Thursday, June 27, 2013

شيوا محبوبى
سخنگوى كميته مبارزه براى آزادى زندانيا سياسى: 
به ياد افشين اسانلو!


زمانى كه خبر در گذشت افشين اسانلو , كارگر زندانى در زندان رجايى شهر به دستم رسيد, ناباورانه مرتبا اسم افشين را نگاه ميكردم تا مطمئن بشوم درست اسمش را خوانده ام. مرتبا به ياد سطور نامه اش ميا فتادم چرا كه با افشين اولين بار از طريق نامه اش آشنا شدم.
در تاريخ هفتم آگوست ٢٠١٢ بود كه همبنديش از زندان رجايى شهر به من تلفن كرد و گفت افشين اسانلو نامه اي نوشته است و ميخواهد ما ,كميته مبارزه براى آزادى زندانيان سياسي, اين نامه را به اتحاديه ها و سازمانهاى جهانى برسانيم. همبندى افشين نامه را با دلسوزى و صبر و حوصله از پشت تلفن ميخواند تا من بتوانم صدايش را ضبط كنم. هرگز عكسى از افشين را نديده بودم اما وقتى به نامه گوش ميدادم تلاش ميكردم افشين را مجسم كنم. افشين در نامه در مورد شكنجه هايي كه در مدت بازداشتش تحمل كرده بود صحبت ميكرد از زدن كابل به كف پاهايش , وادار كردنش به دويدن با همان پاهاي زخمى و كابل خورده , بازجوييهاي طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهاي ركيك و ضرب و شتم , شكسته شدن چند تا از دنده ها و همينطور دندانهايش و اينكه حتى اين جنايتكاران اجازه نداه بودند در طول پنج ماه اول به مادر سالخورده اش زنگ بزند. در اين نامه افشين در مورد اينكه دو پسر دارد صحبت ميكرد و شرايط كاريش را توضيح ميداد.
در سكوت نشسته بودم و به كلمه كلمه نامه افشين كه در حال ضبط شدن بود گوش ميدادم, بغض گلويم را گرفته بود و مرتبا سعى ميكردم افشين را مجسم كنم كه چگونه در گوشه زندان نشسته و با هزار اميد اين نامه را نوشته تا مردم داستانش را بخوانند و صداى حق طلبيش را بشنوند. به نامه انسانى گوش ميدادم كه تنها به دليل اينكه يك كارگر معترض بود و حقش را ميخواست وحشيانه مورد شكنجه قرار گرفته بود. همسرش و دو پسرش و مادرش را مجسم ميكردم و اينكه در طول اين مدت در چه رنجى بسر برده اند. در عين حال به جسارت افشين فكر ميكردم كه چگونه با شجاعت اين نامه را نوشته است تا نه تنها صداي خود را منعكس كند بلكه صداى كارگران زندانى و رنجهايشان باشد. به نامه اش گوش ميدادم و احساسى آميخته از غم و خشم و در عين حال افتخار و خوشحالى سراسر وجودم را فراگرفته بود . از اين خوشحال بودم كه رژيم با تمام سبعيتش هنوز نتوانسه بود صداى اين زندانيان را خاموش و اميدشان را از بين ببرد, احساس افتخار ميكردم كه دارم سطور اين نامه را با تمام وجودم ضبط ميكنم و مسول رساندن صداى حق طلبى افشين و خانواده اش به دنيا هستم.
بعد از اينكه همبنديش خواندن نامه را تمام كرد از او تشكر كردم و گفتم به افشين بگو كه قول ميدهيم اين نامه را ترجمه و به تمام سازمانها و اتحاديه ها بفرستيم. نامه افشين را دهها بار خواندم كه مطمئن بشوم رنجهايش و پيامش كلمه به كلمه ترجمه و پخش و به تمام اتحاديه هاي دنيا ارسال شود.
افشين مانند دهها زندانى ديگر در زندان رجايى شهر تحت سختترين شرايط بود و هيچگونه امكانات پزشكى و درمانى نداشت. رژيم جنايتكار اسلامى عمدا با محروم كردن اين زندانيان از دارو و درمان سعى در حذف فيزيكى اين زندانيان داشته و دارد. رژيم جرات اعدام كردن زندانيان سياسي را ندارد اما از طريق قتلهاى خاموش قصد از بين بردن اين زندانيان را دارد.
با قلبى مملو از غم از صميم قلب به خانواده و دوستان افشين , همبنديهايش در زندان رجايى شهر تسليت ميگويم و در آغوششان ميگيرم. افشين اسانلو از ميان ما رفت اما صدايش, رنجهايش , شكنجه هايى كه شده بود , اميدها و آرزوها, صداى اعتراض و شجاعتش به گوش ميليونها نفر در سطح جهان رسيد, رژيم افشين را كشت اما صدا و پيامش همچنان در ذهن ميلونها نفر زنده است و اين صدا و پيام را رژيم جنايتكار اسلامى هرگز نميتواند از بين ببرند. ما نميگذاريم صداى افشين اسانلو خاموش شود.   

No comments: