Monday, January 30, 2012

 صدایی جادوئی از قلب شهر اصفهان...
 صدایی که با شنیدنش آدمی‌ میتواند به نظاره ی عشق بنشیند‌!

Sunday, January 29, 2012


عشقبازی سه عاشق با
سازهای تار و ویولون و پیانو 
جلیل شهناز، پرویز یاحقی، جواد معروفی 

Saturday, January 28, 2012

!! دین مرا در خطر، نشانده پستان تو

 تقدیم به گلشیفته‌های میهنم که اسیرناانسانهای لولیده در میان انسانها شده اند!!
 شاید روزی نه چندان دور بیدارتر شوند و این بیت را بخوانند که:
زنی‌ برهنه هستم، با آزادی کامل
اما چون تو نبودن ، همیشه آرزویم!!

شیفته گل چه عریان، نشسته روبرویم
که تا ز عفت او را ، قصه هزار گویم
گویم به خشم ای گل: برمی خیز و بپوشان
پیکر زیبای خود ، که من درنده خویم

آسان اگر بیایی به چشم بی‌ حیایم
ارزش آن نداری ، چنان که خود بجویم
باید که خود بببینم ، به ذهن بیمار خود
چگونه آورندت  کشان کشان بسویم

عشوه اگر  نباشد، چه ارزش التماسم؟
بی‌ التماس هرگز ، نخواهمت ببویم
برخیز و پوشیده شو ، که بنده ی عادتم
شبانه سویت آیم ، اما نیا به کویم !!

ارزش والای تو ،  ارزش عایقت بود
لکه ی ننگ دینی، تو را چگونه شویم ؟
 دین مرا در خطر،  نشانده پستان تو!
عمامه آتش زنم ، آتش زنم به مویم

به سینه‌ام نشسته ، درد شرافت دین
گر آرد از نهانم ، صدای‌ های و هویم
با این همه نگاهت ، چو می‌کنم دما دم 
مانده چو آرزویی ، هلویت به گلویم !!

گلشیفته آهسته گفت:هستم هر آنچه گوئی
و اینچنین از پی‌ ، خودم به جستجویم
اما تو‌ ای واعظ شهر تجاوز و خون
شرمت نیاید اگر ، دمی تو را بپویم ؟

گفتی‌ تو از شرافت ، چیزی که خود نداری
وگر نه کی‌ آوری ، هوو پشت هوویم ؟
زنی‌ برهنه هستم، با آزادی کامل
اما چون تو نبودن ، همیشه آرزویم!!
مجید رحیمی ۲۸ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ



براستی دلیل سفر همگام ایرانیان زائر با تروریستهای جمهوری ننگین اسلامی به سوریه، کشوریکه نزدیک به یک سال است که در جنگ داخلی‌ است و اکثر مردم آنجا رژیم ایران را بدرستی مسئول قتل وعام هم میهنان خود میدانند چیست ؟
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120127_l72_syria_kidnap_vid.shtml

Friday, January 27, 2012


از سالها پیشتر نظام تصمیم داشت نام پول جمهوری اسلامی را تغییر دهد !
با پیش آمدن این وضعیت امام زمانی‌ که کشتیهای جنگی آمریکایی‌ از ترس تنها هم به خلیج فارس نمی‌‌آیند که چهار تا چهار تا می‌‌آیند ! نظام البته مقدّس و مورد حمایت امام زمان تصمیم گرفت نام پول اسلامی خود را اینگونه تغییر دهد !! 
به حق آبروی امام خمینی به گوسفندان بگویید دست به اعتصاب نزنند و این امر را توهین بخود تلقی‌ نکنند ! اکنون وضعیت جنگی و قرمز است و گوشت بسیار کمیاب است !! بگویید به آنها که حواسشان جمع باشد و خلاصه گفته باشیم !!! والسلام

آیا وی به آرزویش نرسیده است هنوز ؟

ایران فردایی که آیت الله خمینی با ورودش به ایران

با ایرفرانس در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به آن می‌‌اندیشید !!


البته در مورد جنتی مشخص شده که ایشون نقش پهن یکی‌ از دایناسورهای مقدس رو بازی میکرده


اینها جاشوهای کشتی‌ نوح بودند!
که با یه تیپایی از کشتی‌ به بغل امام پرتاب شدند
و حالا براتون از چگونه رانده شدن آدم و حوا صحبت میکنند !!
آخه هر کدوما در اون زمان سمتی داشتند که
 روشون نمیشه بگند چی‌ بودند !! 
البته در مورد جنتی مشخص شده که ایشون
نقش پهن یکی‌ از دایناسورهای مقدس رو بازی میکرده !!
اون یکی‌ رو هنوز نمیدونیم!!

چرا اینگونه است احوال مردم ؟


فریبی که بهایش بود بالا
حسودان، بفروختندش به مردم 
به سوی نقطه‌ای بهتر روان بود
رهی که اینزمان بنموده ایم گم
به راهی‌ میرویم کآخر ندارد
بجز ویرانی و افسوس و ماتم
به پای این " بلدها " خیره گردیم
که باشد جای پاهاشان یکی‌ سم
روان بودیم که شاید روزگاری
شود به روزگارمان ز دیروز
کنون چون خیره میگردیم به دیروز
نشیند بر لبان لختی تبسم
چرا اینجا رسیده پای میهن ؟
مگر ما سعدی و حافظ نداریم ؟
مگر بلخی نگفت برگیر از چشم ؟
سیه شیشه که نابینی توّهم
توّهم شد خوراک ملت ما
خداوندا چرا ساکت نشستی ؟
چرا خواهی‌ که باشد آخر ما
به چشم دیگران حس ترّحم ؟
من آن آزاده انسانم که روزی
به فرمان تو میهمان تو گشتم
یکی‌ رفت و رسید تا بخارا
یکی‌ هم شد روان تا وادی قم 
یکی‌ اما بسر دارد یکی‌ شاخ 
چکد خون از لب و دندان و پوزه
یکی‌ دیگر بگوید ناخدایم
شود زو شاهدش بر حرف او ، دم!!
چرا اینگونه است احوال مردم ؟

مجید رحیمی ۲۷ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

!!هنگام گریز آید





تنفر از دو چشمت گشته جاری
تو گوئی آدمیت هیچ داری
به ظاهر آدمی‌ اما درونت
نماید رهبریت گرگ هاری
مثال رهبرت که هیچ بود و
ز مهر ایزدان عاری عاری
بکشتید و بسوزاندید ما را
که تا آمد زمستان را بهاری
بهار میهن است،مردم آگاه
ندارد وحشت از چوبه ی داری
نمیدارد دگر شلاق و تعزیر
اثر در هیچ بیدار و سواری
سواران را تو بنگر  ای رذالت
که بنشانده به جانت زخم کاری
کنون بیدار گردد گر بسیجی‌
و آوازت دهد با خشم! قاری
نمیدانم چگونه میگریزی
کدامین سو شوی با سر فراری!!
مجید رحیمی ۲۷ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

Thursday, January 26, 2012

!! سوپرمارکت دو نبش !! قرتی مذهبی‌

خواهشاً با ملی‌ مذهبی‌ اشتباه گرفته نشود!!

!! بیهقی : چهل سال شمشیر از دست حضرت علی‌ نیفتاد


کاش ما ایرانیها از خود بپرسیم : این حضرت با این شمشیر در این چهل سال چه میکرد و خون چه کسی‌ را می‌ریخت ؟ 
که ما امروز نام آن شمشیر یا آلت قتاله را بر فرزند خود می‌نهیم ! ذوالفقار !!! 
فراموش نکنیم که این فرزند از نواده ی همان کس یا کسانی‌ است که با این شمشیر به قتل رسیدند !! 
حال از خود بپرسیم : 
گناه آن کس که به دست این حضرت و با این ذوالفقار کشته شد چه بود ؟
و امروز وظیفه ی ما در برابر روح نیاکان خود که شجاعانه جنگیدند و جان دادند تا از این آب و خاک و این فرهنگ و این زبان دفاع کنند چیست ؟

Wednesday, January 25, 2012

! ساعتی‌ با شاهنامه قسمت چهارم: زاییده شدن رستم


آخرین سخنرانی‌ شادروان دکتر محمد عاصمی ( شاعر - نویسنده - سخنران و مدیر فصلنامه ی فرهنگی‌ کاوه ) در شهر مونیخ در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹ همراه با یاران خود دکتر مسعود عطایی ( شاعر ، داستانسرا و آهنگساز )
استاد محمد شمس ( آهنگساز و رهبر ارکستر ) و مجید رحیمی ( شاعر - نویسنده - خواننده و مدیر ماهنامه ی آشنا ) ... عاصمی ۸۴ روز بعد از این سخنرانی‌ در سن ۸۴ سالگی جهان را بدرود گفت ...
روانش شاد باد و یادش گرامی

ساعتی‌ با شاهنامه : قسمت دوم

 آخرین سخنرانی‌ شادروان دکتر محمد عاصمی ( شاعر - نویسنده - سخنران و مدیر فصلنامه ی فرهنگی‌ کاوه ) در شهر مونیخ در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹ همراه با یاران خود دکتر مسعود عطایی ( شاعر ، داستانسرا و آهنگساز ) استاد محمد شمس ( آهنگساز و رهبر ارکستر ) و مجید رحیمی ( شاعر - نویسنده - خواننده و مدیر ماهنامه ی آشنا ) ... عاصمی ۸۴ روز بعد از این سخنرانی‌ در سن ۸۴ سالگی جهان را بدرود گفت ... روانش شاد باد و یادش گرامی‌ 

: ساعتی‌ با شاهنامه


آخرین سخنرانی‌ شادروان دکتر محمد عاصمی ( شاعر - نویسنده - سخنران و مدیر فصلنامه ی فرهنگی‌ کاوه ) در شهر مونیخ در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹ همراه با یاران خود دکتر مسعود عطایی ( شاعر ، داستانسرا و آهنگساز ) استاد محمد شمس ( آهنگساز و رهبر ارکستر ) و مجید رحیمی ( شاعر - نویسنده - خواننده و مدیر ماهنامه ی آشنا ) ... عاصمی ۸۴ روز بعد از این سخنرانی‌ در سن ۸۴ سالگی جهان را بدرود گفت ... روانش شاد باد و یادش گرامی‌ 

Tuesday, January 24, 2012

همراه با میهمان برنامه " امیر فرشاد ابراهیمی " نگاهی‌ داریم به پدیده ی سردار محمد رضا مدحی


 حالا اگر این تلویزیون ایران آریائی آنگونه که ادعا می‌کند صداقت دارد دهمین برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " که مصاحبه با دکتر علیرضا نوریزاده است را هم در یوتوب در دسترس همگان قرار دهد !! این دو نمونه از برخورد من با این قضیه بوده که از دید شما عزیزان بیننده می‌گذرد ،،، فراموش نکنیم که قسمت دهیم یعنی‌ مصاحبه با دکتر نوری زاده در دست هر کسی‌ که می‌خواهد از آن سوئا استفاده بر ضد دیگران بنماید هست بجز در دسترس مجری آن !! آیا این معنی‌ و مفهوم صداقت و ایرانی‌ بودن و آریائی بودن است ؟
-----------------------------------------
هشتمین برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " همراه با میهمان برنامه " امیر فرشاد ابراهیمی " نگاهی‌-- داریم به پدیده ی سردار محمد رضا مدحی و حضور وی در بانکوک و پاریس و چگونگی ورودش به جمع یاران و به داخل اپوزیتسیون مخالف نظام جمهوری اسلامی- قسمت اول

 قسمت  دوم  

 قسمت سوم 


Monday, January 23, 2012

! قسمت اول

نهمین برنامه ی" جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد "در باره ی
 سردار محمد رضا مدحی ، جمع یاران و دکتر علیرضا نوری‌زاده 

! قسمت دوم

نهمین برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " در باره ی
سردار محمد رضا مدحی ، جمع یاران و دکتر علیرضا نوری‌زاده 

! قسمت سوم

نهمین برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " 
در باره ی سردار محمد رضا مدحی ، جمع یاران و دکتر علیرضا نوری‌زاده 


