در پشت دیوار نمایشی این روحانیت چه مجمع الفسادی نهفته است ! و اینان حقیقتا با این ملت و این سرزمین و این فرهنگ چه میکنند و چه‌ها خواهند نمود.

درد دانستن جنایات صورت گرفته و دانستن افکار پلید این جانیان برای آینده این ملت و نسلهای آینده این سرزمین آنجایی بیشتر میشود که بدانیم قرن‌ها پیشتر در همین سرزمین انسانی‌ دیگر انسانها را رهبری مینمود که احترام به کرامت انسانی‌ را وارد قدرت و سیاست نمود و این احترام را به قانون مبدل ساخت و نخستین قوانین حقوق بشری را بنا نهاد ! و حال ۲۵۰۰ سال پس از وی کسانی‌ بر این ملت خود را حاکم ساخته اند که شاید باید ۲۵۰۰ سال پیش از کورش میزیستند و نه بعد از وی!

البته اگر این نظام منفور جمهوری اسلامی بلافاصله بد از حکومت‌های چنگیزیان یا حتی قاجار سکان این کشتی‌ را بدست می‌گرفت میشد به نوعی و تا حدی تحملشان نمود ! اما امروز که در قرن ۲۱ میلادی هستیم و بخش بزرگی‌ از جهان دست به آزادیهای حتی نسبی‌ یافته است و مردم کشورهایی مانند سوریه و عربستان هم به حقوق خود آگاه گشته و برای بدست آوردن این حقوق حاضر به فدا کردن جان خویش هستند ، چگونه است که این آقایان هنوز میخواهند سر در زیر لحاف حماقت کرده و جمله ی همه چیز درست میشود را زمزمه کنند ؟

براستی اینان چرا نمی‌خواهند ببینند که میلیونها تن از این مردم حاضرند حتی جان خود فدا سازند اما میهن خویش را آزاد گردانند ؟ چند هزار انسان دیگر باید کشته شود ، دستگیر و شکنجه گردند تا اینها به خود بیایند و بفهمند که به آخر خط رسیده اند و هیچ چاره‌ای جز رفتن ندارند ؟

البته اگر نخواهیم تمام فصل‌های این نظام و آمدن و رفتنش را به چشم منفی‌ بنگریم میتوانیم نیم نگاهی‌ هم به تاریخ مبارزات ایرانیان آزاده با این شب پرستان بیفکنیم و ببینیم که چگونه حلاج‌ها ، نسیمی ها، نعیمی ها، ناصر خسروها ، کسرویها ، و هزاران چون اینان آمدند و در سخترین شرایط جنگیدند و حتی در این راه جان دادند و با تمام آثاری که از خود بجا گذاشتند اما نتوانستند همچون این نظام البته مقدّس اسلامی توده‌‌های مردم را به این مهم آگاه سازند عیب کار در کجاست و چرا ما قرنهاست که اسیر این گرداب هستیم ! جمهوری اسلامی اما این مهم را فقط در طول سه دهه به انجام رسانید و مثل معروف " عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد " را معنا و مفهوم بهتری بخشید ! پس ما هم این فرصت زیبا را غنیمت بشمریم و از آن به زیباترین صورت سود جوییم و یکبار برای همیشه ریشه ی این فساد را از این سرزمین و از ذهن و روان این ملت برکنیم و آنرا از ریشه بخشکانیم !

برای این کار محتاج دانستن بیشتری هستیم ، منظور دانستن همگانی است یعنی‌ نه آنکه فقط عده‌ای واقعییت را بدانند و فریاد بر آورند ! بلکه همگان به یک موج دانستن تن در دهیم و به کتابهای بزرگانمان که به زبان همه فهم نوشته شده و بسیار هم خواندنشان شیرین است رجوع نماییم و آنها را به جان خواندن بنوشیم ... اینجا چند کتاب را نام میبرم و از کسانی‌ که آنها را هنوز مطالعه نکرده اند و یا سرسری خوانده اند می‌خواهم دوباره و اینبار دقیقتر آنها را بخوانند و برای دیگران بازگو کنند ! چرا که لطف خواندن یک کتاب در فهمیدن مفهوم آن و سپس انتشار آن است !! حلاج- علی‌ میر فطروس - تولدی دیگر - شادروان دکتر شجاع الدین شفا - خیام و آن دروغ دل‌ آویز - هوشنگ معین زاده - ۲۳ سال ( منسوب به علی‌ دشتی ) و بسیاری دیگر...

بخواهیم خود را از هر بند ی به گفته ی مولوی بزرگ بجز بند عشق رها سازیم و بدانیم که تا این کیسه‌های پر از ماسه به بالون روح ما آویخته است هرگز نخواهیم توانست که اوج بگریم و به پرواز در آییم . هر انسانی‌ کعبه ی آمالی دارد و این کعبه گاه ملو از خوبی‌ها و زیباییهاست و یا زشتیها و فساد است ! به همین منظور هم حلاج گفت :ویران سازید کعبه این خانه فساد را !! حال خود بیندیشید و بدانید که منظور حلاج از گفتن این جمله چه بوده است!!

مجید رحیمی - ۲۷ مارچ ۲۰۱۱ مونیخ

Friday, March 25, 2011


امروز میلاد پیام آور بزرگ بشریت اشو زرتشت است ! همانی که با سه پند بنیان هستی‌ آدمی‌ را معنا و مفهوم بخشید چرا که گفت : اندیشه - شادی و مهر را با خود در سفر زندگی‌ همراه ساز !! و هنگامی که ما به این سه پند این پیام آور بزرگ می‌‌اندیشیم میبینیم که به راستی‌ با اندیشیدن انسان میتواند راهکارهای مشکلات را بیابد ! با شادی زندگی‌ خود و دیگران را رنگین و دلنشین سازد و با مهر و محبت میتواند دل‌‌ها را تسخیر نماید و خانه ی خود سازد !! آیا پندی زیباتر از این پند میتوان شنید ؟ میلاد زیبا و شادی بخش اشو زرتشت را به شما عزیزان شادباش میگویم ... دوستدارتان مجید رحیمی
!! رهبر می‌خواهد همه را پولدار کند

از قدیم گفته اند که آخوند جماعت فقط دست بگیر دارد ! یعنی‌ چون این بدبخت‌ها همیشه از صدقه گرفتن زیست میکردند و خود تن به کار نمی‌دادند تا صاحب حقوق و مزایا شوند ، این بود که همواره باید چشم به دست این یا آن فرد مؤمن میدوختند تا شاید وی از سر ترّحم مبلغی برای ادامه ی زندگی‌ به اینان که حکم انگل اجتماع را دارند اما نام خود را روحانی گذاشته اند میبخشید تا نان شبی برای خود تهیه نمایند !! و به همین خاطر هم با استناد به کتاب معروف " تولدی دیگر " اثر زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا سادات مثل قارچ از زمین روییدند ! چرا که قوانین شرعی برای " سید " آنقدر پر منفعت شده بود که عنوان " سید " را به هر قیمتی که فروشنده میگفت به فروش میرفت !! و البته این قصه بیشتر در دوران قاجار اتفاق افتاده و آخوندهای درباری از فروش این عناوین به مبلغ هنکفتی دست می‌‌یافتند !! نمونه ی این دوران را میتوان از تیتر دکترای شهید عوض علی‌ کردان ( چون بعد از فرود از صندلی ریاست وزارت کشور دچار سکته شد و حال شهید محسوب میگردد ) و یا همین آقای محمدرضا رحیمی ( دکتر ) معاون ریاست جمهوری البته محترم نام برد !! جمله ی دکتر عوضعلی کردان در روز استیضاح وی در مثلا مجلس اسلامی جالب بود که گفت: زمانی‌ که من این تیتر دکترا را می‌خریدم فروشنده به من نگفت که این تیتر تقلبی است !! و هنگامی که مثلا نمایندگان مجلس از وی خواستند تا نام فروشنده را بگوید! وی پاسخ داد: نمیتوانم آبروی یک مسلمان را ببرم !!.... همین حالت در زمان قاجار بوده است که تیتر سادات به قیمتهای گزاف فروخته میشد و همه در اوج شرافت مسلمانی در کنار هم مسالمت آمیز زیست میکردند و راضی‌ بودند . خصلت گدایی بعضی‌ از سادات و بسیاری از آخوندها تا جایی‌ رسید که هیچ کس به یاد ندارد که آخوندی خصلت بخشندگی داشته بوده باشد !! و حالا سید علی‌ نامی‌ که هم آخوند است و هم سید و هم همه از گذشته ی فقیرانه ی وی که از راه صدقه زیست میکرد میدانند و هم ۳۲ سال است که بر مصدر قدرت است و میلیاردها دلار ثروت اندوخته است و از لطف و تشعشع همین ثروت است که مهاجری نامی‌ در لندن وی را فارغ از خطا ی اقتصادی می‌خواند و حتی یک نقطه ی خاکستری هم در زندگی‌ اقتصادی این ۳۲ سال وی نمی‌بیند !! می‌خواهد مردم را پولدار سازد !! عجب !!! مولوی جلال‌الدین بلخی میفرماید: پشه‌ای به حضور حضرت نوح که زبان حیوانات را می‌فهمید رسید و شکایه از دست طوفان نمود ، نوح گفت: یک تنه به قاضی رفتن خطاست بگذار تا من طوفان را هم به اینجا بخوانم و به سخنان وی گوش فرا دهم و سپس میان شما قضاوت نمایم ! پشه فریاد بر آورد که‌ای وای نه !! بود او نبود من است !!!... و شاید این سید علی‌ خان این داستان را شنیده و فهمیده است که فقر ملت از بود این حضرت است و چون حضرتش نباشد بسیاری از مشکلات که فقر فقط یکی‌ از آنهاست خود به خود حل میگردد ... میگویند : در دهکده‌ای زیبا و ثروتمند دهقان فقیری‌ خانه داشت ، کدخدای ده‌‌‌ به سراغ وی میرود و به او میگوید:مشتی‌ یحیی ! تو فقیرترین دهقان این دهکده هستی‌ و این برای این دهکده خوش آیند نیست ! بگو چه آرزویی داری تا ثروتمندان ده‌‌‌ آنرا برای تو فراهم آورند تا تو هم از زندگی‌ آبرومندی برخوردار گردی ! مشتی‌ یحیی گفت: کدخدا من هیچ آرزویی ندارم بجز یک آرزو که شما اموال این مشتی‌ موسی‌ همسایه ی مرا هم بگیری تا او هم چون من شود و این همه بر من فخر
!نفروشد
حال باید به این سید علی‌ خان که می‌خواهد همه را پولدار سازد و آنهم بعد از ۳۲ سال و آن هم درست زمانی‌ که ترس مردم از شلاق و شکنجه و تجاوز و کشتار ریخته است و همه نابودی این نظام را فریاد میزنند!! گفت : آقا
!!برو درت رو بذار



Thursday, March 24, 2011

!! پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب شکوهمند اسلامی به ملت مسلمان و انقلابی ایران


http://www.twitvid.com/3SXXJ
آدرس فیلم پیام پیشوا

این آقای رهبر به جای تشکر از پزشکان و پرستارهایی که در بیمارستانها جان انسانها را نجات میدند و یا ماموران آتشنشانی و پلیس راهنمایی‌ رانندگی‌ که جاده‌‌ها را امن نگاه میدارند ! از ماموران خود تشکر می‌کند !! این حرف در این زمان که خاورمیانه در گرمای دموکراسی خواهی‌ میسوزد چه معنایی دارد ؟ ضمن آنکه این حرکتهای ملتهای منطقه از همین کشور و از دولت سری همین ملت ایران آغاز گردیده که برای رسیدن به آزادی هزاران عزیز را هم قربانی کرده است که نام این هزاران با نام ترانه‌ها ، سهراب‌ها ، محمد مختاری‌ها و نداها برده میشود !! اما رهبر انقلاب البته شکوهمند ، فقط پاسداران و بسیجی‌‌ها و خانواده‌های آنان را به عنوان ملت میشناسد و مابقی جاسوسان دشمنان ایران ( بخوانید رهبر ) هستند که موقتا در این سرزمین زیست میکنند تا روز کشته شدنشان برسد !! این آقای رهبر تلخی‌ نوروز را در کام خویش نه به حرکتهای زیبای آزادیخواهی ملت ایران منسوب می‌کند که آن را بر گردن رفتار دولتهای بحرین ، یمن ، و لیبی با ملت خویش میگذارد ! اما شاید این جناب رهبر فراموش کرده اند که همین دولت لیبی‌ و همین سرهنگ قذافی بود که به این ایشان و انقلاب ایشان کمک‌های بسیاری نمود و خود حضرت خامنه‌ای و همین اوخر احمدی نژاد با چه شوقی به پابوسی قذافی رفتند و عکس‌ها گواهی میدهند که برای در کنار قذافی نشستن در پوست نمیگنجیدند !! و حالا قذافی برای شما شد بد ؟ عجب نامردهایی هستید که همکار و رفیق خود را در بزنگاه تنها میگذرید !!! این آقای رهبر چون همیشه کارهای این دولت و این نظام را ستوده و با استناد به دانشگاه‌های خارج !! حالا کدام خارج ؟!! تائید و تاکید میکنند که این نظام %۱۱ علم بوجود آورده است !! یعنی‌ این هفت کشور صنعتی جهان به علاوه ی روسیه و چین که امروز مادر و نامادری صنعت ایران هستند هر کدام فقط %۱۰ در به قول ایشان بوجود آوردن علم سهم داشته باشند باز هم %۱ کم می‌‌آوریم !!! چون آنها با هم %۹۰ میشوند و ایران به تنهایی %۱۱ !! و خوب ایران رهبر آنها هم هست ! چون ایشان رهبر معظم هستند ! غیر از این است ؟؟

