Saturday, May 17, 2014

'بزرگترین' دایناسور جهان پیدا شد!!
حضرت احمد جنتی در این مورد روشنگری کند که آیا میتواند چنین چیزی صحت داشته باشد یا نه؟ 
و اگر پاسخ مثبت است توضیح دهد که چگونه از چنین نیاکانی به این بزرگی‌ مردی حقیر و نحیف اما پررو و بی‌حیا چون حضرتش موجود شده است!!؟
دانشمندان می‌گویند فسیل بزرگترین موجودی که تاکنون روی کره زمین زندگی کرده را در آرژانتین پیدا کرده‌اند. طول این دایناسور ۴۰ متر و ارتفاع او ۲۰ متر بوده است.
این دایناسور عظیم‌الجثه که وزن او حدود ۷۷ تن (برابر مجموع وزن ۱۴ فیل آفریقایی) تخمین زده می‌شود، گیاه‌خوار بوده و احتمالا در آخرین دوره حیات دایناسورها بروی کره زمین می‌زیسته است.
این دایناسور در آخرین لحظات حیات یعنی‌ زمانی‌ که میخواسته آخرین نفس را بکشد نام اح  احم  احم را گفته است که دانشمندان معتقدند او میخواسته بگوید: احمد تو انتقام من رو از بشر بگیر!! 
 و ما مانده‌ایم که ایشان چگونه از آرژانتین به ایران آمده است!!
آقای پرزیدنت بشار اسد! 
این محصول دوران شما و محصول عملکرد به نسخه‌ی پیچیده شده‌ی دست حاکمان تهران و مسکو است! 
این تصویر محصول حمله‌ی یک کشور خارجی‌ نیست 
این محصول عملکرد ارتش شما و پاسداران حکومت ایران است!!
آیا هنوز گمان دارید که جایی‌ برای شما در میان این ملت هست؟! 

Thursday, May 15, 2014

ضربه‌ای که ماجرای زندان ابوغریب به آمریکا زد بزرگتر از ترور ۱۱ سپتامبر بود!!
طاها یاسین، شهروند عراقی که سه ماه تمام در ابوغریب زیر بازجویی بود نیز به اربیل آمد تا به دور از انفجارهای بغداد با ما صحبت کند. او سال ۲۰۰۳ تصادفا در همان لحظه‌ای که یک خودرو نظامیان آمریکایی در بغداد منفجر می‌شود در محل بوده و یک دوربین هم با خود داشته. طاها از دهشان به بغداد آمده بوده تا این دوربین را برای عروسی عمویش کرایه کند. 
«علی القعیسی، هم مدتی را در ابوغریب بوده. او هم در این زندان، هم خودش ماجراها و شکنجه‌های عجیب و غریب دیده و مورد تجاوز واقع شده و هم دیده که مثلا چگونه پسری را واداشته‌اند که بر روی پدرش ادرار کند. علی حالا به دلیل ضرباتی که به زانویش در زندان وارد آمده قدرت ایستادن و راه رفتن ندارد. او فقط این شانس را داشته که به وسیله سازمان ملل به برلین منتقل شود و تحت مداواهای روانی قرار گیرد. سه سالی می‌شود که با حقوق بیکاری در برلین روزگار می‌گذراند و تحت مداوای روانی است، از جمله از طریق نقاشی. آرزویش این است که دیک چینی و رامسفلد به محاکمه کشیده شوند و خودش هم یک سه چرخه مخصوص فلج‌ها نصیبش شود، دومی ظاهرا زودتر متحقق خواهد شد.»
---------------
اما سال ۲۰۰۹ که دولت بوش کنار رفت، سرانجام گزارش دویست صفحه‌ای مجلس سنا منتشر شد که در آن از جمله آمده است: « فضا و شرایطی که به شکنجه و بدرفتاری‌ با زندانیان در ابوغریب انجامید را دستورات و خواست مقامات بالا ایجاد کرد.» 
اما نه چینی و نه رامسفلد دادگاهی نشده‌اند، عناصری هم که در زندان ابوغریب به اجرای فرامین آنها مشغول بودند به زندان‌هایی تا حداکثر ده سال محکوم شدند که اکثر آنها در نیمه‌های راه به دلیل «خوش‌رفتاری» آزاد شدند. دولت آمریکا هم تا کنون حاضر نشده به قربانیان ابوغریب صناری بپردازد.
http://gashtha.blogspot.de/2014/04/blog-post_28.html#links
چين در پی احداث خط آهن پرسرعت با عبور از زیر اقیانوس آرام به آمريکا است!!!!! 
و ایران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه عده تو کهکشون دارن خونه میسازن 
یه عده توی ایرون اسیر رمز و رازن 
اونم چه رمز و رازی مثه ریش و روسری 
چرخ خدا میلنگه با تار موی پری!! 
ادامه:

Wednesday, May 14, 2014

تسلیت و همدردی!!
ضمن تسلیت به ملت ترکیه، خود را در غم از دست دادن این عزیزان به ویژه با خانواده‌های این قربانیان معدن همدرد می‌دانم! و امیدوارم دولت ترکیه در حفاظت از کارگران خود در کارهایی چنین خطرناک بیش از پیش اصول حفاظتی را رعایت نماید تا دیگر چنین مواردی را شاهد نباشیم!... 
امروز مردم ترکیه بیش از همیشه دولت و شخص اردوغان را مسئول این حادثه‌ی غم انگیز میدانند! و چه بسا که دولت اردوغان به خاطر این کم کاری در حفاظت از کارگران معادن ساقط گردد... 
این حق هر کارگری در جهان است که به هنگام کار مورد حفاظت و امنیت صد در صد قرار گیرد!! 
و این موارد برای کارگران سرزمینم ایران نیز صدق میکنند!!
مجید رحیمی ۱۴ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ 
سخنی با بانوی گرامی‌ الهام چرخنده! 
دوستان خواهشمندم نخست به سخنان بانو الهام چرخنده در لینک زیر گوش دهید و سپس پاسخ بنده به ایشان را بخوانید! و اگر در این سخنان درصدی از حقیقت و راستی‌ را یافتید آنرا با دوستانتان قسمت کنید تا به گوش خود ایشان هم برسد!!
با جهانی‌ مهر به راستی‌ و حقیقت!

برای نخستین بار است که تصویر شما را میبینم و صدایتان را میشنوم، و از گفتارتان دانستم که یک سینماگر هستید، من هم خود کسی‌ هستم که با صحنه آشنائی دارم، از سوی پدر بختیاری هستم و آنقدر عاشقانه میهن و فرهنگم را دوست میدارم که نه تنها مذهب را مانند شما تابلوی سر در آن نمیکنم و از رنگارنگی نئون زمانه‌ی آن سود نمی‌برم که حتی هیچ شخص یا مقامی را هم بالاتر از میهنم نمینشانم! و نام آنها را پیش از میهنم نمی‌برم! حتی نام پدر و مادرم را!! اما شما که خود را عاشق این سرزمین می‌نامید نام دین و رهبر را پیش از نام میهن بر زبان میرانید!! و بدتر از آن اینکه هر آن شخصی‌ که شما را مورد انتقاد قرار دهد دشمن و یا منافق یا هر چیز دیگر که دوست میدارید نام می‌دهید و فورا به زیر عبای مولا و رهبر خود پناهنده میشوید!!... و این درست همان چیزیست که ناباوری را در کلام شما صاحب خانه می‌کند!!
بانوی سینماگر که در حقیقت با بازی خود می‌بایست آموزگار خوبی‌ها باشید، اینکه هر سخنی میتواند مخالفان و موافقان خود را داشته باشد درست است و درست هم همین است که خود نشان از سلامت آزادی بیان و دموکراسی برای هر دو جناح باشد! و نه فقط آزادی در دستان هر کسی‌ که با نظام است قرار گیرد و حقانیت یکطرفه باشد!! آنهم در طرف قدرت!!...  شما صدای آمریکا، بی‌ بی‌ سی‌ و تمام رسانه‌های خارج از کشور و هر آنکس که مخالف شما چیزی گفته و نوشته را در یک سطل ریختید!
من خود یک مخالف صد در صد همین نظامی هستم که شما به رهبرش روز پدر را تبریک میگویید!! اما شدیدا با همین صدای آمریکا و بی‌ بی‌ سی‌ مخالفم! میدانید چرا؟ چون اینها بیشتر حامی‌ شما و نظام شما هستند تا حامی‌ آزادی و دموکراسی!!
بانوی گرامی‌ چرخنده! این را هم باید باز بگویم، اینگونه نیست که شما در لابلای صحبتهای خود فرمودید که هر آنکس که با این نظام نیست، دشمن این ملت و این آب و خاک است!!
خوب است دست کم این را بدانید، که درست در زمانی‌ که شما از اتاق پذیرائی خود با وحشت و دست پاچگی به زیرزمین‌هایتان پناه میبردید و دست به دعا داشتید که موشک پرتاب شده از سوی صدام (دشمن ایران که بعد‌ها دوست و برادر همین رهبرتان شد) به خانه‌ی شما برخورد نکند، من و هزاران چون من که امروز سخت مخالف این نظام هستند در جبهه‌ها جان خود را می‌دادیم تا شما در امینیت باشید! تا شما فرصت تحصیل داشته باشید و سینماگر شوید و حقیقت را بر پرده‌ی سینما بنمایانید، 
و بخاطر همین مهر به میهن و مردم کشورم و اینکه به آنها خیانت نکرده و باور به آزادی و نیز پرداخت قیمت تمام و کمال آن را به اثبات برسانم اکنون بیست و هفت سال است که به دور از میهنم در غربت زندگی‌ می‌کنم اما لحظه‌ای از احوال آن بدور نبوده و نخواهم بود!!
اما امروز میبینم و میبینیم که گویا شما که از دولت سری جانباختگان میهن تندرست از آن زیرزمین‌ها خارج شدید و تحصیل خود را به پایان بردید به راه دیگری قدم گذاشته و حتی کوچکترین فرصتی هم به خود نمیدهید که به پشت سر نگاه کنید که مبادا راهی‌ به جز حقیقت انتخاب کرده باشید!! 
و از آنجایی که هیچ چیز در جهان مطلق نیست! و حتی مطمئن‌ترین انسانها هم یک فرصت هرچند کوچک به (نقطه‌ی شک) میدهند تا به راهی‌ که میروند مطمئن تر شوند و شما این کار را نمیکنید، این اندیشه در ذهن من و ما خانه می‌کند که چگونه میتواند کسی‌ اینچنین متعصب و خشک و یکطرفه خود را محق بخواند و در نهایت بخود ایراندوست نیز نام دهد؟!
و اگر هنوز هم این سخنان مرا ردّ می‌کنید پس این سؤال را نه به من که به خود پاسخ دهید! 
که آیا در ایران مردم فقط یک دین و یک مذهب دارند و آن هم شیعه است؟ 
یعنی‌ یک مسیحی‌ باید برای تبریک به پدرش بگوید روز مولای متقی علی‌ را به رهبرم و پدرم تبریک میگویم؟ یک سنی، یک زرتشتی و حتی من بی‌ دین!... 
یا اینکه معتقدید هر کس به علی‌ شما و رهبر شما اعتقاد نداشته باشد اصلا ایرانی‌ نیست؟؟... بانو چرخنده! من دشمن شما نیستم اما این سخنان شما را نه صادقانه دیدم و نه منطقی‌ و نه در جهت حفظ ارزش‌های انسانی‌ و ملی‌!! 
تنها حسی که از این سخنان شما در من زده شد این بود که زنی‌ جاه طلب برای دست یافتن به مقام و مرتبه‌ی بالاتر دست به دامن قدرت حاکم میشود و این درست مرگ هنر و انسانیت و ملی‌ گرایی سالم است! 
روزی همین رهبر شما زمانی‌ که در مقام رئیس جمهوری بود به شاعر والا مقام میهنم اخوان ثالث گفته بود که تا او در رسای نظام و رهبر شعری بسراید و آن شاعر آزاده در پاسخ ایشان گفته بود:
 اصولا هنر بر قدرت است و نه با قدرت!! 
میدانید همین رهبر آزاده‌ی شما چه عکس‌العملی در برابر این آزادگی نشان داده بود؟ 
فرمان داد تا حقوق ماهیانه‌ی این شاعر که از وزارت فرهنگ و هنر دریافت میکرد قطع شود!! 
حالا شما خود را ایرانی نام دهید و بروید و روز پدر را به ایشان تبریک بگویید!! و مهمتر از همه خود را به حق بخوانید و دیگران را نوکر شیطان و چه و چه و چه که امروز سی‌ و پنج سال است همه با آن  آشنا هستیم!! 
البته آن کاری که آن اراذل اوباش با اتومبیل شما کردند و یا آن کسانی‌ که در دانشگاه دختر استاد علیرضا افتخاری را برای خطای پدر مورد ضرب و شتم قرار دادند شدیدا محکوم میگردد! 
اما همه‌ی این کارها هیچ دلیلی‌ بر حقانیت عمل شما یا عمل آقای افتخاری نیست!! 
شاید بد نباشد که این قطعه‌‌ شعر احمد شاملو را با هم بخوانیم که میگوید: اگر غم نان بگذارد!!... 
و این غم نان آدمی‌ را به چه راه‌هایی‌ که نمیکشاند!!  
مجید رحیمی ۱۴ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ 

Tuesday, May 13, 2014

به این نظام بگویید: 
بزرگترین هدفم نابودی توست 
نابودی نظام جهل و جنونت!!

Monday, May 12, 2014

دیدم بعضی‌ از دوستان در جای جای صفحه‌هات فیسبوک از اینکه این روز پدر با روز تولد علی‌ امام اول شیعیان همراه است بسیار خشمگینند!
گمان کردم شاید بد نباشد که این مطلب را یادآور شوم که ما در تاریخ دو علی‌ داریم! 
یکی‌ همین علی‌ است که می کشت و چون چانه‌ای از لک و پیس مانند پوزه‌ی شیر داشت او را علی‌ اسد 
(علی‌ شیر) مینامیدند که به قول بیهقی چهل سال شمشیر از دست حضرتش نیفتاد!... 
اما یک علی‌ دیگری هم داریم که انسانیت را به اوج خود رسانید و مردانگی را به تمام!.. ما اما در طول تاریخ از این علی‌ دومی بسیار بار شنیده و عاشق او شدیم که البته این شخصیت زاده‌ی بزرگان ایرانی‌ بود که با حمله‌ی اعراب به ایران و خطر از میان رفتن این ارزش‌های انسانی‌ و زرتشتی آنها سعی‌ برآن نمودند تا هر آنچه که زیباست چون مدالی بر سینه‌ی علی‌ بیاویزند! تا مردم عادی که سخنان اعراب را باور کرده بودند با شنیدن این سخنان از زبان علی‌ سعی‌ بر حفظ این ارزش‌ها به عنوان ارزش‌های دینی بنمایند!... این علی‌ دومی هرگز وجود خارجی‌ نداشت!!  
مجید رحیمی ۱۲ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ



آنانی‌ که دوست دارند مدام فریب بخورند!!
در خبرها خواندم: 
این یا آن فعال سیاسی با ورودش به تهران بازداشت شده است!!
تجربه‌ی تلخ دوم خرداد هنوز چون زخمی بر دل‌ و جان ملت ماست، قولهایی که داده شد و پیمان شکنی هایی را که در پی‌ این قول‌ها شاهد بودیم... 
و در پایان سخنرانی همان سید خندان که میگفت: 
دموکراسی غیر دینی علاوه بر این که در این کشور مستقر نخواهد شد، ما نمیخواهیم!!
براستی فرق دموکراسی غیر دینی و دموکراسی دینی چیست و در کجاست؟
در دموکراسی غیر دینی انسان موجودیست آزاد با آزادی‌های شخصی‌ و حافظ این آزادی هم قانون است، 
بی‌ توجه به نژاد، مذهب، فرهنگ و باور شخص! در حقیقت آزادی را کسی‌ به کسی‌ هدیه نمیدهد که بتواند منتی بر دیگری بگذارد! بلکه آن را رعایت مینماید!!
دموکراسی دینی که در حقیقت ادغام دو واژه‌ی نامأنوس است اما برداشت دیگری دارد و معتقد است که انسان برده است و از خود هیچ اراده‌ای ندارد، او آنقدر عبد است که حتی جان او هم از آن خود او نیست و هر زمان که الله بخواهد میتواند جان او را از او بگیرد! 
و خوب این الله بر روی زمین نمایندگانی دارد که اوامر او را اجرا میکنند و این نمایندگان هم همین آخوند‌ها و بیضه داران دین هستند!! 
به همین جهت در دموکراسی دینی هم سنگسار مجاز است و هم اعدام و قطع عضو! 
آن هم در ملا عام تا درس عبرت دیگران شود!!
اما چرا بعضیها اصلا نمی‌خواهد درس عبرت بگیرند و مدام پایشان در همان چاله می‌‌افتاد که بارها افتاده است؟
معروف است که از ملا نصیرالدین پرسیدند: چرا هر بار باز گول می‌خورد؟ و او پاسخ داد: 
آخر هر بار گول هاشان رنگ دیگری دارد!!
امروز اما وقتی‌ به صحنه‌ی رنگارنگ بازار این فریب فروشان مینگریم میبینیم که با تمام رنگارنگیشان تمامی‌ اجناس فریب و نیرنگشان از یک جنس است! اما باز میبینیم که کس یا کسانی‌ با کامل میل فریب میخورند!!
احمد احرار روزنامه نگار پیشکسوت و سردبیر کیهان لندن (که چندی پیش تعطیل گشت) میگوید: 
من کار روزنامه نگاری را از گزارش نویسی دادگاه‌ها شروع کردم، تازه ماجرای بیست و هشت مرداد سال سی‌ و دو را پشت سر گذاشته بودیم و بعضی‌ از دادگاه‌ها هنوز کس یا کسانی‌ را به جرم اختشاش به پای میز محکمه میکشاندند و در این میان افرادی با جرم‌های دیگر نیز همراه آنها در یک سالن محاکمه میشدند!
روزی یک زن و سه مرد را به محکمه کشاندند که دست به اعمال خلاف عفت و قاچاق مواد مخدر زده بودند، 
زن که پیشاپیش می‌خواست خود را قربانی این ماجرا‌ معرفی‌ نماید رو به قاضی گفت: 
آقای قاضی من رو فریب دادند یعنی‌ این اصغر آقا به مدت یک سال مرا مورد استفاده قرار داد و سپس به دست احمد آقا سپرد و احمد آقا هم یک سال تمام مرا فریب داد و از من استفاده کرد و سپس به دست حسین آقا سپرد... 
قاضی در این لحظه حرف زن را قطع کرد و گفت: صبرکن صبرکن! یعنی‌ خانم شما در این سه سال فرصت نکردی ده دقیقه تومونت رو بالا بکشی و یک آژان خبر کنی؟؟؟؟
امروز وقتی‌ میشنوم که فلان کس یا فلان کسک باز فریب این یا آن مثلا پرزیدنت را خورده و به تهران سفر کرده و آنجا بازداشت شده است، ناخودآگاه به یاد این داستان استاد احمد احرار عزیز می‌‌افتم که خداوند به سلامت بداردش!!
اما راستی‌ را، که یک فریب چند بار خورده میشود؟ 
مجید رحیمی ۱۲ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ



Sunday, May 11, 2014

همراه با تاریخ!!
مهرماه سال ۱۳۵۶ در کاباره پارک خرم در کیلومتر ده جاده کرج ( پارک ارم امروزی) زن ۲۸ ساله‌ای که مادر ۶ فرزند بود و خود را معشوقه‌ی داریوش معرفی‌ میکرد با در دست داشتن لیوان اسید به طرف داریوش که روی سنّ در حال اجرای یک ترانه چشمانش را بسته بود رفته و محتوای اسید را به صورت و سینه‌ی این خواننده‌ی اسطوره‌ای پاشید... 
در آن زمان شایعه‌ای ایران را فراگرفت که این زن جوان که مریم نام داشت از سوی سازمان امنیت (ساواک) برای انجام این کار مامور شده بود... 
در آن دوران هر اتفاقی‌ که می‌‌افتاد به ساواک نسبت داده میشد!! 
پادشاهان نیک‌ منش ایران باستان را بهتر بشناسیم و آنها را به دیگران بشناسانیم 
تا علاوه بر ترویج خوبی، تصویر راستین ایران و فرهنگ آن را به جهانیان بنمایانیم!!!!
داریوش در این سنگ‌نبشته که ۱۲ بند دارد، پس از ستایش اهورامزدا، می‌گوید:
به‌خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و بدی را دشمن!
دوست ندارم که توانا بر ناتوان ستم کند یا بزرگی از زیردستی زور بشنود.
هر آنچه زیباست، من آن را دوست دارم!
من دوست و بَردهٔ دروغ نیستم، تندخو نیستم.
حتی وقتی خشم مرا فرا می‌گیرد، با اراده‌ام آن را فرومی‌نشانم.
به گفتهٔ خانم هایدماری کخ، چنین بیانیه‌ای از زبان یک شاه در سدهٔ ششم پیش از میلاد به معجزه می‌ماند.
                          -------------------
هاید ماری کخ ایران‌شناس زن آلمانی، ‌زاده ۱۷ دسامبر ۱۹۴۳ میلادی در مرزبرگ است. او کتاب از زبان داریوش را در سال‌های افول ایران‌شناسی دههء نود نوشت. هایدماری کخ نخستین مرحله تحصیلات دانشگاهی خود را با دریافت درجه فوق لیسانس ریاضی گذراند و شاید اگر به تصادف و به سبب شغل همسر باستان‌شناس خود با پروفسور والتر هینتس، ایران‌شناس آلمانی آشنا نمی‌شد، هرگز به تاریخ و فرهنگ ایران روی نمی‌آورد. هاید ماری کخ بعدها در رشته ایران‌شناسی تحصیل کرد و در این رشته تا درجه پروفسوری پیش رفت. تمامی پژوهش‌های وی درباره فارس و تخت‌جمشید و امور اجتماعی ایران زمان هخامنشیان و بر اساس الواح گلی خزانه تخت‌جمشید است. 
ایران برای پرتاب موجود زنده به مدار زمین، سفینه‌ی فضایی طراحی‌ می‌کند!!.... 
پیشنهاد می‌کنم تا آقا در قید حیات هستند نظام یک کاری کند که او هم به آرزوی دیرینه‌ی خود رسیده و به دیدار امام در ماه برود!! سر جدتون آقا را از خودتون ناامید نکنید ای دانشمندان جمهوری اسلامی!! 
آخر بالاخره شما نان همین آقا را تا امروز خورده‌اید... پس یک کاری نکنید که او در آخرین لحظات حیات خود مانند حضرت هیتلر بگوید: شماها لیاقت مرا نداشتید‌ ای حرام لقمه‌های مفت خور!! 
از ما گفتن بود، دیگر خود دانید!!  

Friday, May 9, 2014

روز بزرگ و تاریخی‌ نهم می‌‌ یا نوزده اردیبهشت!! 
امروز سالروز پایان جنگ دوم جهانی‌ است، و من امروز بر حسب تصادف در برجیس گارتن بودم یعنی‌ جایی‌ که آدولف هیتلر قصر زیبای خود را بر کوه‌های آلپ بنا ساخته بود،
به یاد فیلم‌هایی‌ افتادم که از او در این کاخ دیده بودم که چگونه بر تراس آن در جمع مهمانان صحبت میکرد و می‌رقصید و شادی میکرد!! و غافل بود از اینکه شاید چند ماه بعد مجبور باشد سیاهنور قورت بدهد و با تیر به مغز خود شلیک کند!!... 
از روح هیتلر خواستم که به سراغ این کسانی‌ که همجنس او هستند و امروز در قدرتند برود و به آنها بگوید که او هم هیچ گمان نمیکرد که چنین عاقبتی داشته باشد!!... 
گمان کردم این همجنسان هیتلر حرف او را بهتر بفهمندا 
شاید نه به خاطر ملت یا انسانیت که به خاطر خود و فقط به خاطر خود و عاقبت خود دست از جنایت بکشند!!!
مجید رحیمی- مونیخ

Tuesday, May 6, 2014

امام مسلمین فرمودند: 
کولون کنید خود را که دشمنان اسلام بسیارند!!... 
و آنیکی امام فرمودند: 
اسلام کارخانه‌ی آدم سازیست!!... 
و زینب فرمود: چه حرفهای زیبایی بلدند این امامان... ابوالحسن بیا منو شلیک کن!!! 
البته منظور زینب ابوالحسن بنی‌صدر نبود ها!!

پوتین، ناپلئون پوشالی قرن ما!
ماجرای اوکراین اوج فضاحت دولت و شخص پوتین را به نمایش میگذارد، 
و بدتر از آن اینکه ضعف یک ابرقدرت پوشالی را به جهان مینمایاند، چرا که اگر این کشور ابرقدرت می‌‌بود اصلا دیگر احتیاجی‌ به این نداشت که خود با این همه دروغ‌های مبتدی وارد یک ماجرای بسیار خطرناک شود!!... 
این سخن را به دو دلیل میگویم! نخست آنکه اگر دولت روسیه موفق به از هم پاشیدن اوکراین و سپس تصاحب آن نگردد که آن‌زمان حتی در چشم مؤمن‌ترین دوستانش هم دیگر آن ابرقدرت خیالی نخواهد بود و تشت رسواییش از بام خواهد افتاد و با شورش مردم آن کشور دولت پوتین سقوط کرده و دولت جدید مجبور به هر سازشی با غرب خواهد بود!!
و اما اگر شخص پوتین و دولتش موفق به تصاحب اوکراین بشوند، آنگاه میلیون‌ها دشمن را به درون خانه برده‌اند که تا سالیان یا شاید ده‌ها سال هر ساعت یکی‌ از این دشمنان که مانند بمب ساعتی‌ با یک دنیا کینه نسبت به این دولت و این سرزمین در آن کشور زندگی‌ میکنند دست به انفجار خود میزنند و ناآرامی در روسیه بیش از پیش میگردد...
از سوی دیگر با این کار پوتین کشورهای اروپایی و به ویژه آلمان که بزرگترین مشتریان نفت و گاز این کشور هستند با تمرکز بر پیدا کردن راه حلی‌ برای خروج از این وابستگی بیش از پیش به این کشور، در حقیقت آن پوسته‌ی وحشت را از خود میشکنند و دیگر وحشتی از آن روز مبادا که تا چند ماه پیشتر داشتند را ندارند!! 
در حقیقت پوتین که معروف به یک سیاستمدار کارکشته و با تاکتیک است با عمل خود خود را کیش‌ و مات میسازد و ابهت نیمبندی را هم که دولت و کشورش در جهان داشتند را نابود میسازد!!
پر واضح است که نمیتوان تمام ملت روس را چنین پنداشت، اما در کل اگر نه همه ولی‌ اکثر کشورهای جهان از دولت و ملت روس به نیکی‌ یاد نمیکنند! و اگر در کشورهای توریست پذیر میهماندار آنان میگردند فقط به خاطر پولی‌ است که آنها با خود وارد آن کشورها میسازند، 
اما با روکود اقتصادی این کشور که از هم اکنون آغاز گردیده است، میبینیم و شاهد خواهیم بود که در آینده‌ای نه چندان دور روسیه و ملت آن دوباره به انجماد دوران جنگ سرد بازگردند، و اگر در آن زمان به عنوان ابرقدرت دست کم با ده‌ها کشور هم پیمان در ارتباط بود، امروز آن کشورها نیز دیگر در این انجمن و اتحادیه نیستند و روسیه میماند و چند کشور که دولتشان از سر بدبختی چاره‌ی دیگری جز پابوسی پوتین و دولت آن را ندارند! مانند ایران و سوریه!!
پوتین سخت فریب آن را خورد که گمان کرد اکنون به وصیت سیاسی تزار جامه‌ی عمل پوشانده و امروز او نه تنها دست به خلیج فارس رسانده که شاه این منطقه شده است!... پایان پوتین را چیزی شبیه به صدام یا قذافی میتوان دید! 
و یا در حالت بهترش ناپلئون پوشالی قرن ما خواهد بود!
مجید رحیمی ۶ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ 