آیا ما حقیقتا ملت بدبختی هستیم ؟ 
اگر بدبخت هستیم چرا هستیم ؟ 
و اگر نیستیم پس چرا این همه مساله داریم با لباس یکدیگر ؟ 
چرا نوع پوشیدنی و نوشیدنی من اینهمه برای همسایه ی من مهم است که کار و زندگی‌ خود را میگذارد و به دنبال من براه می‌‌افتد، هزار نقشه میکشد تا به خلوت من راه پیدا کند و یا اگر من در کنار دریا یا حوض خانه یا جلوی دوربین لخت شوم فورا چماق است که بر سرم کوبیده میشود !؟ 
البته اگر من یک زن باشم ! و بویژه زیبا ، جوان و خوش قامت هم باشم و از همه مهمتر صاحب نام هم اگر باشم که دیگر زندگی‌ برایم میشود جهنم !!!
حال سری بزنیم به زندگی‌ مردها !! 
مردهای معروف که لخت هم میشوند و عضلات خود را به دید همگان میگذارند و مورد تحسین هم قرار میگیرند  !! مردانی که خود رهبر یک کشور هستند ، مردانی که به ایران آمده و به خدمت رهبر جمهوری اسلامی هم رسیده و وی را با مسیح هم مقایسه کرده اند!!،،،، 
حال پاسخ مرا بدهید ، چرا وقتی‌ پوتین لخت میشود و زن و مرد به بدنش خیره میشوند افتخار نام دارد ! اما اگر گلشیفته نامی‌ که کارش هنر است و بدنش قسمتی‌ از این هنر می‌باشد لخت شد پایه‌های بشریت میلرزد و اسلام به خطر می‌‌افتاد ؟،،،، 
یعنی‌ اگر گلشیفته به جای این سینه‌ها،عضلاتی خشن میداشت ما از صندلی برمیخواستیم و برایش دست هم میزدیم ؟
یا آنکه کمبودهای سالهای عمرمان ما را چنین به سوی نفرت هدایت می‌کند که راه را از چاه ندانیم ؟
آیا این " بدبختی " نام ندارد ؟


!! تولدت مبارکه نازنین ندا


 امروز زادروز ندا است ، دختری که برای آزادی به خیابان آمد و جان داد و سمبل یک حرکت بزرگ ملتی شد که افرادش هر یک خود را یک ندا میداند !! باشد که بزودی زادروزش را در ایران جشن بگیریم و به عنوان روز مهر و دوستی و سمبل فداکاری یک روز ملی‌ بخوانیمش..... این سروده را تقدیمش می‌کنم !!
----------------
تولدت مبارکه نازنین !! 

ستاره‌ای تو آسمون درخشید 
خدا به هستی‌ یه فرشته بخشید 
زندگی‌ شد غرق سرور و شادی 
وقتی‌ چشاش روی فرشته رو دید 
زمین و باد و آب و نور خورشید 
ترانه خوندن واسه میلاد تو 
پرنده‌ها به اوج پر کشیدن 
گلها روییدن همه با یاد تو 
تولدت مبارکه نازنین 
ستاره‌ای نشسته روی زمین 
روزهای خوشبختی‌ و روزهای شاد 
برات نشستن سر راه در کمین 
چند تا بهار تو زندگیت میبینی‌ 
چند تا بهار پشت سرت گذاشتی‌ 
فرقی‌ نداره واسه دوستان تو 
وقتی‌ تو دلهاشون خودت رو کاشتی ! 
 مجید رحیمی ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

این که مثلاً یک بچه‌ ۱۶ ساله می‌تواند اعدام شود و این را در صفحه‌ حوادث روزنامه‌ها فقط دنبال می‌کردند

آسیه امینی روزنامه‌نگار، شاعر و 

وبلاگ‌نویس روز پنج‌شنبه ۱۹ ژانویه برابر با ۲۹ دی در مراسمی در شهر لاهه‌‌ی هلند جایزه‌ی مشترک «اکسفام نویب» و انجمن جهانی قلم «پن» را دریافت کرد. این جایزه هر سال به نویسندگان یا روزنامه‌نگارانی اهداء می‌شود که مورد آزار و اذیت قرار گرفته و یا به خاطر نوشته‌ها‌ی‌شان مجبور به ترک کشور خود شده‌اند

-------------------------------------------------
متأسفانه مردم ما روزهای سختی را دارند می‌گذرانند. ضمن این که من خودم که دارم این جایزه را می‌گیرم، امروز با یک خبرنگار نروژی می‌گفتم که بخشی از قلب من گریه می‌کند و بخش دیگرش شاد است. در واقع به دلیل این که به‌هرحال شما مطمئن می‌شوید که کاری را که با آن امید و با آن آرزو شروع کردید، یکجایی دارد توجه می‌گیرد و این توجه می‌تواند تأثیر به دنبال داشته باشد. شما از این موضوع خوشحالید، از این که دیگران موضوعی را که شاید زمانی از اهمیت اجتماعی و سیاسی برخوردار نبود و آدمها به‌راحتی آن را می‌پذیرفتند، این که مثلاً یک بچه‌ ۱۶ ساله می‌تواند اعدام شود و این را در صفحه‌ حوادث روزنامه‌ها فقط دنبال می‌کردند، شما خوشحالید که این تبدیل به یک مسئله شده برای مردم. ولی از طرف دیگر این جایزه یک حس خیلی ویژه‌ای به من می‌دهد. به دلیل این که کسانی که من با آنها زندگی کردم، مثل بچه‌ من بودند، مثل خواهر و مادر من بودند، برخی از آنها مثل پدر و مادر من بودند، هر روز من با آنها تلفنی حرف می‌زدم، به دیدن‌شان می‌رفتم، امروز پیش من نیستند
http://radiozamaneh.com/culture/khaak/2012/01/21/10249

Sunday, January 22, 2012

!! عسل خوری‌های ملوکانه ی رهبری


ناو آمریکا 'بی حادثه' وارد خلیج فارس شد
--------------------
هنگامی که رهبری آن هم رهبر مسلمین جهان چون پنبه دانه به عسل خوری بزرگ تر از دهان خود می‌پردازد و بعد از آن می‌بیند که مسجد جای آروغ زدن و گ ،،، زیدن نیست و مجددا بیرون داده ی خود را پس گرفته و به ریش خویش میمالد ! آخر تکلیف آن بسیجی‌ بدبخت و احمق چه میشود ؟ آن بیچاره اگر میتوانست به تنهایی‌ فکر کند که بسیجی‌ نمی‌شد ! حالا چه باید بکند ؟ رهبر هارت و پورت کرد و عسل زیادی خورد و همینطور به سردارهای ریز و درشتش هم فرمان داد تا بخورند ! و آنها هم خوردند ! حالا می‌بینند زیادی خورده اند !! دوستان شما بگویید اینها چه بکنند ؟
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120122_ll_carrier.shtml
مسائل شخصی‌ من به تو ربط نداره
چی‌ مینوشم و چی‌ مینوشم به تو ربط نداره
 این زندگی‌ خودمه بذار خودم بدونم
چجوری می‌خوام عاشق بشم به تو ربط نداره

