Tuesday, March 31, 2015

آخر این قصه‌ی اتمی‌ جنگه!!...
این قصه‌ی اتمی‌ ایران و آمریکا اونقدر مصنوعی شده که آدم فکر میکنه اینها واقعا میخوان از گاو نر هم بچه به دنیا بیارند... 
و جالب اینکه این گوساله باید زود بدنیا بیاد و بلافاصله شروع کنه به شیر دادن!!
و وقتی‌ ما از دور نگاه می‌کنیم، میبینیم بابا گوساله‌ی اصلی‌ همونهایی هستند که میخوان این گوساله به دنیا بیاد...
خواهشا مثل زمان انتخابات روحانی هی‌ به من نق نزنید که چرا اینجور حرف میزنم!!! دیدید که روحانیتون هم تو زرد از آب در اومد... 
بخدا این آخوندها قدرتشون رو از همین شماهایی دارند که مثلا روشن فکرهای مخالفشون هم هستید... البته تا این آخوندها شما رو دارند دیگه احتیاجی به دوست ندارند... 
حالا ماهی‌ تابه رو هی‌ بزنید تو سر ماهایی که بالاخره بعد از اینهمه سال یه چیزهایی میبینیم و نهیب میدیم که بابا این راه‌ها به ترکستان میره... 
حتما باز باید این راه رو برید و تجربه کنید و هم خودتون و هم ملت رو به دام بلا بندازید و بعدش هم بگید: 
ما چه می‌دونستیم؟ 
ما که کف دستمون رو بو نکرده بودیم!!
---------------------------
آخر این قصه‌ی اتمی‌ جنگه!! 
خدا کنه که من اشتباه کنم... خدا کنه...
بزرگداشت فریدون فرخزاد در مونیخ!
همیشه سر بزیرم، اگرچه سر بلندم
یه عاشقم که آسون، به هرچی‌ دل‌ میبندم!
جمعه ۱۹ یولی (جون) ساعت ۲۰ آغاز برنامه 
در سالن مجلل و با شکوه موزه‌ی ملتها
با درودهای بسیار از شهر مونیخ، شهری که فریدون فرخزاد در آن زندگی‌ میکرد و همینطور مشغول کار و تحصیل بود.
شهری که هنوز برای این مرد بزرگ بزرگداشتی نگرفته است!! 
مردی که در زمان بودنش تلویزیون بایرن که مرکز آن در همین شهر است فیلمی از زندگی‌ و کار او فراهم کرده بود، 
مردی که از شهر بن یعنی‌ ۶۰۰ کیلومتری به اینجا آمده و بهترین و با شکوهترین سالن آن یعنی‌ سالن هتل بایریش هوف را برای اولین و آخرین بار برای ایرانیان همین شهر اجاره کرده و در آن همراه با موسیقی و آواز و البته روشنگری از هم میهنان خود پذیرائی کرده بود!! 
و بعد از او هرگز کسی‌ نتوانست چنین سالن با شکوه و گرانقیمتی را برای ایرانیان این شهر در اختیار داشته باشد! و اینها همه نشانگر آن است که او همیشه بهترین‌ها را برای هم میهنان خود می‌خواست!!
و امروز بنیاد آشنا می‌خواهد با این بزرگداشت سپاسی گفته باشد به روح بزرگ او، 
و از مردی یاد کند که بسیاری از ما وامدار هنر، شخصیت صادق و شجاع، روشنگریها و مبارزات بسیار او هستیم!!
این بزرگداشت بدان گونه انجام خواهد گرفت که علاوه بر دعوت از دوستان و نزدیکان او برای بازبینی خاطره‌ها، فرصتی خواهد بود برای جوانان هنرمندی که آهنگ‌های او را میخوانند، تا به این شهر آمده و بر صحنه یک، دو یا حتی سه قطعه‌‌ از کارهای فریدون را اجرا کنند.
این برنامه در سالن مجلل‌ موزه‌ی ملتهای شهر مونیخ در تاریخ ۱۹ یونی‌ (جون) اجرا خواهد شد.
از هنرمندانی که مایل به شرکت در این برنامه برای اجرای ترانه‌های فریدون هستند، خواهشمندیم چند قطعه‌‌ از کارها و اجراهای خود از فریدون را به آدرس ایمیل ما بفرستند و همینطور نشانی‌ تماس خود را تا ترتیب شرکت آنان داده شود!
همیاری همه‌ی هم میهنان باعث بهتر و هرچه با شکوهتر شدن این شب زیبا خواهد گشت!
فراموش نکنیم که ما این بزرگداشت را به این هنرمند بزرگ وامداریم!
بنیاد آشنا مونیخ
E-Mail:boyad_ashna@yahoo.de

