Monday, May 30, 2011


 اولین و آخرین کنسرت آغاسی در ایران بعد از انقلاب البته شکوهمند اسلامی و منحله !! با مشتی ضد انقلاب خائن به آرمانهای این انقلاب!!


تو هم فکر میکنی‌ آزاده هستی‌ ؟





حکومت منحله ی جمهوری البته مقدّس اسلامی حاکم بر میهنمان ایران با رهبری عالیقدر و فیلسوف در امر جنایت و کشتار میرود تا به دست یک مشت ضدّ انقلاب با عده‌ای بسیار کم از آدم‌های منحرف و به خطا رفته که شاید تعدادشان چیزی حدود ۷۰ میلیون باشد ، به قبرستان تاریخ برده و در چاله‌ای دفن گردد ! البته این خاکسپاری با مراسمی با شکوه هم چون خود انقلاب اسلامی که با شکوه تمام به قدرت رسید و همواره در اوج شکوهمندی زیست کرد تا جان دیگران را بگیرد انجام خواهد گرفت ! و این عده‌ای۷۰ میلیونی بسیار ناچیز در این مراسم با شکوه فریاد خواهند زد:  
 جمهوری اسلامی یک بار واسه همیشه
میمیره و تا ابد دیگه زنده نمیشه!  
... و اینچنین این نظام البته مقدّس در آرامگاه رهبر کبیر خود به خاک سپرده میگردد و آن مکان به عنوان موزه ی جنایات این نظام مورد حمایت الله و امام زمان برای آیندگان به جا خواهد ماند تا دیگر آنها این عسلی را که ما خوردیم نخورند !!! البته این عسل را به ما خوراندند !!.... اما بزرگان قوم هم در این عسل خورانی باشکوه به دشمنان کمک‌های شایانی نمودند که دشمن هم بعد از بقدرت رسیدن آن بزرگان را نمودند کوچک و نابود و فراری و آواره و بیچاره و بدبخت و ضدّ انقلاب و الی‌ ماشالا .... اما در این میان این نسل ما بود که سوخت ، بیچاره شد ، و هر روز آرزوی مرگ کرد ! تا آنکه فهمید با مردن کاری از پیش نمیرود !! باید بود و باید تغییر داد و باید جنگید و باید آگاهانه و جانانه جنگید و اگر در این راه کشته شود نیز آزاد و آزاده خواهد بود !! و اینچنین نداها ، سهراب‌ها ، شیرین‌ها و فرزاد‌ها پا به میدان گذاشته و به زیباییهای ابدیت پیوستند و شرافت این عده ی ناچیز۷۰ میلیونی را به جهان و آیندگان نشان دادند که ما قوم عبد و عبید و بنده نیستیم !! حال هریک از ما باید از خود بپرسد که آیا او بنده است یا آزاده ؟ و اگر آزاده است چه کاری برای آزادگی خود نموده است ؟
 قسمتی از درد‌های دل مجید رحیمی با خودش در آینه

Sunday, May 29, 2011

کامل ترین تصویرکهکشان راه شیری!

این کامل ترین تصویری است که بشر تا حال حاضر از جهان هستی به دست آورده است. حاصل ۱۰ سال جمع آوری اطلاعات یک تصویر سه بعدی است که شامل ۴۳ هزار کهکشان است و تا ۳۸۰ میلیون سال نوری گسترش دارد. ‏
جهت گیری سه بعدی کهکشان ها و اجرام آسمانی نیز در این نقشه مشخص شده بنابراین با اطلاعات خام موجود می توانید یک نسخه سه بعدی از جهان را هم تولید کنید. هر چند شاید نقشه ده سال دیگر چندین برابر شده باشد. چرا که احتمالا هنوز اطلاعات ما از جهان هستی بسیار ناکامل است. اما فعلا تا ۴۳ هزار کهکشان بعدی را بلدیم! ‏

اگر می خواهید بدانید ما کجا هستیم باید بدانید که کهکشان راه شیری تقریبا یک نقطه کوچک در وسط های نقشه محسوب میشود. فکر منظومه شمسی را هم نکنید چون که خیلی کوچک تر از آن است که در این تصویر قابل دیدن باشد. ‏