البته در جملات بعدی میگوید: آنچه که من در مجموع احساس می‌کنم کشور ما در جاده ی پیشرفت و تعالی به حمدالله حرکت خوبی رو آغاز کرده است !! آقا بعد از ۳۲ سال تازه آغاز کرده است ؟؟ پس این حرفهای این ۳۲ سال جفنگ بوده ؟
شماها که از نخستین روز انقلاب حتی به کرهٔ ی ماه هم دست پیدا کرده بودید و آقای خمینی رو اونجا کاشته بودید !! دیگه الان باید از مریخ و زهره هم گذشته باشید که !! ملتهای جهان با %۱۰ رفتند و به مریخ رسیدند ! اما شماها با این %۱۱ و حمایتهای امام زمان و شخص الله هنوز در این گیر کردید که با کدوم پا بریم به توالت؟
و موی پری چطور زیر روسری باشه و به وقت زلزله حسنی باید بپاد
که روی عمه ش نیفته ؟؟
یعنی‌ تازه با این %۱۱ آغاز کردید ؟ عجب آغازی !! چون الان دیگه خیلی‌ دیره ... شماها به آخر خط رسیدید ... برید بعد از عید بیائید ... چون الان جوونها تو خیابونها میخونند :
دروغ در جان شماست
تقییه ایمان شماست
ای قوم ظالم بشنوید
آغاز پایان شماست

این آقای رهبر در کنار تمام این زیاده گوییها که بهار را باهار میگوید ضمن آنکه یادش میرود از حرکت زیبای ملت سوریه نامی‌ ببرد اما یک جمله را درست گفت: که خاورمیانه در این دهه‌ای که در آن هستیم به عدالت خواهد رسید!!
مجید رحیمی - مونیخ

Wednesday, March 23, 2011

!!دقیقه ی نود ما ایرانیها

خدایا به عظمتت سوگندت میدهیم ما را در سال جدید
بی‌ جمهوری اسلامی بگردان !!

شاید بهتر از همه ی جهان ما ایرانیها از احوال خود با خبر باشیم که همیشه کارها را در دقیقه ی نود انجام میدهیم ! خوب حالا با این تفسیر باید این خصلت را امسال استثناً به فال نیک‌ گرفت چرا که سال سال ۹۰ است !! پس باید حواسمان را جم کنیم و به حریف وقت اضافه ندهیم ! البته این حریف نه تنها جرزن است که دروغ گو نیز میباشد ، ضمن آنکه دستش هم کج است و بسیار بار نه تنها به اموال ملت که به جان و ناموس آنها نیز دست درازی کرده که البته همواره با سیلی های پی‌ در پی‌ ملت روبرو گردیده است ! اما شوربختانه ملت ایران با یک نظام کنه صفت و سمج و پررو روبروست!

برای مقابله با این کنه البته که متدهایی وجود دارد و راهکارهای متعدی نیز هست که میبایست با بکار بردن آنها یکبار و برای همیشه این کنه را ازجان ملت کند و نه به زباله دان انداخت بلکه باید آنرا سوزاند تا دیگر نتواند رشد کرده و نسلهای آینده ی این ملت و مملکت را دوباره اسیر مصیبت گرداند.

نسل من و شمای خواننده ی این مطلب براستی سوخت ! و ما قربانی کم کاریها و سهل انگاریهای نیاکانمان شدیم و این سهل انگاری به نوعی وارد اندیشه و باور اجتماع گردید که گمان کنیم همه چیز به خودی خود ساخته میگردد ! تا جایی‌ که مادر و پدر فرزند را اینگونه خطاب میکنند و پند میدهند که: وقتی‌ بزرگ شدی این عمل را انجام خواهی‌ داد !.. و یا وقتی‌ بزرگ شدی خودت مؤدب خواهی‌ گشت !... وقتی‌ بزرگ شدی خلبان میشوی !... و وقتی‌ بزرگ شدی !!...
بی‌ آنکه بیندیشیم برای رسیدن به تخصص و
توانایی میبایست سالها آن کار را تمرین کرده و در طول سالها اشتباهات خود را در انجام آن کار برطرف سازیم تا بتوانیم آن کار را به خوبی انجام دهیم و این توانایی یک شبه در ما پدید نمی‌‌آید !!... همینطور در موارد دیگر مثلا شب نشینیها و گفتگو کردن‌ها و ساعت را با هم گذراندن‌ها ! اما به هنگام وداع درست جلوی درب خانه به یاد عنوان کردن مباحث مهم می‌‌افتیم !!... پس این دقیقه ی نود به گونه‌ای در روح و روان ما خانه کرده است ...

این ویژگی البته همیشه مورد انتقاد بوده و شاید بتوان از سال جدید آغاز به پاک کردن آن از حافظه ی ملی‌ نمود !! اما خواهش می‌کنم نه از امسال بلکه از سال جدید این کار را انجام بدهید !! چرا که امسال این خصلت و این ویژگی را سخت احتیاج داریم تا در دقیقه ی نود این نظام را به سردخانه ی تاریخ بسپاریم ! و پس از آن بدانیم که دیگر این ویژگی هرگز به کارمان نخواهد آمد ، پس آنرا با یک ویژگی زیبا جایگزین نموده و در صدد سازندگی میهن و آداب و رفتار اجتماع خویش برآییم که در طول این ۳۲ سال به صورت سیستماتیک سعی‌ در بیمار کردن آن شده و نظام جمهوری البته مقدس که هم امام زمان و هم شخص الله از حامیان آن بوده اند این حالت تشنج و اضطراب را بیشتر پسند مینموده است!