Sunday, March 29, 2015

الهام‌ چرخنده: 
سال ۹۳ سال تحول و پیلگی من بود، 
امیدوارم سال ۹۴ سال پروانگی‌ام باشد!!
بنازم این چرخش صد و هشتاد درجه‌ای را ...
چرخنده است دیگر میچرخد!!
گردونه‌ی چرخنده‌ی ایام
گاهی‌ بدهد به این و آن کام
گر کام دهد دعا به جانش
ورنه میشود اسیر دشنام

گاهی‌ بشود یکی‌ چو پیله
بر پای فلک شود چو یک دام
از قضا بچرخد او چو دوران
خواهش بکند به شکل احکام!

هر روز به یک رنگ و به یک رو
گاهی‌ سفر کعبه و گه‌ شام
گاهی‌ بشود مست دم و دود
از مستی و کام و ساغر و جام!!

گاهی‌ شود از پیله برون تا
پروانه شود بگرد حکام
فرقی‌ نکند به حال زارش
سلطان که بود، چه شیخ چه صدام!

وی عاشق قدرت است و کرسی
گردد به دلار بنده و آرام
کار او نمایش است و گوید:
کردم به نمایش همه را خام!!
مجید رحیمی ۲۹ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ 

Saturday, March 28, 2015

بنیاد آشنا تقدیم می‌کند:
اگر همه قصه‌اند، من یه حماسه هستم!!
فریدون فرخزاد در مونیخ
E-mail: bonyad_ashna@yahoo.de
بزودی در شهر مونیخ در جنوب کشور آلمان بزرگداشت این هنرمند بزرگ توسط دوستدارانش گرفته خواهد شد.
این برنامه علاوه بر اجرای ترانه و آهنگهای فریدون فرخزاد توسط هنرمندان نسل جوان و جوانتر که امروز کارهای او را بازخوانی میکنند، نگاهی‌ خواهد داشت به زندگی‌ و آثار ادبی‌ فریدون، همراه با گفتاری کوتاه از دوستان نزدیکش و یاد‌آوری خاطراتی که با او داشتند.
از هنرمندانی که ترانه‌ها و آهنگهای فریدون فرخزاد را بازخوانی میکنند و مایل هستند در این برنامه شرکت کرده و یک یا دو قطعه‌‌ از کارهای او را بر صحنه اجرا نمایند خواهشمندیم نمونه کارها و اجراهای خود را برای ما ارسال دارند تا ترتیب ورود نام آنان به لیست میهمانان مجری داده شود.
عزیزانی که در اطراف خود چنین هنرمندانی را میشناسند، میتوانند با اطلاع‌رسانی خود آنان را در جریان این بزرگداشت قرار دهند تا این برنامه هرچه با شکوهتر به روی صحنه رفته تا یک قدردانی‌ از مردی شده باشد که هر روز بیشتر و بیشتر چهره‌ی صادق و عاشق او به هم میهنان نمایان میگردد.
بنیاد آشنا در شهر مونیخ با افتخار این برنامه را تقدیم شما هم میهنان گرامی‌ میدارد.
در آینده‌ای نزدیک جزئیات بیشتری را میتوانید در همین صفحه در مورد این برنامه بخوانید.
این صفحه‌ی بنیاد آشنا را به دوستان خود معرفی کنید و آنان را به این صفحه دعوت نمایید.
با مهر به همه‌ی هم میهنان آزاده با هر عقیده و مرام و باوری...
بنیاد آشنا مونیخ
https://www.facebook.com/pages/بنیاد-آشنا-مونیخ-Boyad-Ashna-München/363804310480552?pnref=story

Friday, March 27, 2015



 آندریاس لوبیتز، 
کمک خلبانی که منجر به سقوط هواپیمای جرمن وینگز شد با این عمل خود را به عنوان نماینده‌ی شیطان روی زمین برای سالهای طولانی در ذهن آدمیان به ابدیّت سپرد!
صدای نفس زدن‌هایش می‌‌آمد، 
زمانی‌ که او با افکار اهریمنی خود در کابین هواپیما تنها بود و کاپیتان که به هدف شوم او آگاه شده بود دیوانه‌وار بر در کابین می‌کوبید و او که خود در کابین را از داخل پس از بیرون رفتن کاپیتان قفل کرده بود، حتما با خود می‌‌اندیشید که پس از این کار جهنمی‌اش در تمامی روزنامه‌های جهان عکس و تصویر او به چاپ می‌رسد و او یکشبه مشهور جهان میگردد!!
براستی آیا او هیچ به خانواده‌ و بازماندگان خود اندیشیده بود؟
آیا او می‌دانست برادر حاتم طائی که بود؟ 
و با تمام زحماتی که برای "کس شدن" و "نام آور شدن" خود کشید اما در دل‌ تاریخ باز بنام برادر حاتم طائی باقی‌ ماند و کمتر کسی‌ نام حقیقی‌ او را میداند؟
کاش به این نکته‌ها می‌‌اندیشید... 
و کاش هریک از ما که در طول زندگی‌ میخواهیم دست به یک "اشتباه آگاهانه" بزنیم به این موارد بیندیشیم...  
کاش ...


Thursday, March 26, 2015

حاجیه خانم همسر احمد جنتی هم رفت!
بیوه شد در نو جوانی جنتی
بی‌ وفا حاجیه خانم هم که رفت
شد روانه سوی جنت تا در آن
خود یکی‌ حوری شود زآن جمع هفت

البته هفتاد بوده جمعشان
که مثال سبزه‌ای بر جوی آب
دم به دم میروید از شوق وصال
آنچنان زیبا که چون رویا به خواب

احمد آقا البته این خواب را
دیده بسیار اندر این عمر کمش
زآنکه بوده است تمامش بی‌ عیال
این زمان این غم بود تنها غمش!

که اگر بعد از هزاران سال هم
جنتی آخر از این دنیا گذشت
بیند آنجا بار دیگر همسرش 
که رسانده هفت حوری را به هشت!!

مجید رحیمی ۲۷ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ

Wednesday, March 25, 2015

شهر فرنگ...
این دستگاه که روزی روزگاری «جادویی» به نظر
می رسید امروزه دیگر حتی تخیل کودکان را هم تحریک نمی کند.
مظفرالدین شاه قاجار هنگام دیدار از نمایشگاه جهانی پاریس، چنان ذوق زده می شود که دستور می دهد یک دستگاه از آن را خریداری کنند و به ایران بیاورند.


همدردی با خانواده‌ و دوستان
این دو خبرنگار ایرانی‌ که در سقوط هواپیمای ایرباس ۳۲۰A شرکت هواپیمایی جرمن‌وینگز آلمان جان خود را از دست دادند!
میلاد حجت الاسلامی، خبرنگار خبرگزاری تسنیم 
و حسین جوادی، خبرنگار روزنامه وطن امروز

جنایت پادشاه دوره‌ی ماست!!
به دادخواهی فرخنده‌های تاریخ از
خالق موجودی به نام انسان!!
به جانم درد بنشسته خدایا
ز موجودی که هستی‌ خالق آن
ز خبطی که تو کردی از وجودش
سپس دادی به او عنوان انسان!

رها کردی تو او را در جهانت
که هر آنچه دلش خواهد نماید
به جای هر کسی‌ خواهد نشیند
به هر شکلی‌ که می‌خواهد درآید

تماشا میکنی‌ تنها تو او را
نداری واکنش بر کار زشتش
به جز آنکه فرستادی پیامی
که آماده شده جای بهشتش

تو گوئی خادم خلق خود استی
ندارد فرق بهرت دوغ و دوشاب
چنانی بی‌ تفاوت که اگر آب
جهان را هم برد، برده تو را خواب

سؤال من فقط از تو همین است
که سود از خلق این آدم چه بودت؟
ندارد تازگی این پرسش اما
نباشد پاسخش گوئی به سودت!