Saturday, May 3, 2014

نپرسیده ز خود انسانم آیا؟!!
این قطعه‌‌ را تقدیم می‌کنم به پدری که چنین دید و چنان گفت و به گفته‌ی خود لباسی از کردار زیبا نشاند و آدمییت را در این دوران نفرت و کینه جایگاهی‌ ویژه بخشید!!
«روز بدی بود. وقتی به من گفتند باید برای اجرای حکم بیایی، انگار قلبم کنده ‌شد؛ انگار دوباره خبر دادند پسرت مرده‌ است. خیلی حالم بد شد. پاهایم می‌لرزیدند. حال بدی داشتم. نمی‌توانستم حرکت کنم. به سمت زندان رفتم. باید به زندان "وکیل‌آباد" مشهد می‌رفتم چون اعدامی‌ها را آن جا نگه‌ می‌دارند. مدارک را بردم و در اتاق یکی از مسوولان زندان رضایت دادم.»
پدر از حسش پس از رضایت می‌گوید:«مثل آدم تب‌داری که تبش پایین بیاید و بدنش آرام شود، آرام شدم. حالم خوب شد. همه کسانی که در زندان بودند از من تشکر می‌کردند حتی آن هایی که من را نمی‌شناختند. همه حال‌شان خوب شده‌ بود.»
از تصمیمی که گرفتید پشیمان نیستید؟
اصلا پشیمان نیستم.
چرا دیه دریافت نکردید؟
وضع مالی‌ من خوب است. من تاجر هستم و به پول احتیاجی نداشتم. در این مدت پیشنهاد شد پول بگیرم و کار خیر کنم اما دیدم این کار هم غلط است هرچه می‌خواستم خانواده سعید می‌دادند اما با خودم فکر کردم این کار درست نیست چرا باید همه دارایی آن ها را بگیرم؟ خانواده‌ای را بدبخت کنم تا کار خیر بکنم؟ کار خیر من این است که بنده خدایی را ببخشم و این کار را هم کردم.
همسرتان راضی بود؟
بله، راضی بود. اگر راضی نبود که نمی‌شد رضایت بدهم. او مادر مهران بود و داغ‌ش از من بیش‌تر است. اما زودتر از این ها به من می‌گفت ببخش.
اگر کسی سراغ شما بیاید و بگوید برای فرزندش رضایت می‌خواهد و درخواست کمک دارد، همراهی‌اش می‌کنید؟
قطعا این کار را می‌کنم. اول با خانواده اولیای‌دم هم‌دردی می‌کنم و بعد می‌گویم چه دردی کشیدم اما بخشیدم تا دردی به دردهایم اضافه نشود.
بعد از این که رضایت دادید، خانواده سعید برای تشکر آمدند؟
آن‌ها می‌خواستند بیایند اما من راضی نشدم. برادرش من را در خیابان دید و به پایم افتاد. او را بلند کردم و گفتم جوان نمی‌خواهم اشک در چشمانت ببینم...
--------------------
نپرسیده ز خود انسانم آیا؟!

پدر بگذار پایت را ببوسم      
که تا حال من اینجا خوب گردد        
که تا در پیشگاه آدمیت    
لبم پر ارزش و محبوب گردد          
تو حال روزگار غرق غم را     
نمودی غرق شادی با گذشتت         
به هر کس شاخه‌ای دادی ز لاله       
که دنیا لاله گون گردد ز دشتت         
من اینجا تا شنیدم این پیامت       
شدم عاشق ندیده بر مرامت      
نمیدانم که هستی‌ و ز کجایی      
به روی دل نهم از جان کلامت      
تو گفتی‌ با گذشتم از گناهش    
تب از من دور گشت و گشته حالم    
به یکباره خوش و آزاد چون پر   
شدم دور از زمین در اوج عالم      
چو گفتم من نمی‌خواهم ببینم    
دوباره مرگ فرزندم خدایا    
چگونه میتوان شاهد بر آن گشت     
نپرسیده ز خود انسانم آیا؟!
پدر بگذار پایت را ببوسم... 
مجید رحیمی ۳ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ  

Thursday, May 1, 2014

نقدی بر فردوسی‌ و اثر جاودان او شاهنامه!
میدانم... 
نه! ایمان دارم که این سخنان عدّه‌ای را بر ضد من خواهد شورانید!! 
اما بالاخره یک کسی‌ باید این سخنان را به میگفت!
ز شیر شتر خوردن و سوسمار          
عرب را به جایی‌ رسیدست کار      
که تاج کیانی کند آرزو   
تفو بر تو‌ ای چرخ گردون تفو!! 