!! دعای خلیج فارسی‌ ما



خدایا هر بار که من سوار بر یک کشتی‌ ایرانی‌ در خلیج فارس یا هر کجای جهان هستم تو مرحمت کن و به شیطان بزرگت یعنی‌ آمریکا بگو تا یک کشتی‌ نجات در کنار کشتی‌ ایرانی‌ من روان سازد ! تا مگر در حین غرق شدن کشتی‌ ایرانی‌ آنها مرا و ما را نجات دهند تا خدایی ناکرده به لقأالله نپیونیدیم !! 
اگرچه می‌دانم وظیفه ی این کشتی‌‌های جنگی شیطان بزرگ در خلیج فارس این است که کشتی‌‌های بداخلاق و مزاحم را از سر راه بردارند! اما گویا حال باید به نجات جان ایرانیان در حال غرق شدن بپردازند !،،، 
و جهان از خود می‌پرسد : وجود نظام جمهوری اسلامی که آمده از سوی الله و با حمایت امام زمان به دست نایب بر حقش اداره میشود به چه کاری می‌‌آید ؟ 
و حقیقتا برای چه کاری خوب و مفید است ؟ 
نظامی که اینچنین شکننده و پر تزلزل است پس این همه هارت و پورتش از سر چیست ؟ و سعدی نازنین میفرماید:‌ ای تو که خانه نیین است ،،، بازی نه این است !! 
دلم به حال بازماندگان این قربانیان ناتوانیهای این نظام ضدّ بشری و ننگین میسوزد ،،،،
روحشان در آرامش ابدی باد ،،،، 
مجید رحیمی ۲۲ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

Saturday, January 21, 2012

صحبت‌های بسیار دردناک فریدون فرخزاد درست ۱۰ روز پیش از به قتل رسیدنش ،،، فریدون به قتل رسید اما هرگز نمرد !! حتی بر عکس با این قتل وی را به تولدی دوباره و دوباره محکوم کردند ! و این چه حکم زیبا و شب شکنیست

نگفتم آقا به آب یخ نیاز فوری پیدا کردند ؟


 آقا وقتی‌ شنیدند یک ایرانی‌ همراه با تیم خود افتخاری دوباره به ملت 
ایران بخشید و مهر ننگ بر پیشانی نظامی زد که جز کشتن و تجاوز و 
ویرانی و شاخ و شانه‌ کشیدن چیزی نمی‌داند به آب یخ نیاز فوری پیدا کردند !!
به آقا بگید :‌ ای نایب بر حق ! از این پیروزی ملت ایران عصبانی‌ باش و از این عصبانیت سقط شو

Thursday, January 19, 2012

!! موضوع لخت شدن گلشیفته فراهانی


حال که چنین شد امشب برنامه ی رادیویی خود را همراه با دکتر شهلا ممتاز به این موضوع اختصاص خواهیم داد ،،، به کوری چشم نظام مورد حمایت الله و امام زمان و نایب به حقش !!
گلشیفته ی با لباس ، گلشیفته ی لخت ، گلشیفته ی با روسری یا با مقنعه ! هیچ فرقی‌ برای من در هنرش ندارد وقتی‌ تمام این کارها را آزادانه انجام دهد ! 
وقتی‌ آزادانه مقنعه به سر می‌کند و از این پوشش دفاع می‌کند و همه میگوئیم این آزادی است ! باید این را هم بپذیریم که همین گلشیفته ! ترانه ! ندا ! پروانه یا معصومه یا مهران و احمد و داریوش و دیگران هم آنگونه که می‌‌خواهند باشند و آنگونه که میخواهند لباس بپوشند یا نپوشند !! 
آنچنان که کسی‌ نمیتواند به من و شما دستور بدهد که عینک بزنیم یا نزنیم !! لباس زیر بپوشیم یا نپوشیم !.... حقیقتا وقتی‌ که ما اینگونه پا روی آزادی دیگران میگذاریم ، چگونه انتظار داریم که دیگران آزادی ما را محترم بشمارند ؟  
من هنوز مطمئن نیستم که این عکس از گلشیفته حقیقی‌ است یا مونتاژ ! اما چه این باشد و چه آن، بسیار شادم که این موضوع پیش آمد تا بتوانیم در موردش صحبت کنیم و گفتنی‌ها را بگوییم !،،، 
آزادی فقط یک چهره دارد ! و آن هم همین است که نه من حق دارم مزاحم تو شوم و قانون را به زیر پا بگذارم و نه تو چنین حقی‌ داری !،،، و اگر چنین کردیم ، آنگاه قانون است که بین من و تو قضاوت می‌کند ! یعنی‌ باز نه تو حق داری قانون را بدست بگیری و نه من !،،، 
گلشیفته ، بهناز ، محمود ، الناز ، هوشنگ و اصغر ! همه آزادند آنچه را که میخواهند بپوشند و آنچه را که میخواهند بنوشند !!


دوستان ! توجه داشته باشید که نظام جمهوری اسلامی با نقاب آزادیخواهی و اپوزیتسیون و با نقاب ایران دوستی و خیرخواهی ملت ایران دست نشاندگان خود را به این بازار مکاره وارد می‌کند تا با خدشه دار کردن چهره ی هنرمندان شجاع و آزاده ی ایرانی‌ تفی به رود خشک شده ی این نظام رسیده به آخر عمر بیندازند تا شاید چند صباحی بیشتر بر قدرت بمانند ،،، احمق‌ها نمیدانند که مشتشان باز شده و مردم دیگر نه تنها  فریب اینها را نمیخورند ، که صورت آزادی را هم خوب می‌شناسند و میدانند که آزادی یعنی‌ چه !
----------------------------
مسائل شخصی‌ من به تو ربط نداره
چی‌ میپوشم و چی‌ مینوشم به تو ربط نداره
این زندگی‌ خودمه بذار خودم بدونم
چطوری میخوام عاشق بشم به تو ربط نداره
http://youtu.be/z7fTkBnrJl8
---------------------------
 مجید رحیمی ۱۹ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

Monday, January 16, 2012


روز ۲۶ دی ماه روزی که محمد رضا شاه پهلوی ایران را ترک کرد!