Friday, May 20, 2011

!! رنگ علف
!!هادی خرسندی هم به جمع خوانندگان پیوست
شاپور فرخزاد و هادی میخوانند شعر : هادی خرسندی
آهنگ و تنظیم : مجید رحیمی
....
های که من مرتکب خبط دگر نمیشوم
باز در این مبارزه خاک بسر نمیشوم

!رحیم مشایی همراه با ۲۵ نفر از همکارانش دستگیر شد

http://www.guardian.co.uk/world/2011/may/20/iranian-presidential-aide-arrested


خبر‌ها به سرعت در حال پخش است و این سرعت فرصت تفسیر را از کسی‌ که می‌خواهد نگاهی‌ هم به پشت صحنه ی جنجال در خانه ی عقرب‌ها بیندازد می‌گیرد ! حقیقتا چه اتفاقی‌ در ایران در حال وقوع است ؟ و این نظام با این درهم ریختگی و پایه‌های لرزان چگونه امید به برقراری دارد ؟ آیا نظام و ارکان آن و از همه مهمتر رهبر نظام می‌خواهد با این حرکت از وحشت مرگ که بالاخره دیر یا زود خواهد رسید به خودکشی‌ پناه ببرد ؟ آیا رهبر قصد تحریک دارد ؟ و می‌خواهد با دستگیری چند تن از کسانی‌ که کمی‌ کم رنگتر از دیگران هستند ملت را تحریک به ریختن به خیابان نموده تا با کشتن آنها کشورهای دیگر دست به حمله ی نظامی به ارکان نظام بزنند و مانند لیبی‌ ایران را مورد حمله قرار دهند تا نظام بتواند در این زمان برای مقابله با دشمن خارجی‌ تمام نیروهای خود را به صف آرایی مجبور سازد ؟

یا آنکه رهبر نظام جمهوری البته مقدّس اسلامی همچون رهبر تمام انقلابهای اسلامی در جهان معمر قذافی دیوانه تر از همیشه شده است و می‌خواهد دست به یک شیر یا خط آخر زده و یک جنگ داخلی‌ به راه اندازد که تا یا نابود گردد و یا موفق به یکدست کردن نظام گردد ؟

و آیا این یک دست کردن نظام رابطه‌ای هم با یکدست بودن خود او دارد ؟ حقیقتا که به این نظام میگویند: حکومت

!شتر ، گاو ، پلنگ

مجید رحیمی - مونیخ



Tuesday, May 17, 2011



بحث شیرین فریب دادن و فریب خوردن


در رابطه با صحبتهای سید محمد خاتمی و بازگشت وی به زیر قبای رهبر

و ناله‌های

فریب خوردگان


اصلا نه انتقادی میتوان به سید محمد خاتمی داشت و نه حتی انتقادی به نظام جمهوری اسلامی ! به گمان من هر دوی اینها بسیار هم صادق بوده و روک حرفهایشان را گفته و میگویند ... خاتمی از اولین روز این نظام را بهترین و دمکرات‌ترین نظام در جهان معرفی‌ کرده و افتخارش را بندگی ولایت فقیه دانسته است


نظام جمهوری اسلامی هم که به همین ترتیب هم اهداف خود که رسیدن به حکومت جهانی‌ می‌باشد بیان کرده و هم راه و طریق رسیدن به این هدف که همانا راه شمشیر می‌‌باشد را اعلان نموده

است حالا دیگر من نمیدانم این زار زدن‌ها و ضجه سر دادن‌ها برای چیست ؟


چه کسی‌ به شما دروغ گفته و شما را فریب داده است که شما اینگونه به زمین و زمان نفرین می‌کنید که فریب خورده اید ؟


مگر در بیشتر مواقع این گونه فریب دادن‌ها و فریب خوردنها با کمک شخص فریب خورنده انجام نمیگیرد ؟

شما میخواستید فریب بخورید و فریب خوردید ! و به حرف حضرت مولوی هم توجه نکردید که فرمود : آنچه را چشم دید دل‌ خواست ، و آنچه را دل‌ خواست چشم دید !! دل‌ شما می‌خواست آنچه را که دید ببیند و گوش شما آنچه را که می‌خواست شنید