طبیعی است که ما در نابودی این نظام حتی تا آخرین لحظه تلاش خود را خواهیم نمود اما اگر هم خدایی ناکرده پیروز نشدیم که این کنه را از این سرزمین بیرون برانیم هیچ نگران نباشید ! چرا که به گفته ی تقویم چند فرهنگ بزرگ و چند هزار ساله ی تاریخ مانند فرهنگ چینی‌‌ها و مایاها که در امریکای جنوبی زیست میکردند معتقدند که جهان در روز ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ نابود خواهد شد ! که اگر این تئوری را بپذیریم باید این واقعه ی فوکوشیما را آغاز زنجیر اتفاقاتی دانست که منجر به نابودی ما خواهد گشت
چرا که اگر ما پیروز نگردیم و زمین هم در سال ۲۰۱۲ نابود نگردد ما چه باید بکنیم ؟ راستش من که خود حاضرم برای نابودی این نظام حتی این سیاره ی خاکی را نابود سازم !!
برای این سخنم دلیل دارم و خواهش می‌کنم به این دلیل توجه کنید اگر مورد پذیرش شما عزیزان واقع نشد من نه تنها تئوری خود را پس میگیرم که حتی با هر کسی‌ که بخواهد این تئوری را پیش ببرد مبارزه هم خواهم نمود ! خوب حالا برویم به سراغ دلیل سخن اینجانب : مگر اکنون ۳۲ سال نیست که ملت ایران اسیر این نظام است و در همین مدت مورد تجاوز ، شکنجه و اعدام قرار گرفته است !! و نظام البته مقدس در اندیشه ی خود نقشه ی حاکمیت بر منطقه و حتی جهان را میپروراند ! و این به این معنا است که اگر این نظام به خواسته‌های خود دست یابد سرنوشت مردم جهان بهتر از سرنوشت ما ملت ایران در طول این ۳۲ سال نخواهد بود ! خوب حال با دانستن این مهم من شخصاً معتقدم که اگر پیش از این که ملت جهان به اسارت این نظام در آید بهتر است که پیش از مورد تجاوز قرار گرفتن ، شکنجه شدن و اعدام گردیدن همگی‌ به مرگ رای مثبت دهیم.

پس میبینیم که این ویژگی دقیقه ی نود ما ایرانیان امروز چه نقش مهمی‌ را بازی می‌کند !! پس لطفا از این استعداد استفاده کنیم و جهان را از شر این نظام البته مقدّس اسلامی برهانیم ! اما پیش از رهانیدن جهان خودمان را نجات دهیم !! با دلیلم موافق هستید ؟!... حال که موافق هستید همصدا با من بگویید: خدایا به عظمتت سوگندت میدهیم ما را در سال جدید بی‌ جمهوری اسلامی بنما !! آمین
http://parsdailynews.com/80919.htm

مجید رحیمی - دوم فروردین ۱۳۹۰ برابر با ۲۲ مارچ ۲۰۱۱ مونیخ

Sunday, March 20, 2011

!! زن سرخ پوش میدان فردوسی‌

چه خوب است که امشب درست شب سال تحویل
یادی هم بکنیم از " یاقوت " مظهر عشق میدان فردوسی‌



ایران ! ژاپن یا لیبی‌ دوم؟


اما امروز که دایره میان خودی و غیر خودی نظام کوچک و کوچکتر گردیده سران نظام
!!مجبور شدند به جای تکیه بر سرنیزه بر روی آن بنشینند

http://parsdailynews.com/80840.htm

منطقه ی خاور میانه در گرمای دموکراسی خواهی‌ میسوزد و ملتها یکی‌ پس از دیگری دولتهای دیکتاتور را سرنگون میسازند و به پیش میروند و سرنوشت سرزمین خویش و آینده ی نسلهای کشور خود را بدست میگیرند، و در این راستا کشورهای دارای دموکراسی که بهمین علت هم از پرقدرت‌ترین کشورهای جهان هستند به استثنای روسیه و چین جملگی از این حرکتهای دموکراسی خواهی‌ ملتها حمایت مینمایند
در کشور ما ایران هم که ۳۲ سال پیشتر انقلابی برای رسیدن به حقوق اجتماعی بیشتر و حق دخالت بیشتر ملت در تعیین سرنوشت خویش و رسیدن به آزادی‌های سیاسی به وقوع پیوست ، این انقلاب اما نه تنها نتوانست مردم را به خواسته‌های خود برساند که آنچه را هم داشت از آن گرفت و در طول این ۳۲ سال روزی نشد که خونی ریخته نشود و سری بر دار نگردد ! نظام تازه بقدرت رسیده بر خلاف نظام پیشین که سعی‌ بر مدرن کردن اجتماع داشت و اندیشه ی ژاپن دوم شدن را در سر می‌‌پروراند تصمیم به بازگشت به چهارده قرن پیشتر را گرفت و هر آنکس که در این راه میتوانست به نظام انقلابی کمک نماید در راس کار قرار داد و قدرت تام به آنان داد تا هرگاه بتوانند جان و مال و ناموس مردم را بازیچه قرار داده و حتی نابود سازند که نمونه ی معروفش شیخ خلخالی و یا اسدلله لاجوردی بودند
البته که در تمام این سالها ملت ساکت ننشست ، این جنایت‌های سردمداران نظام البته مقدّس جمهوری اسلامی اگرچه در بعضی‌ موارد توانست این روند رسیدن به آزادی و مبارزه برای سرنگونی این نظام را کند سازد اما هرگز نتوانست آنرا متوقف گرداند!! تا آنکه آن حرکت عظیم رخ داد و دیگر مبارزه مختص عدّه‌ای جوان دانشجو و یا کارگران کارخانه‌ای که ماه‌ها بی‌ حقوق مانده بودند و یا بازماندگان قربانیان جنایات شبانه و درون زندانی این نظام نبود ، بلکه میلیون‌ها تن از مردم این سرزمین به خیابانها آمدند و اعتراض خود را نخست با رای من کو؟ آغاز نمودند ... اما دیری نپایید که این سوال رای من کو؟ به مرگ بر دیکتاتور رسید و دیگر شعارهایی که شاید تا هفته‌ای پیش از آن تصور آن نمیرفت که ملت به این صورت خواهان نابودی این نظام گردد، چراکه پیوسته از این یا آن شخصیت اصلاح‌طلب یا عافیت طلب می‌شنیدیم که مردم از انقلاب و خونریزی خسته است و طالب یک رفرم است و نه دگرگوی بنیادین !! اما دیدیم که چنین نیست و صدای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر اصل ولایت فقیه و حتی مرگ بر خامنه‌ای فضای سرتاسر ایران را پر کرد
این حادثه ی مبارک یعنی‌ حضور میلیونی ملت در خیابانها و تظاهرات با فرهنگ و صلح‌طلب آن که همواره بدست ایادی رژیم به خاک و خون کشیده میشد به دید جهانیان رسید و جهان دانست که ملت ایران آن چیزی نیست که نظام جمهوری اسلامی آنرا معرفی‌ مینماید و نیز دانست که در ایران نظامی بر سر کار است که دشمن‌ترین دشمن این آب و خاک و فرهنگ و ملت است ! و تنها هدفش استفاده از این سرزمین و از این مردم برای رسیدن به قدرتهای منطقه‌ای و حتی جهانی‌ است و اگر قرار باشد این ملت و این کشور را فدای امیال و آرزوهای ویرانگر خود مینماید ، چنانچه به شواهد عملکرد این ۳۲ سال غیر از این هم نبوده است
با میلاد حرکت سبز یا بهتر بگوییم نامگذاری این حرکت ۳۲ ساله ی ملت ایران با این نام یعنی‌ " حرکت سبز " این مبارزه دارای شناسنامه گشت ، اما طنز روزگار اینگونه می‌خواست که نام این حرکت را کسی‌ بگذارد که خود سالها در همین نظام بر مصدر قدرت بوده است و حتی در دوران صدارت وی نیز بسیار جنایات بر مردم رفته بوده است ! اما امروز که دایره میان خودی و غیر خودی نظام کوچک و کوچکتر گردیده سران نظام مجبور شدند به جای تکیه بر سرنیزه بر روی آن بنشینند ! و با این عمل حتی بسیاری از هواخواهان خود را به جبهه ی مقابل کوچ دهند و ملت نیز این حرکت را به فعال نیک‌ گرفته و جدا
شدگان از نظام را با آغوش باز پذیرا گشت ، و این آغوش باز ملت زیباترین صورت این حرکت آزادیخواهی این مردم با تجربه و لایق بود که نشان داد آنها آزادی را نه فقط برای یک گروه یا یک دسته و یک مذهب و ایدئولوژی خاصی‌ میخواهند بلکه آزادی را برای هر آنکسی که در این سرزمین زیست می‌کند لازم و شایسته میدانند ! و این معنی‌ و مفهوم با این حرکتهای پیوسته ی ملت به جهان رسانده گشت و جهان را وادار نمود تا از این حرکت استقبال نموده و آنرا حمایت نماید
البته که تمام این حرکتها به فجیع‌ترین شکل سرکوب گشت اما یک اثر از خود به جا گذاشت که به دیگر ملتهای هم سرنوشت نشان داد که اگر برخیزند و ایمان به این خیزش داشته باشند به هدف خواهند رسید و جهان از آنان حمایت خواهد نمود ! این را هم در این میان بگویم که حمایت بعضی‌ از کشورها از حرکت آزادیخواهی ملت ایران بسیار ضعیف بود و همین ضعف به نظام جمهوری اسلامی این اجازه را داد تا بتواند با شدیدترین شکل با مردم روبرو گردد تا مگر این حرکت را خاموش سازد ! و درست همین اقدام نظام جمهوری اسلامی سرمشق هم کیشان آن مانند سرهنگ قذافی گشت ! چنانچه همین حرکت ملت ایران سرمشق ملتهای تونس ، مصر ، لیبی‌ و سوریه و یمن و حتی عربستان سعودی گردید
اما در مورد سرمشق گرفتن دولت لیبی‌ از جمهوری اسلامی ایران و حتی فراتر رفتن از آن
منجر به یک اقدام جهانی‌ برای دفاع از مردم لیبی‌ در برابر دولت آن گردید که مثل معروف "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" را در ذهن‌ها تداعی می‌کند ! فراموش نکنیم که کمکهای همین سرهنگ قذافی در بقدرت رسیدن مردان الله در جمهوری اسلامی بسیار نقش آفرین و اثر گذار بود ! و سران جمهوری اسلامی یکی‌ پس از دیگری به دست بوسی وی رفته و مفتخر به در کنار وی نشستن و عکس انداختن با او گردیدند. عاقبت قذافی چه میشود را میتوان به گونه‌ای دلخواه حدس زد ! اما عاقبت نظام جمهوری اسلامی چه میشود مورد بحث ماست
جمهوری اسلامی که بیش از دو دهه سیاست رسیدن به سلاح اتمی‌ را در سر دارد و در این راه با فراز و نشیب‌های بسیار روبرو گردیده است بخاطر مخیفی کاری موردی بسیار مشکوک برای جهان است ، و به همین خاطر نیز شامل چهارمین دوره تحریمهای سازمان ملل گردید ! اما چون این نظام نمی‌خواست و نمی‌خواهد تن به اجرای قانون چه قوانین داخلی‌ و چه قوانین جهانی‌ بدهد اجباراً دست به خرید وسایل مورد نیز رسیدن به سلاح اتمی‌ از بازار سیاه زد ، آنهم وسایل و تکنولوژی دو یا سه دهه پیشتر جهان از کشورهای روسیه ، اکراین ، چین و کشورهایی از این دست !! اکراین اما خود در ۲۵ سال پیشتر تجربه ی چرنوبیل را دارا میباشد که در زمان اتحاد جماهیر شوروی رخ داد ، بگونه‌ای که حتی دولت مقتدر آن‌زمان کشور شوراها نتوانست از یک فاجعه جلوگیری نماید که امروز هم آثار آنرا در نسل‌های جدید میبینیم ! امروز اما فاجعه‌ای تازه تر جهان را به دانسته‌های خود در زمینه ی اتمی‌ به شک انداخته تا همه ی کشورهای دارای نیروگاه اتمی‌ در یک بازنگری بسیار گسترده مانع از هم سرنوشت شدن با ژاپن مدرن گردند. و چنانچه میدانیم امروز ژاپن با فاجعه‌ای بسیار بزرگ دست بگریبان است .... البته گفتن این مورد برای تاکید بر این مهم است که ژاپن با داشتن تکنولوژی بسیار مدرن و خلاق فقط با رخداد یک زنزله و پیوست آن یک سونامی به چنین روزی دچار آمد ! و من حیرت زده به این می‌اندیشم که اگر جمهوری اسلامی به نیروگاه اتمی دست یابد چگونه می‌خواهد با تکنولوژی خریده شده در بازار سیاه که فروشندگانش هیچ گونه مسولیتی هم نمیپذیرند با چنین رویدادهایی که به وقوع پیوستنشان حتمیست روبرو گردد ؟ و قرار است چند میلیون نفر در ایران اینگونه جان دهند و نسلهای آینده با تولدشان زجر آنرا به جان گیرند ؟ آیا این است
حق مسلّم ما ؟
این دیگر از طنز روزگار به تمسخر روزگار رسیده است که درست در این هنگامی که جهان در اندیشه ی جدا شدن از بازی با اتم است که مشخص شده نمیتوان آنرا به کنترل کامل در آورد ! جمهوری اسلامی تازه می‌خواهد بهره‌برداری از آنرا آغاز نماید !! خنده دار نیست ؟
جمهوری اسلامی اکنون سه راه پیش رو دارد یک : به خواست ملت تن در دادن و دست کشیدن از قدرت و خود را به دست قانون سپردن ! دو : هم سرنوشت لیبی‌ شدن که امروز هنوز نیمی از آن را میدانیم و بزودی سرانجام آن مشخص میگردد ! سه: ژاپن دوم شدن ! اما ژاپن اسیر فاجعه ... آنهم فاجعه‌ای بمراتب وسیتر از آنچه امروز در ژاپن میبینیم !! گمان می‌کنید جمهوری اسلامی کدامیک را انتخاب نماید ؟
مجید رحیمی ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ برابر با ۲۰ مارچ ۲۰۱۱ مونیخ