تاریخ قضاوت کرد که چند درصد از کرده‌های نظام پیشین درست و چند درصد آن غلط بوده است ! قضاوت کرد که در طول ۱۴۰۰ سال بعد از آمدن اعراب به این سرزمین نظام ۵۳ ساله ی پهلوی با تمام کمبودها و اشتباه‌ها و با تمام انتقادات به حقی‌ که به آن نظام هست ، بهترین نظامی بوده است که بر این سرزمین ظاهر گردیده و بر آن حکم رانده است ! 
آری تاریخ قضاوت کرد و دوست و دشمن امروز به این مهم معترفند !! 
شاید بتوانیم اکنون از این حادثهٔ ی شوم عبرت بگیریم و تجربه بیندوزیم برای آینده و برای بچه‌ها و برای بچه‌های بچه هامان !!!  که تا دیگر نتواند کسی‌ چون خمینی یا هر کس دیگری با هر اسم دیگری آها را باز بفریبد!!
 اما برای نسل من و تو فقط جای افسوس است ،،، افسوس و صد افسوس!!!

به ایشان بگویید : از این پیروزی ملت ایران عصبانی‌ باشد و از این عصبانیت بمیرد





خوب میتوانم تصور کنم که یک نفر در ایران آن هم فقط و فقط یک نفر
از برنده شدن هنرمندان ایرانی‌ آن هم در عرصه ی سینما و آن هم در کشور آمریکا یعنی‌ کشور شیطان بزرگ! چگونه ریش میخراشد و عمامه بر زمین میزند! 
اما در مقابل میلیونها ایرانی‌ در ایران و سرتاسر جهان شادمان و سرفراز به هنرمندان افتخار آفرین خود مینازند و می‌بالند !!
به ایشان بگویید : از این پیروزی ملت ایران عصبانی‌ باشد و از این عصبانیت بمیرد,,,,,,,
عزیزان اصغر فرهادی و پیمان معادی شما افتخار ملت ایران هستید و درود قلبی یک ملت را در دشوارترین زمان برای همیشه از آن خود ساختید ! امروز شما قهرمانان مایید ! 
پاینده باشید و پیروزتر از همیشه ! 
ارادتمندتان مجید رحیمی - مونیخ


 یه دل‌ میگه برو برو ، یه دلم میگه نرو نرو
وطن در اسارت است هنوز  بیچاره وطن
گرچه پیش این خاک این خاک خیلی‌ ناچیزه دنیا دنیا  
اما میخندد دنیا بر ما بیچاره وطن      
با دست خود ما بکندیم سر راه    
چاله‌ای که ز آن شدیم جمله گمراه  
افتاده ایم ما در این چاه خدایا  ته ش ناپیداست    
اکنون در راه رسیدن به این ته  
هر لحظه ما میشویم دورتر از مه‌  
در بیداری ما ببینیم چو کابوس  
بایست خورد افسوس    
مام میهن اکنون تنهاست  
ما رفته ایم و مادر بی‌ ماست
هنگام بهار گٔل را گٔل را وظیفه پیداست 
بایست به شادی طواف داد دل‌ خود
وآن دل‌ را بسپرد به همسایه ی خود
بایست عاشق شد دوباره دوباره در راه میهن
اکنون بیندیش به این حرف دوباره 
باشد که پیدا کنی‌ خود تو چاره 
بی‌ مام میهن زیادیست زیادیست 
این سر بر این تن

Sunday, January 15, 2012


زنگ آخر !!
خسته ز دیدار تو ، لشکر تو هنگ تو
ای که به عالم زند موج فنا رنگ تو
سال دراز آمده ، عمر دو صد بیش تو
خون جوانان چرا می‌چکد از چنگ تو ؟

فرصت دیدار شد ، بین تو با اهرمن
 آیینه لازم بود ، به آخرین زنگ تو
مرید و مؤمن تو را، دور فتاده از دل‌
دگر کسی‌ نرقصد به شوق آهنگ تو

خیز و به ره‌ پای نه‌ ، رو به شبانگاه خود
نوشته نامت ببین ، چگونه بر سنگ تو !
پیرزن مؤمنی که داده فرزند را
به سینه گوید به تو : ننگ به نیرنگ تو

یار تو گر بوده‌ام ، به روزگار فریب
کنون منم دشمنت ، به جبهه ی جنگ تو !
دشمن انسان تویی‌ ، ای ماردوش دوران
به خون خود بشویم، از این وطن ننگ تو !!..

مجید رحیمی ۱۵ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

Saturday, January 14, 2012


کاش در آن شب کذائی که نطفه ی تو بسته شد ! مادرت لعنت خدا را به روح و روان خود میخرید ولی‌ آن پدر پدرسگت را بایکوت میکرد که موجودی چون تو را به جهان تحمیل نمی‌‌فرمود!!

!! با یاد منوچهر طاهرزاده



شاید وقتی‌ بدانیم که این هنرمند یعنی‌ زنده یاد منوچهر طاهرزاده مبارزی سرسخت بر ضد این نظام دشمن بشریت بوده و حتی سالها در سیاهچال همین رژیم بسر برده و نهایت جان خویش در راه این مبارزه گذاشته است ، شعر و ترانه و صدایش مفهوم دیگری به ما بدهد ،،،، روانش شاد باد ،،،
به دوست هنرمند و مبارزم دکتر  حمیدرضا طاهرزاده  تبریک میگویم که چنین برادری دارد  !!
نمی‌گویم داشت ! چرا که منوچهر و منوچهرها همیشه زنده و شاهد هستند ،،،،
مجید رحیمی - مونیخ