شاهنامه شناسنامه‌ی ایرانیان است که علاوه بر حفظ زبان فارسی، داستانهای تا آن زمان سینه به سینه گردیده را در دل‌ خود جمع و به نوشتار آورد و از گزند روزگار محفوظ داشت تا امروز که هزار سال از عمر آن می‌گذرد، هنوز و تا همیشه ماندگار است!
فردوسی‌ خالق این شاهنامه که البته بهتر است او را به نظم آورنده‌ی آن بنامیم،( چرا که این داستانها وجود داشتند و فردوسی‌ آنها را به نظم کشید، پس نمیتواند خالق مفهوم آنها باشد) به غیر از آنجایی‌ که نظر خود را بیان میدارد و از باورهای خود در باره‌ی حوادث گوناگون میگوید و می‌‌سراید...
شاهنامه تا آنجایی در دل‌ خود مرواریدهای گرانبها دارد و این مرواریدها به آنگونه باعث جاودانگی زبان و افسانه‌های ایرانی‌ شده است که حسنین هیکل ژونالیست بسیار مشهور مصری در برابر سوالی که از وی در باره‌ی چرائی تعویض زبان مصری به عربی‌ شد، گفت: چون ما فردوسی‌ نداشتیم!
با این وجود تمام شاهنامه را نمیتوان یکدست مروارید خواند، چرا که در بعضی‌ موارد به بعضی‌ جملات برمیخوریم که به هیچ وجه قابل قبول نیست! و شوربختانه فردوسی‌ بزرگ بی‌ توجه به مفهوم آنها، آنها را برای ما به یادگار گذاشته است و صد افسوس که نسل امروزین سرزمین ما نیز ندانسته آنها را شاه ذهن خود میسازند و پیوسته اینجا و آنجا به گوش دیگران میرسانند و این بد آموزی را ترویج میدهند! 
یکی‌ از این بد آموزیها همین دو بیت است که امروزه بیش از هر زمان از زبان هم میهنان می‌شنویم که میگویند:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار          
عرب را به جایی‌ رسیدست کار      
که تاج کیانی کند آرزو   
تفو بر تو‌ای چرخ گردون تفو  
و در حقیقت با این کار میخواهند عرب را تحقیر نمایند، و در حقیقت اینگونه داد خود از نظامی که با دین و مذهب و ایدئولوژی عرب بر آنها حکومت می‌کند بگیرند!
اما غافل از آنکه نه این نظام آن عرب را قبول دارد و نه آن عرب این نظام را! چرا که آن عرب مذهب سنی‌ را فقط در راستای پیامبر خود میشناسد و این نظام مذهب دیگری یعنی‌ شیعه را برگزیده و این دو با هم سخت در جدال هستند! آن هم تقریبا در تمام طول تاریخ هزار و چهارصد ساله‌ی عمر این دین!
اما بازگردیم به شعر فردوسی‌ و استفاده‌ی ابزاری از آن در امروز دنیای به اصطلاح مدرن ما!
راستی‌ را این است که فردوسی‌ با سرودن این شعر ( البته اگر حقیقتا این شعر سروده‌ی فردوسی‌ باشد و نه منسوب به وی) قصد تحقیر آن کسانی‌ را داشته است که با هجوم به این سرزمین با نام اسلام آن را به ویرانه‌ای بدل ساختند و مردان آن را کشتند و زنان و دختران ش را به کنیزی بردند و پسرانش را به بندگی!
و حقیقتا هم در این زمانه‌ای که شمشیر تیز عرب بر روی سر هر ایرانی‌ آن هم در خانه‌ی خود برق میزد، و ایرانی‌ در مقابل دشمن قالب در سرزمین خود به شهروند درجه دو یا سه تقسیم میشد، جز پناه بردن به قلم و انتقام گرفتن از دشمن با واژگان چه راه دیگری باقی‌ می‌ماند؟
فردوسی‌ بهترین راه را انتخاب نمود، اما شاید به خاطر شاهد بودن بر جنایات روزمره‌ای که مو بر بدن راست میکرد و داستانهایی که از این جنایات در کتب دست نوشته از نیاکان خود خوانده بود و داستانهایی که پشت در پشت در طول آن چهارصد سال سینه به سینه از این قساوت‌ها و خونریزی‌ها شنیده بود، آنچنان چشمان او را کور ساخته بود که دیگر گمان داشت هر کار عرب زشت است و قابل تحقیر! حتی شیر شتر خوردن!
در صورتی که شیر شتر خوردن نه تنها دلیلی‌ بر تحقیر شدن ندارد که بسیار هم کاریست طبیعی! چرا باید کودکی که بر فرض در بیابانهای خشک عربستان پا به هستی‌ میگذارد و هیچگونه قدرت انتخاب ندارد و از همان نوزادی به وی شیر شتر داده میشود به خاطر این جبر طبیعت مورد تحقیر قرار گیرد؟
در صورتی که امروز هستند بسیاری از عربها که هم عاشق شیر شتر هستند و هم کاری که نیاکان آنها با مردم ایران و با مردم دیگر ممالک جهان با نام اسلام انجام دادند را ردّ میکنند و آن را عملی‌ غیر انسانی‌ میخوانند!... حال چرا باید چنین کسانی‌ هنوز مورد تحقیر قرار گیرند فقط به خاطر اینکه طبق عادت شیر شتر را دوست میدارند؟! 
میدانیم که هندیها گوشت گاو نمیخورند! حال فرض بگیریم که یک فردوسی‌ در هند وجود داشت و شاهد حمله‌ی نادر شاه به هند می‌بود، تصور اینکه نادر خشونت و قساوت به خرج نمیداد برای هر آنکه کمی‌ با رفتار جنگی و خصوصیات اخلاقی‌ وی آشنائی دارد سخت است! خصوصا آنکه همان نادر در خواستگاری از دختر پادشاه هند برای پسرش، هنگامی که به رسم آئین مردم هند نام پدر و پدر جدّ در عقد نامه نوشته میگردد، نادر که برایش شغل پدر پوستین دوزش یک تحقیر بود گفت: بنویسید نادر پسر شمشیر و شمشیر پسر شمشیر!!