نمی‌خواهم خدایی چون تو هرگز
که خلقش از سر بیچارگی‌هاست
نمی‌خواهد ببیند در جهانش
جنایت پادشاه دوره‌ی ماست

تو می‌‌دانی‌ که فهم بندگانت
ندارد تاب درک نامه‌هایت
چرا پیغام فرستی پشت در پشت؟
که تا گوئی منم تنها خدایت؟

به احوالت دلم میسوزد اکنون
که تو درمانده‌تر از آدم استی‌
به تو باید خورد بر این سخنها
اگر خالق تویی‌، یا آنکه هستی‌!!

مجید رحیمی ۲۵ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ

Tuesday, March 24, 2015

از شمس تبریزی:
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده، آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده‌ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره‌ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه‌ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه‌ی مهر و هم آتشکده‌ی عشق،
هم صاعقه‌ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می‌چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله‌ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه‌ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!

Sunday, March 22, 2015

نوروز همه‌ی شما دوستان و
هم میهنان عزیزم شاد و باشکوه باد...

Thursday, March 19, 2015

 درستی‌ و مهر و خرد!
اگر تجربه می‌‌نگه داشتیم 
و آن با خرد در هم‌اش داشتیم   
به ایزد که هرگز چنین دوره‌ای   
چنان غرق زشتی نمی‌داشتیم
   
خرد در نهان نیاکان ما    
چنان بوده که خون در این جان ما      
درستی‌ و راستی‌ و اندیشه را     
همه یافت سازی به ایمان ما
        
که ایمان ما روح آزادگیست     
و این پایه و نطفه‌ی زندگیست     
بجز روشنی هر چه داری به جان    
بدان جمله اهریمنی، بندگیست
      
کنون باید اندیشه باز آوری       
همه تجربه‌ها به ناز آوری        
برانی ز خود دشمن خانگی        
و این خانه از نو به ساز آوری!!!    
مجید رحیمی ۲ جون ۲۰۱۳ مونیخ      

Wednesday, March 18, 2015

شب زیبای چهارشنبه‌سوری بر همه‌ی کسانی‌ که به این جشن ملی‌ و نیاکانی مهر میورزند، شاد باد.
شب چهارشنبه‌ی آخر سال در شهر مونیخ و در کنار رود ایزار، همراه با ۴۰۰-۳۰۰ هم میهن که در کنار هم با شادی به استقبال نوروز رفتند... 
در غربت است، اما دلها همه میهنی و در میهن...
و این چه زیباست...

چهارشنبه‌سوری!!...
نکنه که از یاد ببری 
سنت دیرینه‌مون رو
نکنه یه وقت نگه داری
تو سینه باز کینه‌مون رو

شب چهارشنبه‌سوری 
بیا تا بوته جمع کنیم
از عشق و یکرنگی بیا
پر بکنیم سینه‌مون رو

بوته‌ها رو کنار هم
واسه آتیشبازی بچین
سر گذر برای عشق
یواشکی فالگوش بشین

بچه‌های محله رو
دوباره داد بزن بیان
میون شعله سوختن
کینه‌ی دیروز رو ببین

تا که شب از راه برسه
نوبت قاشق‌زنیه
نوبت خرما و آجیل
شکر‌پنیر، مسقنیه

مردم رو بیدار بکنیم
اگه کسی‌ هم خوابیده
بگیم که شادی بکنید
شب، شب قاشق‌زنیه

آخر شب کاسه‌ها رو
با هم دیگه یکی‌ کنیم
قانع به هرچی‌ که داریم
دستامون رو یکی‌ کنیم

به هم دیگه شک نکنیم
حتی تو تاریکی‌ شب
بیا عاشق شیم دوباره
دلامون رو یکی‌ کنیم

بریم سراغ سنت‌ها
بشیم دوباره میهنی
صفا بدیم دلامون رو
به رنگ فرهنگ غنی

دوست بداریم همدیگر رو
تا بتونیم صفا کنیم
اگر میخوایم خونه‌مون رو
از سیاهی رها کنیم!
مجید رحیمی