Thursday, January 12, 2012

!! دعوت به گفتگو در رادیو صدای ایران


دوستان ، هم سنگران و سروران ارجمندم  به روال هر پنجشنبه امشب نیز ساعت ۲۲،۴۵ به وقت اروپای مرکزی برنامه‌ام را در رادیو صدای ایران اجرا خواهم نمود ، حضور و حمایت شما همیشه به معنای تداوم راه است و هیچ سیاست مدار ، نویسنده ، شاعر یا گوینده و خواننده و نقاش و یا هر آن کس که با شوق مردم و برای مردم قدم برمی‌دارد ، نمیتواند بی‌ شما ادامه ی راه دهد !... بر عکس آنچه نظام جمهوری اسلامی که قدرت و شخصیت ملی‌ را از مردم ما گرفته و می‌خواهد آنها را بنده و اسیر خود سازد ! واژه ی ملت و مردم یعنی‌ قدرت ! یعنی‌ ضمانت ! یعنی‌ هنگامی که دست در دست هم گذاشته شود چیزی به نام جمهوری اسلامی وجود خارجی‌ نخواهد داشت !،،، این همگام شدن ما با یکدیگر برای نابودی این نظام ضد بشری سپاس فرزندان ما و آیندگان را برای ما به ارمغان خواهد آورد و افتخار آنان به نیاکان خود را ،،، در این هدف مشترک دست در دست هم نهیم تا به نخستین پله ی آزادی برسیم و از سیاه چال این نظام خارج گردیم ،،،  فراموش نکنیم اگرچه ما با هم بسیار تفاوتها داریم با نظر‌ها و عقاید گوناگون! اما بی‌ یکدیگر انسانهای تنهایی‌ هستیم که هرگز معنا و مفهوم ملت را نخواهیم درک کرد و هرگز لذت عضو یک ملت بودن را نخواهیم چشید !
از سالها پیشتر سعی‌ بر آن داشته و دارم که انسانها را آنگونه که هستند با همان شخصیت و باوری که در گفتار و کردارشان نمایان است و با همان وابستگی‌های مذهبی‌ و حزبی که بدان تعلق دارند بپذیرم ، البته فقط و فقط با یک شرط و آن شرط هم این است که به اصول انسانی‌ و اجتماعی پایبند باشند ،،، باور دارم که اگر ما تنها همین یک شرط را در نظر گرفته و به آن ایمان بیاوریم خود به تنهایی‌ کتاب قانون اجتماع را به درون ذهن و قلب خود وارد کرده ، خوانده و آنرا جزیی از باورهای قرار خواهیم داد
در این صورت هر یک از ما پلیس درون خود خواهد بود و این قانون انسانی‌ و اجتماعی را چهارچوب گفتار و عملکرد خود قرار خواهد داد ، بی‌ آنکه مجبور باشیم برای مثلا هفتاد میلیون ایرانی‌ هفتاد میلیون پلیس هم استخدام نماییم  ! کاری نظام جمهوری اسلامی با کمال میل انجام میدهد و انسانهای این کشور را آنچنان گوناگون جلوه میدهد و هر بخش را به جان آن بخش دیگر می‌‌اندازد تا هیچ یک از انسانهای این کشور به فکر دست نهادن در دست دیگری نیفتد! و اینچنین ملتی باشیم که هر یک در تنهایی‌ خود بسر بریم و در تنهایی‌ خود نیز چشم از جهان برگیریم ، چرا که وحشت از آن خواهیم داشت که مبادا خطا کنیم و اسیر ترکه ی پلیس گماشته شده از سوی جمهوری اسلامی گردیم ! آخر این نظام هر گروه را جاسوس و خبر چین آن گروه دیگری ساخته است تا ما همواره از هم وحشت داشته باشیم ، سکوت کنیم و لب از لب نگشاییم!
بهایی بد و مشرک است ، کمونیست بی‌ دین و بی‌ خداست ، سنی اصلا مسلمان نیست ،مسیحی‌ نجس است، زرتشتی گبر است و مجوس ! زن نیمی از مرد است ! و مرد نه تنها بسیار بیشتر از زن ارزش و حق دارد که حتی صاحب آن هم هست ، شیعه ! آن هم فقط شیعیانی که با ما هستند و مؤمنانه بی‌ هیچ سوال و چون و چرائی به اوامر ما گردن می‌‌نهند خودی هستند و لیاقت زندگی‌ در این سرزمین را دارند!
در اردوگاهای کار هیتلر یهودیانی که تمایل به همکاری با سربازان هیتلر را داشتند و حاضر بودند کارهای کثیفی را انجام دهند که حتی سربازان هیتلر هم از انجام آن شرمشان می‌‌آمد ، این موقعیت را بدست می‌‌آوردند که بر یهودیان دیگر امر و نهی کنند و غذا یی بهتر از آنان داشته باشند و خوابگاهشان کمی‌ بهتر از آنان باشد
همین حالت اما در یک کشور به نام ایران تدارک دیده شد و سرتاسر این سرزمین پهناور به اردوگاه کار خمینی تبدیل گشت و بعضی‌ از ما که شوربختانه تعدادمان اندک هم نبود یکشبه تمام باورهای ملی‌ و اجتماعی و انسانی‌ خود را به کناری زده و بنده ی بی‌ چون و چرای مردی گشتیم که آمده بود تا نه فقط این سرزمین را و این فرهنگ را و این مردم را نابود سازد که آمده بود تا انسانیت را بمیراند ،،،،
حال اما ۳۲ سال از آن روزگاران می‌گذرد و ملت ما و نسلهای جوان که حتی آن زمان در قید حیات هم نبودند پا به هستی‌ نهاده و با میلاد خویش خویشتن را گرفتار در بندی دیده است که حتی ذره‌ای در بوجود آمدنش هم نقشی نداشته ، اما حالا محکوم به پرداخت آن است ! آن هم با جان و زندگی‌ خود ،،، و حال سوال من از تک تک شما عزیزان این است : آیا زمان دگرگونی فرا نرسیده است ؟ آیا تجربیات تلخ و خونین این ۳۲ سال این مهم را به ما یاد آوری نمیکنند که تا برنخیزیم و دست کم در این هدف والا با یکدیگر همگام و متحد نشویم هرگز به مقصد نخواهیم رسید ؟ و آیا می‌خواهیم این سرطان اجتماعی که در زمان ما و حتی با همیاری عده‌ای از ما پا به هستی‌ نهاد آنقدر وسعت بیابد که چندین نسل را در خود ببلعد ؟  نگوئیم که ما بی‌ تقصیر بودیم ! نگوئیم که ما از همان آغاز انقلاب با این مرام و اندیشه مخالف بودیم ! نگوئیم که ما در خانه ماندیم و با کسانی‌ که در خیابانها برای آمدن این شیطان بزرگ نره‌ها میکشیدند همراه نگشتیم !! بلکه از خود بپرسیم : برای نیامدن این شیطان بزرگ چه کردیم ؟ و برای رخ ندادن این اتفاق میهن سوز چه قدمی برداشتیم !؟ چرا که امانوئل کانت فیلسوف اخلاق که آلمانی‌ هم هست میگوید: ما تنها مسٔول کاری که انجام میدهیم نیستیم ! بلکه مسٔول کاری که باید انجام بدهیم و آنرا انجام نمیدهیم هم هستیم !! به امید بیداری و حرکت به سوی آزادی روح از بندهای هر چه که مانع رسیدن انسان به تکامل است ! چنانچه مولوی بزرگ میفرماید: از پای بگسل هر زنجیر بجز زنجیر عشق !
---------------------
می‌بینید ؟ یک دعوت ساده به یک برنامه ی رادیویی ساده‌تر چگونه به کجاها کشیده میشود ؟
خوشحال میشوم شما عزیز را در میان شنوندگان خود داشته باشم و حتی در صورت تمایل جزو عزیزانی باشید که با تماس تلفنی نظرات خود را به گوش دیگران برسانید .
برای شنیدن رادیو صدای ایران میتوانید به آدرس زیر و برای آمدن روی خط با این شماره تلفن تماس بگیرید
www.kriht.com
۰۰۱-۲۸۱-۲۸۸۰۰۳۰
 ۰۰۱-۲۸۱-۲۸۸۱۹۳۰
پاینده باشید سروران ارجمندم 
مجید رحیمی ۱۲ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

Wednesday, January 11, 2012

چگونه حجت الاسلام والمسلمین حسینی ( اخلاق در خانواده ) به آغوش دختر آلمانی‌ رفت و اسیر آفتابه ی پر از اسید گشت

دیداری و گفتاری در کلیپ زیر
مردم ایران کم و بیش با برنامه ی اخلاق در خانواده که توسط حجت الاسلام والمسلمین حسینی در سال های دهه 70 خورشیدی هر هفته از تلویزیون پخش می شد؛ آشنایی دارند. ولی چرا این برنامه به یکباره قطع شد؟!
در آن سال ها "برنامه اخلاق در خانواده" طرفداران زیادی داشت که البته اغلب آنها مردم معمولی، ساده دل و از همه جا بی خبر بودند و هدف اصلی آن برنامه هم " امر به معروف و نهی از منکر" همین مردم و بخصوص جوانان بود
حجت السلام و المسلمین حسینی با این برنامه به شهرت رسید؛ مردم " کوچه و بازار" اورا با نام "حسینی اخلاق در خانواده " می شناختند. او توانست با فرصت طلبی، رأی اول مردم تهران در چهارمین دور انتخابات مجلس را از آنِ خود کند؛ همان انتخاباتی که برای اولین بار با تیغ نظارت استصوابی بسیاری از کاندیداهای "جناح چپ اسلامی حاکمیت " ( بعداً اصلاح طلب ها ) رد صلاحیت شدند!
و اما ماجرای "حسینی اخلاق در خانواده" ای که نماینده شد
-------------------
داستان از روزی آغازمی شود که "دادگاه میکونوس" سران حکومت اسلامی رابه عنوان آمران یک حمله تروریستی در خاک آلمان به دادگاه فراخواند؛ البته عوامل اصلی که "دکتر سعید شرفکندی" و یارانش را به قتل رساندند توسط قاضی آلمانی به حبس ابد محکوم شدند.(سه نفر لبنانی به همراه متهم ردیف اول - کاظم دارابی - ایرانی)..... حکومت اسلامی ایران برای آزادی "کاظم دارابی" از هیچ کوششی دریغ نکرد؛اما نتوانست او را آزاد نماید؛ این بود که تصمیم گرفت با نقشه ای زیرکانه آلمان هارا مجبور به استرداد او کند
 آقای "هلمت هوفر آلمانی" که بازرگانی ثروتمند بود و در مشهد دفتر داشت؛ همان سوژه ای بود که وزارت اطلاعات به دنبالش می گشت. آنان دختر خانم زیبایی را به عنوان طعمه بر سر  راه این آلمانی خوش گذران قراردادند و او هم با موفقیت دل از آقای هوفر برد و به راحتی باب معاشقه با او را گشود و سرانجام شبی از شب ها که هوفر غیر مسلمان با آن دختر مسلمان شیعه ایرانی درمشهد "هم بستر" بود؛ توسط مأموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.
فردای آن روز رسانه ها خبرِ رابطه ی نامشروع بازرگان آلمانی با دختری مسلمان رادر جهان پخش کردند و هوفر نگون بخت بلافاصله حکم اعدام را از "حاکم شرع"!؟ دریافت کرد.آلمانی ها به تب و تاب افتادند؛ آنها رابطه "معاشقه" و "اعدام" را درک نمی کردند و خواستار آزادی فوری شهروندشان بودند.از این طرف ولی حکومت اسلامی برای ترساندن آلمانی ها "هر از چند گاهی" در بوقو کرنا می کرد "که فلان روز بازرگان آلمانی به جرم زنا با دختر مسلمان اعدام خواهد شد" وزارت خارجه ی آلمان که تحت فشار خانواده هلمت هوفر و افکار عمومی بود؛ برای آزادی این بازرگان از راه های رسمی "به هر دری زد؛ بی نتیجه بود" در  عین حال وزارت اطلاعات - بطور محرمانه - تنها یک راه به آنها پیشنهاد کرده بود: " آزادی کاظم دارابی در قبال آزادی هلمت هوفر" که قاضی آلمانی هم زیر بار این معامله نمی رفت. 
و اما در همین اوضاع واحوال، "آقای حسینی اخلاق در خانواده" توسط رایزنی فرهنگی حکومت اسلامی ایران به آلمان دعوت شده بود تا جوانان ایرانی مقیم آنجا را هم "امر به معروف و نهی از منکر" کند؛ او آنجا چند برنامه به سبک "اخلاق در خانواده" اجرا کردو از قضا برنامه هایش بسیار مورد توجه قرار گرفت؟! البته نه از طرف مردم - چون آنها ساده اندیش نبودند و به آسانی نمی شد فریبشان داد - بلکه از سوی سرویس امنیتی آلمان که سخت در پی "مقابل به مثل" بود و به دنبال طعمه می گشت. آنها "آقای حسینی اخلاق در خانواده" را به بهانه ی آنکه مردی بسیار سخنور وعالم است؛ پیاپی به آلمان دعوت و در این اثنا یک دختر بسیار جذاب و خوشگل را سرراهش گذاشتند؛ دخترک وانمود می کرد؛ می خواهد مسلمان شود. " حسینی اخلاق در خانواده " هم بی درنگ از این موضوع استقبال کرد و احتمالاً این توفیق را، نتیجه تأثیر "نفسِ گرم" خود می پنداشت؛ این نفس اما از جای دیگریگرم می شد؛ بله، درست حدس زدید؛ در دلِ " آقای حسینی اخلاق در خانواده " آتش وصل؟! زبانه می کشید!!