پس این جمله خود گویای خشونتی است که نادر با مردم هند داشت! و نیز به غارت بردن اموال آنان و آوردن آنها به ایران! تقریبا همان کاری که عرب‌ها با مردم ایران در هزار سال پیشتر از آن کردند!!
حال فرض بگیریم این فردوسی‌ هندی که خود هم گوشت گاو نمی‌خورد، چه رسد به آنکه کله و پاچه‌ی گوسفند و سر و کله و چشم و گوش و زبان این حیوانات را! بیاید و در شعری ایرانی‌ را برای خوردن کله و پاچه و گوشت گوسفند و گاو تحقیر نماید که چرا نادر که او هم عاشق این خوردنی‌ها بود به هند حمله کرده و این کشور را به غارت برده و جنایات فراوان کرده است!
آیا ما با خود نخواهیم گفت که: نادر چه ربطی‌ به من دارد که امروز بسیاری از کارهای او را حتی ناپسندیده می‌دانم؟
این تصور به خوبی میتواند در ذهن جای بگیرد که حتی تمامی‌ آن اعرابی که در ایران حضور داشتند هم جنایتکار نبودند و حتی در همان زمان هم بودند کسانی‌ که سخت مخالف این رفتار غیر انسانی‌ میهمان با صاحب خانه بودند و شرمنده از رفتار هم قبیله‌ و هم میهنان خود!
اما این را هم میتوان به راحتی‌ درک کرد که در جنگی چنین بی‌ رحمانه فردوسی‌ نمیتوانست همه را در یک دیگ نریزد و یکدست با قلم به جنگ دشمن نرود، چرا که شاید اگر چنین میکرد و زوایای انسانی‌ آن را هم در شعر خود رعایت مینمود، دشمن از همان روزانه‌ی کوچک که میتوانست مانند سوراخی در بدنه‌ی بالون ایجاد گردد، آن را به نفع خود گردانده و بر ضدّ ایران و ایرانی‌ استفاده نماید!
و اما امروز، امروزی که ما با حقیقت زمان بیشتر آشنائی داریم و چون خود قربانیان نظام حاکم بر سرزمین خود هستیم بهتر میتوانیم این مهم را درک نماییم که صدای انسانهایی که از انسانیت و درستی‌ میگویند در چنین دورانهایی هیچ به گوش دیگران نمیرسد و اثر آنچنانی ندارد!
اما سؤال اینجاست که آیا حقیقتا باید چنین انسانهایی به خاطر بیدار بودن و انسان بودن یک بار در طول زندگی‌ به خاطر خلاف جهت رود شنا کردن و یک بار در طول حیات جهان به جرم آنکه دیگری مرتکب خطا شده است مورد تحقیر قرار بگیرند؟
انسان را حیوان برده‌ی عادت نام داده‌اند! و هر انسان از بدو تولد خود را با محیط زیست خود و آنچه که آن محیط تقدیم می‌کند وفق میدهد!
در چین و کشورهای شرق آسیا حتی خوردن گربه و سوسک و عقرب و ده‌ها جانور دیگر که ما حتی از تصور آنها هم وحشت به جانمان می‌‌افتاد، نه تنها عادی که بسیار هم لازم است!... اما نه تنها کسی‌ آنها را تحقیر نمیکند که امروزه حتی بسیاری از جای جای جهان به آن کشورها سفر مینمایند تا به صورت امتحانی‌ هم که شده خوردن این حیوانات را تجربه نمایند!... آنگاه ما شیر شتر خوردن را که حتی بخشی از سرزمین خود ما هم به خوردن این شیر مبادرت میکنند به تمسخر میکشیم که تا بتوانیم کار زشت آن عده که با حمله به ایران و مردم این سرزمین دست به جنایات بسیار وحشتناکی زدند را تحقیر نماییم! آیا این کاری انسانی‌ و عقلانی است؟
نسل جوان امروز باید آنقدر آگاه باشند که بدانند جهان به یک دهکده‌ی بسیار کوچک تبدیل شده است، و تنها دوستی است است که میتواند این دهکده را به بهشتی‌ یا دست کم به سیاره‌ای بدل سازد که زندگی‌ در آن افتخار باشد! گذشتگان ما از خود یادگار‌های بسیار زیبا و زشتی به جا گذاشتند که همگی‌ امروز جز تجربیات این سیاره به حساب می‌‌آیند!... پس چه خوب است که از این تجربیات سود جوییم و آن یادهار نیک‌ نیاکان خود را ارج نهیم و به کار گیریم!
یکی‌ از این کسان کورش است که به شهادت تاریخ در بسیاری موارد اصول انسانی‌ را به حد مورد احترام قرار داد و نام خود را به عنوان بنیانگذار حقوق بشر در جهان برای همه‌ی دورانها به ثبت رسانید...
فراموش نکنیم که هیچکس در جهان کامل نیست، حتی فردوسی‌ و حتی کورش!
اما ما میتوانیم به عنوان ادامه دهنده‌ی راه زیبای آنان به سوی تکامل برویم!! باشد که چنین باشد!!

فراموش نکنیم که هیچکس در جهان کامل نیست، حتی فردوسی‌ و حتی کورش! اما ما میتوانیم به عنوان ادامه دهنده‌ی راه زیبای آنان به سوی تکامل برویم!!
فردوسی‌ همچنان در باور ما ناجی زبان و فرهنگ و تاریخ ایران باقی‌ میماند و همواره تاج سر تاریخ این مرز و بوم است! 
اما ما می‌‌آموزیم تا با پالایش کردن یادگار نیاکان خود آنها را پذیرفته یا ردّ کرده و به قول معروف آنها را به روز نماییم!!
باشد که چنین باشد!!
مشتاقانه نظریات تک‌ تک‌ شما عزیزان را از هر دست به جان می‌خرم!
مجید رحیمی ۱ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