Sunday, March 15, 2015

آلبوم سه‌لاوی به بازار آمد...
بسیار خرسندم که بالاخره توانستیم با کمک دوستان و همکارانم این "سی‌ دی" را به موقع از "شرکت تولید سی‌ دی" تحویل بگیریم تا در برنامه‌های نوروزی دست خالی‌ و شرمنده نباشم!
عزیزانی که دستی‌ در این کار دارند میدانند که این چه کار پر مشغله‌ای است، و چه مشکلاتی میتوانند سر راه تولید آن سبز گردند و هنرمند را در برابر همگان شرمگین سازند! 
آلبوم سه‌لاوی با "نه" ترانه مجموعه‌ای از همکاری چند تن از هنرمندان با تجربه و خوش نواز میهنمان مانند استاد عارف ابراهیم‌پور- واهیک مطووسیان و دیگر دوستان است...
امیدوارم دوستانی که کار موسیقی و صدا و ترانه‌های مرا دوست میدارند این سی‌ دی را هم بپسندند که این بهترین دستمزد یک هنرمند است...
این سی‌ دی را میتوان در بعضی‌ از فروشگاه‌های ایرانی‌ بدست آورد، 
که البته من هم نمیدانم دقیقا در چه فروشگاهایی این "سی‌ دی" موجود است... اما میدانم که برای بسیاری از فروشگاهها فرستاده شده است!
دوستان عزیز مونیخی!
چند نفر از دوستان مونیخ و حوالی پرسیده بودند که چطور میتوانند "سی‌ دی" سه‌لاوی را داشته باشند،
با سپاس از این عزیزان باید عرض کنم که در برنامه‌ی کنسرت نوروزی یعنی‌ روز شنبه ۲۱ مارچ این "سی‌ دی" در سالن موجود خواهد بود.
پس دیدار ما در روز شنبه ۲۱ مارچ ۲۰۱۵ در خانه‌ی فرهنگ ملبورن هوف- مونیخ ساعت ۱۵ در مونیخ
با مهر و ارادت: 
مجید رحیمی- شاپور فرخزاد 

Thursday, March 5, 2015

جهنم و بهشت در دل‌ ماست!
گوید که بهشت است و جهنم، هستی‌
بر عالم هستی‌ تو چرا دلبستی؟
گویم که جهنم و بهشت در دل‌ ماست
بنگر ز می‌‌ کدامیک است این مستی!
گر مست جهانی‌ و خوشی‌ با دگران
خوشدار که با خیر جهان پیوستی
اما اگر از خوبی خود میکاهی
هشدار که با شرّ جهان همدستی!
مجید رحیمی ۵ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ

پاداش...
اولش مرز است و آخر مرز و تنها مرز و مرز
می‌کند خارج ز مرز‌ت بی‌گمان هر کار هرز
چون به کار بد بها دادی بدان، زآن عاقبت
میبری پاداش، زشتی، پس کنون بر خود بلرز!
مجید رحیمی ۵ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ


Tuesday, March 3, 2015

حجب بیجا!
ز خاک و خانه و یارم تو راندی 
مرا بیرون ز کاشانه کشاندی 
چنان وحشت به جان من دمیدی 
که دل‌ را یکسره در خون نشاندی

نشستی خود درون خانه‌ی من 
شدی حاکم به فرزندانم و زن 
نگفتم حرف دل‌ را من به اغیار 
مبادا که گزند آید بر این تن

به خلوت هم نگفتم من نیازم 
که شاید فاش گردد رمز و رازم 
که تو رنجیده ناگردی ز دستم 
که راه بازگشتم را بسازم

کنون عمری گذشت و من در اینجا 
پشیمان گشتم از این حجب بیجا 
نمی‌بینم دگر نور امیدی 
که روزی بازگردم سوی آنجا

ندامت از نگفتن کرده داغم 
چو آتش میزند بر راغ و باغم 
عذابی که به جان من فتاده 
بگیرد تا ابد هر دم سراغم. 
مجید رحیمی ۳ مارچ ۲۰۱۵ مونیخ

Sunday, March 1, 2015

فرامرز اصلانی فقط یک خواننده و یا نوازنده‌ی گیتار نیست،
او هنرمندیست چند بعدی و آهنگسازیست متفاوت که دارای شخصیتی‌ دوستداشتنی و ملیح است...
با فرامرز عزیز گفتگویی داشتم در برنامه‌ی تلویزیونی "صدای آشنا با مجید رحیمی"...
امیدوارم بتونم این عزیز رو بزدوی دوباره گیرش بندازم و یک گفتگوی جنجانی برای ماهنامه‌ی " دیگه چه خبر" چاپ مونیخ، باهاش داشته باشم