اما اینکه باز خود شما به ناله و زاری و ضجه افتاده اید و سرنوشت دو طفلان حسین را سرنوشت خود میخوانید دیگر از مرز طنز گذشته و به هجو رسیده است

در حقیقت این شما بودید که ملت را فریب دادید و نه نظام و نه خاتمی !! چرا که شما خود را به ملت به عنوان روشنفکر و مبارز معرفی‌ نموده بودید و ملت هم تا حد زیادی این ادعا را پذیرفته و از سر ناچاری از پی‌ تان روان گردید! اما پیوسته دیده و می‌بیند که همین شمایی‌ که امروز ضجه از دست بی‌ وفایی خاتمی و شقاوت نظام جمهوری اسلامی سر می‌دهید و همین علاقه‌ای که به فریب خوردن و فریب دادن دارید از پی‌ نظام روان گردیده و التماس نمودید تا فریبتان دهد ! تا شما هم ملت را فریب دهید ! آیا شما نمیبایست به عنوان روشنفکر و مبارز دست کم یکبار دست این به قول شما فریبکاران را بخوانید و ملت را از فریب خوردن برحذر دارید ؟


آیا شما به این بازی پر لذت فریب خوردن و فریب دادن عادت نکرده اید ؟


احمد احرار سردبیر کیهان لندن مینویسد: من کارم را با تهیه ی خبر در دادگاه‌ها شروع کردم و ادامه میدهد : در یک دادگاهی سه مرد و یک زن را به جرم خلاف قانون و کارهای خرید و فروش قاچاق دستگیر کرده و به پای میز محاکمه کشانده بودند ، زن که می‌خواست خود را از این مهلکه برهاند و ترّحم قاضی را بدست آورد گفت: آقای قاضی ! بخدا من بی‌ گناه هستم ، این حسن آقا یک سال تمام من را فریب داد و بعد از آن مرا به دست این اصغر آقا سپرد و او هم مرا یک سال فریب داد و بعد از آن مرا به دست این جواد آقا سپرد و ایشون هم مرا یک سال ... قاضی گفت : صبر کن ! صبر کن ! خانم !! در این سه سال شما نتونستید ده دقیقه تومونتون رو بالا بکشید و یک آژان صدا بزنید ؟

عیب نه از خاتمی است و نه از نظام البته مقدس جمهوری اسلامی ! عیب تنها از همین فریب خوردگان ابدی و فریب دهندگان همیشگی‌ است !! اما ملت کجای کار ایستاده است ؟

مجید رحیمی - مونیخ


Sunday, May 15, 2011

دوستان ! علیرضا رضایی جوان هنرمندی که با کلیپ‌هایش موارد گوناگون و افتضاح‌های این نظام البته مقدس را با زبان خودشان به طنز میکشد ، میهمان برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " در تلویزیون ایران آریایی در روز جمعه بیستم می ساعت ۲۲ به وقت اروپای مرکزی خواهد بود ! برای دیدن این کانال میتوانید روی آدرس زیر کلیک و سپس روی ایران آریایی مجددا کلیک
!نمایید
!!شما را به این برنامه دعوت می‌کنم
www.glwiz.com

Saturday, May 14, 2011


کشورهای منطقه از ملت ایران چگونه برخاستن را آموختند
ما باید از آنها ایستادگی را
Majid Rahimi

Tuesday, May 10, 2011


دکتر محمود خوشنام پژوهشگر و منتقد موسیقی ، میهمان برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " در روز جمعه ۱۳ می ساعت ۲۲ به وقت اروپای مرکزی در تلویزیون ایران آریایی خواهند بود

با ایشان در باره ی موسیقی و ترانه ی بعد از انقلاب در ایران و خارج از ایران ، و همینطور مقایسه ی آنها با یکدیگر صحبت خواهم نمود ! عزیزانی که در این رابطه سوال‌هایی‌ دارند میتوانند ، سوال‌های خود را اینجا مطرح نموده تا بتوانم آنها را با ایشان در میان بگذارم ..... قربان همگی‌ تان مجید رحیمی یا همان شاپور فرخزاد معروف!!! در ضمن برای دیدن این برنامه و این تلویزیون میتوانید نخست به جلویز وارد شده و سپس روی ایران آریایی کلیک نمائید و روی چون ماه ما را نظاره نمایید !! اما خواهشاً چشمان نزنید .... خدا ارجتان بدهد
www.glwiz.com