Saturday, March 19, 2011

!! امیدوارم سال دیگر بی‌ جمهوری اسلامی شوید


هم میهنان عزیزم ، یاران گرانقدرم و دوستان صمیمی‌‌ام ! از این که نمیتوانم به تک‌ تک‌ شما نازنینان شخصاً نوروز را تبریک و شاد باش بگویم سخت شرمنده هستم ، در گفتگویی که با دوست عزیزی داشتم هنگامی که نوروز را تبریک گفتم وی گفت: بابا هنوز که خیلی‌ مونده تا عید چرا منو گیج میکنی‌ ؟ به او گفتم : این عذاب وجدان از دو - سه هفته‌ای پیش از عید به جان من می‌‌افتد که مبادا عزیزی را از قلم بیندازم و در تبریکات نوروزی فراموشش نمایم ! شاید بعضی‌ از شما عزیزان هم اینگونه باشید و من این احساس را به دو گونه میبینم ۱- احساس مسٔولیت کردن و نوروز را بسیار جدی گرفتن و رسومات را ارج نهادن و بدینگونه در جبهه ی ضد جمهوری اسلامی ایستادن که می‌خواهد نوروز را نابود سازد و از یادها و خاطره‌ها بزداید ۲- خود را خیلی‌ مهم شمردن که البته ضمن آنکه این دومی در هر انسانی‌ هست اما گمان می‌کنم در من آن اوّلی هم نقش مهمی‌ در این
تبریکات نوروزی بازی می‌کند که چنین به تکاپو می‌‌اندازدم ... البته خدا بهتر میداند
.... از شوخی جدی که بگذریم باز میرسیم به نوروز که من آنرا امسال در تبریکات نوروزی‌ام در نشریات اینگونه بیان نمودم و آنرا اینجا تقدیم شما مینمایم و زیباترین نوروز پیش از نابودی نظام جمهوری اسلامی را برایتان آرزومندم و امیدوارم سال دیگر بی‌ جمهوری اسلامی شوید ... دوستدار همیشگیتان مجید رحیمی - شاپور فرخزاد
- - - - -
- - - - -

هم میهنان و هدفان عزیزم سالی‌ که گذشت سالی‌ بود لبریز از امید و تلاش! بسیاری از ما حتی آخرین نیروی خود را صرف آن نمودیم که تا شاید قدمی‌ هرچند کوچک به سوی فردایی روشن و آزاد برداریم ! فردایی که در آن همه آزاد باشند ، فردایی که در آن خودی و غیر خودی نباشد ، فردایی که در آن مسئولین احساس مسٔولیت کنند و مردم صاحبان اصلی‌ این مرز و بوم باشند و هر گاه اراده نمودند بتوانند با رای خود مسئولی را از خدمت معاف سازند ! فردایی که دین ، مذهب ، ایدئولوژی یا وابستگی حزبی و گروهی ارزش یک انسان را مشخص نسازد و قیمت گذاری ننماید !بلکه ارزش انسان در ذات و در موجودیت وی باشد

فردایی که کسی‌ برای با صدای بلند اندیشیدن مجبور نباشد هم سرنوشت نداها

، سهراب‌ها ، و فرزادها ،

ترانه‌ها و هزاران هزار شود!

آیا برای داشتن چنین آرزویی باید حتما آدمی‌ سیاسی بود ؟

! نه ! همین که انسان باشیم و آزاده! میتوانیم چنین آرزویی داشته باشیم


خونه مون داره میسوزه

آخه غیرتت کجاست ؟

خونه ی تو خونه ی من

آخه ایرون مال ماست

تو چطور میشه نبینی

توی کوچه رنگ خون رو

و نپرسی از شعورت

نام بانی‌ جنون رو ؟

برنگردون از حقیقت

سرت رو از سر وحشت

نذار سهراب‌ها بمیرن

یا ترانه‌ها بسوزن

نشو خار و خس دشمن

نفروش خودت رو ارزون

نشو سوزنی که با تو

لب میهن رو بدوزن

پند زرتشت تو گوشاته

خون کاوه تو رگاته

قدرت رستم رو داری

!! پس دل شاهنامه جاته

... آن نوروزی زیباست که ما هم با آن تازه شویم و چگونه پیروز شدن را بیاموزیم

چرا که پیروزی آموختنی است

نوروز تان و تازه شدنتان را شادباش میگویم


Thursday, March 17, 2011

!! بشقاب پرنده



این داستان کوتاه بارها در روزنامه‌ها و مجلات فارسی‌ زبان خارج
!از ایران به چاپ رسید
و اکنون به عنوان نوروزنامه تقدیمتان مینمایم . و نوروزی زیبا برایتان آرزو دارم و امیدوارم نوروز آینده را بی‌ جمهوری اسلامی در میهنمان جشن بگیریم ! دوستدارتان
مجید رحیمی
--------
بشقاب پرنده