طولی نکشید که شب موعود فرا رسید؛ دختر آن شب در هتل مهمانِ " حجت السلام و المسلمین حسینی اخلاق در خانواده "  شد. او می دانست که آنجا پر از دوربین مخفی و دستگاه شنود است و برای همین نقش خود را کامل بازی می کرد و " آقای حسینی اخلاق در خانواده " را - با آن محاسن سپید و دلربا از عوام الناس - بر سر شوق می آورد؛ " آن آخوند که نزده می رقصید " در آن شب "عنان از کف داد" و "درس اخلاق" را گفت؛ اما نه در "خانواده"، بلکه صدها کیلومتردورتر از چشمان "خانواده" و در سرزمین کفر تا صبح با دختر عشق بازی و…؛
غافل از اینکه علاوه بر خدا و فرشتگان، مأموران آلمانی ها هم داشتند او را می دیدند و ثبت و ضبط می کردند!
فردای آن شب، دولت آلمان - بدون سر و صدا - نسخه ای از فیلم مستهجنی (سوپری)، که "آقای حسینی اخلاق در خانواده" همراه با مأمور آلمانی در آن به ایفای نقش پرداخته بودند را از طریق سفارت خود در ایران، تقدیم سران حکومت اسلامی کرد
سران حکومت وقتی فیلم را نگاه کردند؛ تعجب نکردند؛ چون همدیگر را خوب می شناختند ولی مطابق معمول ما ایرانی ها "اول زدند؛ زیرش" و  می خواستند؛ "حاشا کنند"؛ آنها فیلم را ساختگی قلمداد کردند؛ اما سفیر آلمان با خونسردی گفت: "ما برای این کارها نه کسی را بازداشت می کنیم و نه اعدام؛ بلکه فقط این فیلم را در اختیار رسانه ها می گذاریم و حجت اسلام!!! هم آزاد است از خودش دفاع کند."آنها گفتند: "هلمت هوفر باید سریعاً آزاد شود تا فیلم افشا نشود."و بدین صورت و در کمتر از 24 ساعت، بازرگان آلمانی غیر مسلمان که با یکدختر شیعه همخوابه شده بود و توسط قوه قضائیه مستقل و مقتدر حکومت اسلامی به اشد مجازات - اعدام - محکوم شده بود؛ آزاد و راهی کشورش شد و آن تروریست هاهم همچنان در زندان آلمان نگهداری می شوند. "چیزی که عوض داره، گله نداره"!!
ناگفته نماند که نسخه ای از آن فیلم مستهجن هم برای خانواده وی ارسال شد؛ دو همسر"حجت السلام و المسلمین حسینی اخلاق در خانواده" - این بار به اتفاق خانواده - تا فیلم را دیدند؛ شوکه شدند؛ برای آن دو "هوو" باورکردنی نبود که حاج آقا ازچنین کمر محکمی برخوردار باشد و با وجود آن دو باز هم طالب !
لذا آن دو علی رغم تمام رقابت ها و دعواهای مرسوم همدست شدند و زمانی که حجت السلام مراجعت فرمود ضمن دعواها و فحش کارهای - باز هم مرسوم - دست به انتقامی ابتکاری زدند و با ریختن اسید در آفتابه حاج آقا به هنگام "تجدید وضو" یاهمان مستراح کردن؛ درسی به او دادند که تا عمر دارد نتواند از این جور"درس اخلاق ها" به کسی بدهد!!"حسینی اخلاق در خانواده" ده سالی است که گوشه گیری می کند؛ البته علتش معلوم نیست که: "بابت هزینه ای بوده که به نظام تحمیل کرده" یا "شرمندگی از کشف عورت و نقشی که در فیلم بازی کرده" و یا شاید هم "تأثیر اسید" !!!؟؟
 از سایت:
http://rashminews.blogspot.com/2012/01/blog-post_4968.html?spref=fb
ماجرای حسینی در این کلیپ به صورت گفتاری و شنیداری


از پس پرده نگاه کن! در " صدای آشنا "



Tuesday, January 10, 2012

!! طاهره و جمشید سیاوشی به اتهام بهایی بودن به دار آویخته شدند

طاهره و جمشید سیاوشی به اتهام بهایی بودن به دار آویخته شدند | روزی روزگاری در غربت


"طاهره و شوهرش با هم دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند."


"طاهره پرستار بود و در زندان به مراقبت بهداشتی از دیگر زندانیان می‌پرداخت.

طاهره همراه با همسرش، جمشید سیاوشی بازداشت و زندانی شد. گفته می‌شود که طاهره در دیداری که با شوهرش در زندان داشته، او را شکنجه شده یافته و حدس می‌زده که شوهرش جان سالم بدر نخواهد برد. شوهرش از شکنجه نمرد و زنده ماند، اما دو روز پیش از اینکه طاهره اعدام شود، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۱ حلق آویز شد."
سن: 30 سال
ملیت: ایرانی
مذهب: بهایی
وضعیت تاهل: متاهل
میزان تحصیلات: کاردانی
رشته تحصیلی: بهداشت و سلامت

تاریخ اعدام: 18 ژانویه 1983
مکان اعدام: شیراز-ایران
اتهام: بهایی بودن