Tuesday, May 3, 2011


دوستان عزیزم ! همگیتون رو به برنامه ی " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " در تلویزیون ایران آریایی ساعت ۲۲ به وقت اروپای مرکزی و ۲۴ به وقت تهران و یا ۱۳ به وقت لوس آنجلس ، صمیمانه دعوت می‌کنم ! برای دیدن این برنامه میتونید روی آدرس زیر کلیک کرده و مجددا روی ایران آریایی کلیک نمائید .... حضور شما باعث شادی من و همه ی همکارانم در این تلویزیون ملی‌ و میهنی است .... دوستدارتان مجید رحیمی

تلفن: ۰۰۱۸۱۸۵۶۴۴۰۱۳
http://www.glwiz.com
www.IEATV.com



آیا شما هم برای کشته شدن بن لادن شادی

کردید ؟

دیروز که در یک فروشگاه ایرانی‌ مشغول خرید مایحتاج روزمره بودم ، خانم هم میهن جوانی با شادی وارد شد و به سرعت به طرف خانم صاحب فروشگاه رفت و پرسید : دیدی ؟ دیدی چطور سقطش کردند ؟ و ادامه داد : خدا رو شکر ، آی‌ قربون این آمریکا برم من ! مثل آبکش سوراخ سوراخش کرده بودند ! این دل‌ من خنک شد !!..... سخنان این خانم جوان که با یک شور و شوق مخصوصی بیان میشد ، نظر مرا بخود جلب نمود ، خواستم با جمله‌ای نظر مخالف خود را اعلان نمایم و به ایشان بگویم که خانم ! ... اما ناگهان صدای استادم مهدی سهیلی در گوشم پیچید که در محضر خود همیشه به ما شاگردانش میگفت: اگر می‌بینید که پیر زنی‌ گلی‌ در دست دارد و با زیباترین واژه‌ها قربون صدقه ی آن گل میشود ، نروید و او را به این حقیقت آگاه نکنید که این گل مصنوعی است ! و اینچنین او را از دنیای زیبایش بیرون نسازید !... اما دیروز در پاسخ استاد سهیلی زیر لب گفتم : استاد این خانم جوان که قربان صدقه ی یک گل نمیرود ! او در حال به خطا رفتن است و با این شور و هیاهو و این شادی کاذب دیگران را هم به خطا میکشد !... و مگر سعدی نازنین ما نگفت :؟

تو گر بینی‌ که نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینی گناه است

با گفتن این مطلب و این شعر سعدی هنگامی که دیگر صدایی از استاد سهیلی نشنیدم ، به خود آمدم و قدمی‌ به سوی ایشان برداشتم ، خانم جوان با دیدنم و شناختنم ، سلامی‌ داد و بلافاصله گفت : شما هم دیدید ؟!... با لبخندی پاسخ سلامش را دادم و گفتم : بله من هم دیدم ، اما شاید باید به یکی‌ ، دو مورد بیشتر توجه نمود و بعد اگر جای شادی داشت ، شادی کنیم ! و ادامه دادم : زنده بودن یا مرگ این تروریست آقای بن لادن چه تاًثیری در زندگی‌ شما دارد ؟

خانم جوان خندید و گفت: هیچی‌ !... مجددا پرسیدم : خوب حالا پدر آن" هیچی‌ بزرگ" که چون تفی بر صورت ملت ایران بود ، چه تاًثیری در زندگی‌ شما داشت ؟ خانم صاحب فروشگاه زیر گوش خانم جوان گفت :