صبح روز چهارشنبه بود و قرار بود ساعت یک بعد از ظهر سال تحویل بشه، مردم سراسر در هیاهو و غوغا سر از پا نمی‌شناختند، همه در فکر تهیه آجیل و بند و بساط سفره هفت‌سین بودند. انگار تازه همون روز یادشون افتاده بود که قراره ساعت یک بعد از ظهر سال تحویل بشه و انگار یکی بهشون گفته بود: شگون نداره که آدم به استقبال عید نره !..
مادر من هم که دست کمی از دیگرون نداشت مدام سرم نق می‌زد : بچه بدو باید بریم خیاطی آقا مرتضی تا پروب کنی!...
یک ساعت بعد بنده مثل شاخ شمشاد چیزی که قرار بود تا ظهر کت بشه رو تن کرده بودم و جلوی آئینه قدی به فرمان مادرم و آقا مرتضی به چپ و راست دور خودم می‌چرخیدم، چیزی نمونده بود که سرم گیج بره و بخورم زمین.....
مادرم رو به آقا مرتضی گفت: یعنی فکر می‌کنید تا ظهر تمومش کنید؟
ـ بعله خواهر معلومه!...... ظهر بفرستید آقازاده خودش بیاد و کت‌رو تحویل بگیره......
دستمزد آقا مرتضی پرداخت شد و ما به طرف بازار روانه شدیم مادرم که انگار می‌خواست تا نوروز بعدی خرید بکنه به هر حجره‌ای که می‌رسید یک سری خرت و پرت سفارش می‌داد و حاجی بازاری هم انگار من رو به چشم خری که دنبال صاحبش راه افتاده باشه می‌دید و اجناس‌رو توی کیسه می‌ریخت و بار من می‌کرد..... و من هم به شوق کت دم نمی‌زدم.....
درست مثل الاغی شده بودم که از میون بارها فقط سرش بیرون بود، ولی مادرم بی‌توجه به من باز هم سفارش می‌داد......

ساعت یازده با به زمین گذاشتن اونهمه بار، با فریاد مادرم که می‌گفت: بدو! بدو!.... دیر شد!.... برو خیاطی کت‌رو بگیر! وحشت‌زده بطرف در خروجی منزلمان دویدم، طوری که ناخودآگاه گمان می‌کردی اگر در موقع سال تحویل کت به تن نداشته باشى تو را به سال جدید راه نمی‌دهند! و می‌بایست مثل دو ساله‌ها که در مدرسه همیشه مورد تمسخر قرار می‌گیرند، در سال کهنه بمانی و شاهد پوزخند به سال نو وارد شدگان باشی.
.....در طول راه خیاطی صدها نفر آدم را دیدم که گویی همه مثل من بدنبال کتشان هستند و برای بدست آوردنش حاضرند حتی زمان را متوقف سازند.
برای رسیدن به خیاطی نیم ساعت وقت لازم داشتم پس بایست می‌دویدم تا به موقع به محل برسم و قبل از آنکه آقا مرتضی مغازه را تعطیل کند جواز ورود به سال جدیدم را تحویل بگیرم......
اما در همان حالت عجله، ناگهان، چشمم از شیشه ویترین مغازه‌ای به یک بشقاب پرنده افتاد که به دور خود می‌چرخید و حرکت می‌کرد و چراغهایش هم که رنگهای مختلف داشت، روشن و خاموش می‌شدند....
ـ می‌دانستم که نباید به ویترین مغازه نزدیک شوم.......
ـ می‌دانستم که وقتی فرمانی داده می‌شد می‌باید مثل اسب درشکه به چپ و راست نگاه نکنم و تربیت خود را نشان دهم و فرمان را دقیقاً اجرا کنم.......
ـ می‌دانستم که فقط بچه‌های بد نافرمانی می‌کنند.....
اما نمی‌توانستم بفهمم که چرا بی‌اراده به طرف شیشه مغازه کشیده می‌شوم!
صورتم را به شیشه چسباندم و دو دستم را در دو طرف صورتم گرفتم تا بهتر بتوانم آن سفینه فضایی را تماشا کنم.....
وه چه زیبا!....
چه رویایی!.....
-

دلم می‌خواست همه عمر صورتم را به شیشه ویترین آن مغازه بچسبانم و آن سفینه فضایی را تماشا کنم..... اما ناگهان صدایی نخراشیده مرا از رؤیای شیرینم به دنیای وحشت کشاند
! کره خر صورتت ‌رو به شیشه نچسبون! الان تمیزش کردم

نگاهی به قامت غول پیکرش انداختم و ترسان پرسیدم: آقا قیمت این بشقاب پرنده چنده؟
مردک نگاهی کرد و با صدایی آرامتر پرسید: چقدر پول داری؟
... جیبهایم را گشتم و دیدم فقط هیفده ریال پول دارم
!! هیفده‌زار
...!مردک غول قامت از شنیدن این حرف چنان عصبانی شد که کم مانده بود من خودم را خیس کنم
!! برو هیفده‌زار رو خرج کفن و دفنت کن توله سگ ولگرد
نگاهی به صورتش کردم که اگر می‌فهمید، می‌دانست چه در دلم به او می‌گویم!.... اما خیلی آرام گفتم: مگر قیمت این بشقاب پرنده چند است؟
ـ سه تومن!..... حالا برو گم‌شو از کنار شیشه...... برو بزار باد بیاد
ـ سه تومن؟...... بعد با خودم حساب کردم که سیزده زار کم دارم، از کجا بیاورم؟

ناگهان بیادم آمد که باید برای گرفتن کت به خیاطی آقا مرتضی بروم......پس بی‌درنگ بطرف خیاطی دویدم، هنوز چند صد متری به خیاطی مانده بود که دیدم آقا مرتضی از روبرو می‌آید...... نفس‌زنان خود را به او رساندم...... تا او مرا دید گفت: الان که دیگه دیره...... برو بعد از عید بیا کت‌رو تحویل بگیر...... گفته بودم ظهر!.....

الان یه ربع از ظهر گذشته
دیگر طاقت نیاوردم...... حمالی بارها از بازار به منزل و بعدش بد و بیراه صاحب اسباب‌بازی فروشی و حالا هم بازی این مردکه!... مرا چنان دگرگون کرده بود که نشستم و زار زار گریستم.......
من گریه می‌کردم و آقای خیاط هم انگار نه انگار، به راه خود ادامه داد.....
نمی‌دانم چه مدتی آنجا نشستم و گریه کردم، ولی ناگهان چشمها از هم گشودم و دیدم که دور و برم پر از پول خرد است..... با تعجب به هر طرف نگاه کردم و چون مردم را به حال خود در رفت و آمد دیدم، شروع کردم به جمع کردن پولها، یازده تومن و پنزار شده بود!....
برخاستم و لباسهایم را که خاکی شده بودند پاک کردم و بعد بطرف مغازه‌ اسباب‌بازی فروشی دویدم! دیدم مردک غول بیابانی در حال بستن قفل مغازه است
ـ آقا آقا!..... نبندید! نبندید! پول آوردم
ـ برو بعد از عید بیا بچه.
ـ آقا بخدا پول آوردم....... خودتون نگاه کنید
ـ الله اکبر از دست شما حرومزاده‌ها..... چقدر آوردی؟
ـ همونقدر که گفتید
مردک با اکراه در مغازه را دوباره باز کرد و پول را از من گرفت و دنیا را بمن داد
با آنکه از وی متنفر بودم ولی بخاطر این کارش از ته قلبم تشکر کردم و بطرف خانه روان شدم .... تا به خانه رسیدم، فریاد مادرم بلند شد..... ذلیل شده پس کتت کو؟
ـ آقا مرتضی در مغازه‌اش رو بست و گفت برو بعد از عید بیا
ـ باز رفتی دنبال الواطی؟...... دیر رسیدی؟
ـ نه!.... مثه اینکه هنوز تمومش نکرده بود
خلاصه یک دست کتک به جای یک دست کت و شلوار به تنم هدیه شد و من به شوق بشقاب پرنده همه ضربه‌ها را تحمل کردم .....

ساعتی بعد همانطور که اشکهایم روی گونه‌ها ماسیده بود و رادیو هم ترانه‌های شاد پخش می‌کرد! و صاحبان مملکت هم نوروز را تبریک می‌گفتند، من در حال بازی با بشقاب پرنده‌ام در کهکشانها سیر می‌کردم و اصلاً این زمینیان را نمی‌فهمیدم !!...


Sunday, March 13, 2011

!! مثلث شرارت

‌ای ضلع مثلث شرارت

ای رسیده بر حد حقارت

روح حق را میکشی و میبری

آدمیت را ز آدم به غارت

Tuesday, March 8, 2011


!! فیلم ندا‌

این فیلم که برای پایمال کردن خون ندا‌ها و ترانه‌ها ساخته شده بود از طرف مردم هو
شد ! و به حق هم هو شد !! این موجوداتی که با نام هنرمند خودشون رو توسط پیچ گوشتی نظام البته مقدّس اسلامی به پای مردم بند کردند بدانند که این پیچ از اشک مادران داغدار آنقدر خیس و نمناک شده که زنگ زده و نظام هم خود در حال غرق شدن در این سیل اشک هاست!‌... ای بیچاره ها شما اکنون نقش چهارپایه را برای این نظام ضدّ بشری بازی می‌کنید ! حقیقتا که چه کار ننگینی کردید !! فردا پاسخ ملت را چه خواهید داد !؟؟؟؟ فردا خیلی‌ نزدیک است ! این را میدانستید ؟؟


Sunday, March 6, 2011

!!جشن سنگسار



هنوز ۳ یا ۴ سال بود که از عمر نکبت بار این انقلاب البته مقدّس اسلامی می‌گذشت که روزی با دوستان

به گوهردشت کرج رفته بودیم ! از بد روزگار با مراسم سنگسار یک زن مواجه شدیم !! مردم آنجا بودند

اما مثل ما گیج و منگ شده بودند ، بسیجی‌‌ها که وظایف خود را خیلی‌ خوب میدانستند سعی‌ کردند تا

از میان جمعیت نخستین سنگ‌ها را بر سر و روی زن بیچاره که گونی بر سرش کشیده بودند بزنند ، با

برخورد هر سنگ بر سر زن صدای خفه‌ای به گوش میرسید که حکایت از بسته بودن دهانش را داشت
مردم بسیار عصبی شده بودند و با آنکه میترسیدند حرفی‌ خلاف بزنند و خود اسیر شوند اما نمایان بود

که در پی‌ جرقه‌ای هستند تا جهنمی برای بسیجی‌‌ها به پا کنند !... تا آنکه پیر زنی‌ فغان زد الهی بمیرم

برات دخترم ! الهی دستشون بشکنه ! الهی اون عمامه ی سیاهش طناب دارش بشه !! هنوز پیرزن در

حال نفرین و ناله بود که مشت یک بسیجی‌ بر دهانش نشست و این جرقه‌ای بود که همه در انتظارش

بودیم ... درگیری با بسیجی‌‌ها و بزن بزن جانانه ! انها اسلحه داشتند اما تعدادشان کم بود ! و فورا مردم

بر آنها مسلط شدند و قربانی را آزاد کردند ، اما بلافاصله نیروی کمکی‌ به بسیج رسید و همه مجبور به

فرار شدیم ، می‌دانم که قربانی را فراری دادند اما عاقبت وی چه شد را نمیدانم ! ما فرار کردیم و به

تهران رفتیم هر کدام با یک وسیله‌ای که توانسته بودیم پیدا کنیم ... بعدها فهمیدم که چند نفر بسیجی‌

در آن درگیری زخمی شده و حتی یک نفر جان داده بود ! نمیدانم چه کسی‌ آن فرد بسیجی‌ را کشته

بود و یا به چه وسیله به هلاکت رسیده بود ! اما غمگین نبودم برای کشته شدنش !! این
شعر را بعد‌ها

برای همین ماجرا‌ سرودم که با هر بار خواندنش آتش به جانم می‌نشیند !! م - ر

----

جشن سنگسار!!

در كفن پيچيده

در زمين نيمه كوفته

با چشمانى بسته با قلبى پر طپش

آنجا هياهوست آنجا غوغاست

!مردم آنجايند! مردم ميبينند

!! مردم ميبينند
_
آنجا كوهى از سنگهاى ريز و درشت است

آنجا عشق محكوم به سنگسار است

آنجا اوج شهوت ... شيطان است

!!و عمق حقارت انسان

عده اى سنگ بدست چشم بفرمان دوخته

!عده اى خونابه در دل ... ملتهب

..!ناگهان پيرزنى فغان كند: فرزند من

مادرت ايكاش ميبود جاى تو

" و سپس بگرفت " سنگى از زمين

... رو به ماموران شب

..!هر كدامتان كه بى گناهتريد
-
...از سخن وا ماند و ديد

كودكش در زير خروارها سنگ

گوئى سالهاست

...! خفته در خون بى گناهى ملت خويش

مجيد رحيمى - لندن ٦/٢/١٩٩٩
--------
"اشاره به عمل عيسى مسيح است كه ٢٠٠٠ سال پيش از اين

سنگى را بسوى مردمى خشمگين كه قصد سنگسار زنى را داشتند گرفت

و به آنان گفت:بيگناه ترينتان حق پرتاب نخستين سنگ را دارد

...گويى وجدان مردم آن روزگار بيدارتر بوده است

!!زيرا مردم به خانه هاشان بازگشتند