:منظورشون خمینی هست !... خانم جوان با لبخندی سرشار از تاثر گفت

!!مرده شورش


بعد از ایشان پرسیدم: گمان دارید کدامیک حقیقت وجودی داشتند ؟ خمینی یا بن لادن ؟ ایشان پاسخ داد : من فکر می‌کنم هر دویشان وجود داشتند ، اما خمینی را ما دیدیم و تجربه کردیم و سوختیم ! و با گفتن این جمله خنده‌ای هم سر داد ... اما میان خنده ماهیچه‌های صورتش کشیده شد ، از خنده باز ایستاد و پرسید : یعنی‌ بن لادن وجود خارجی‌ نداشته ؟ و بلافاصله ادامه داد : پس این عکس‌ها ، فیلم‌ها ، خبرها ، گزارش‌ها ؟!!!... به ایشان گفتم: خانم ! تا حال از خود پرسیده اید که چطور صدام حسین که پرزیدنت یک کشور نسبتا ثروتمندی هم بود با آن همه ارتش و هوادار و جان برکف آنگونه زنده و سالم از سوراخ بیرون کشیده شد و لحظه به لحظه ی آن هم با دوربین ثبت گردید ، ایشان را به دادگاه برده ، محاکمه کرده و به دست طناب دار سپردند ! اما این آقای بن لادن که نه ارتشی دارد و نه دیگر دسترسی به پولهای داراییش!! و بدتر از آن اینکه طرف نه دیگر جوان است و نه سالم و به گفته ی کاشفانش سرطان خون هم داشته و باید هر دو روز یکبار دیالیز خون میکرده ! اما این دولتها و ارتش‌ها و این نیروی امنیتی مافوق قدرت جهانی‌ نتوانست وی را در طول این سالها زنده دستگیر نماید و باید وی را آن هم با شلیک بر سرش نابود میکردند ؟


آیا شما به عکس‌های کنار هم قرار داده‌ای که یکی‌ متعلق به تقریبا بیست سال پیشتر و یکی‌ هم از جنازه ی او که تیر هم به چشمش اصابت کرده دقیق شده اید ؟

و اگر آری ! آیا به این توجه کرده اید که هر دو عکس یکی‌ است ؟ لبخند همان لبخند ، اندازه ی سفیدی ریش همان اندازه ، چین و چروک صورت در طول این بیست سال با تمام این بیماریها و سختیها حتی ذره‌ای بیشتر نشده است !... و ده‌ها تشابه دیگر !.... و ادامه دادم : اینها حتی سعی‌ نکردند با فتوشاپ کمی‌ بیشتر روی چهره ی این تروریست هرگز وجود خارجی‌ نداشته کار بکنند تا دست کم توهین بهشور انسانهای این سیاره نگردد

و اما ما ! چه ساده به این فریبکاران کمک می‌کنیم تا ما را بفریبند و نظر‌های ما را به دیگر سوی جلب نمایند تا کار پنهانی خود از پیش برند !! و درست ایرج میرزا نیز به همین جهت سرود : بدو گفتم که صورت را نکو گیر .... که من ترتیب دهم کار خود از زیر !!! آیا برای من ایرانی‌ سرنوشت میهنم ایران و مردم آن مهمتر است یا کشته شدن بن لادن یا شیخ زهرمار ؟ آیا من ایرانی‌ که در طول این ۳۲ سال پیوسته فریب داده شدم ، نباید آموخته‌های خود را بکار گیرم تا دیگر فریب این یا آن رسانه‌ و روزنامه یا پرزیدنت و یا دولتی را نخورم و بیش از این بازنده نباشم ؟ آیا باز باید خود را در پشت درخت باریک حماقت پنهان نمود و گفت : پرزیدنت اوباما خودش آمد در تلویزیون و این خبر را داد !! ؟

و ما مگر خود شاهد نبودیم که حضرت آیت الله خامنه‌ای که هم مورد حمایت الله و هم مورد حمایت امام زمان هستند بر صفحه ی تلویزیون ظاهر شدند و پیش از شمرده شدن آرا ، فرمودند که احمدی نژاد پرزیدنت است ؟ و مگر بلافاصله به ایشان این پیروزی را تبریک نگفتند ؟ پس چطور شد که جمعیت میلیونی به خیابان‌ها آمدند و بسیاری هم جان خود را در این راه از دست دادند ؟ یعنی‌ حرف اوباما از حرف آیت الله خامنه‌ای بیشتر سندیت دارد ؟

:در همان سپتامبر سال ۲۰۰۱ قصیده‌ای بلند سروده بودم که میتوانید آنرا بر وبلاگم بخوانید ، اما در قسمتی‌ از آن گفته بودم

به چشمم جرج و بن لادن یک هستند

از این قدرت پرستی‌ هر دو مستند

به عالم حرمت آدم شکستند

به خون مردمان آغشته دستند


امیدوارم در آینده کمتر و کمتر فریب بخوریم ! اما معروف است که از ملا نصیر الدین پرسیدند : چرا همیشه فریب می‌خوری ؟ او پاسخ داد: آخر هر دفعه فریبهاشان یک رنگ دیگر دارد !! مجید رحیمی ۳ می ۲۰۱۱ مونیخ


Monday, May 2, 2011


بن لادن کشته شد !... با اینکه من این دو عکس را یکی‌ میدانم اما معتقدم که بن لادن
.سالها پیشتر مرده است ! پیشنهاد می‌کنم این شعر را بخوانید

!! یازده سپتامبر
این شعر در سپتامبر ۲۰۰۱ در ماهنامه ی (آشنا - مونیخ) به چاپ رسید

یکی‌ مرد عرب اندر بیابان
کشیده خنجرش بر چهر یاران
ز غار خود فرستاده رسولش
که گوید دیر شد بهره ی پولش
خروشیدند آن یاران دیروز
بگفتندش چه میگویی تو پفیوز؟
اگر پولی‌ تو داری از سر ماست
کجا غار تو بی‌ ما پای برجاست ؟

فرستاده چو بشنید این سخن را
به نابودی کشی‌ او منهتن را
پس از این حادثه دنیا دگر شد
دگر عمر فنتیک‌ها به سر شد
بجای پول موشک‌ها شد ارسال
بگفتندش که این هم سود امسال
همه بردند سودهای فراوان
ولی‌ بشنو ز حال خلق افغان

یکی‌ بمب است و آن یک بسته ی نان
یکی جان گیرد و آن یک دهد جان
ولی‌ هر دو به یک شکلند و یک رنگ
خدایا چیست پس اینقدر نیرنگ؟
یکی‌ کودک به شوق نان دویده
ولی‌ مین اش بدن از هم دریده
بسر میکوفت مادر از غم وی
پسر نان آرد اما کی‌ شود کی‌؟

عرب چون خشم نایارن چنین دید
به غار خود نشست و کرد تهدید
که ما را هست نیروی خدایی
ترا نابود سازیمت چو آیی
سپس پا را فراتر برد ز الله
!..که ما بمب اتم داریم بالله
به دکمه‌ای همه دنیا خراب است
ببین ! این قدرت اسلام ناب است
بخندید و بگفتش غرب قادر
تو هم خواهی‌ کنی‌ اسلام صادر ؟
بگو تا که شوم من یاور تو
تو خود رهبر ، ولی‌ من رهبر تو
وگر نه میروی جایی‌ که انداخت
!عرب نی را و جان را بر سرش باخت

عرب خندید و گفتش دام بی‌ دام
نخواهم شد به وعده‌های تو رام
منم خود رهبر دنیای اسلام
نه چون روح لله و نه مثل صدام
اگر جان را دهم استوره گردم
ز شیرینی‌ وگر نه غوره گردم


گرفته سخت جنگی در میان در
که میزد خلق ز آن احوال پر پر
تمام ملک جم ویرانه گردید
چنان که جغد‌ها را خانه گردید
ز موشک‌ها یکی‌ برگشت دشت خشخاش
!!نمی‌‌آمد فرود این نکته را باش

چه راز ی اندر این نکته نهفته
!..هر آن کین راز را گفته، خفته

پیامی شد به جرج از ابن لادن
چرا پا را ز حق بیرون نهادن ؟
شما خود منهتن ویرانه کردید
به دنیا راست گویید ار که مردید
فرستاده ز من امر از شما بود
به چشم مردم عالم رود دود ؟

نوشت این ابن لادن جمله‌ای سخت
که عالم از شما گردید بدبخت

ولی‌ در مسلم ار میبود منطق
جدا بود مسلم از ناله و هق هق
اگر روزی بکار افتاد سر ما
!بخیر خواهد شد آخر، آخرما

به چشمم جرج و بن لادن یک هستند
از این قدرت پرستی‌ هر دو مستند
به عالم حرمت آدم شکستند
بخون مردمان آغشته دستند
بدانیم نیک ، سر بر چوبه ی دار
کشد کو بر زبان میراند افکار
اگرچه نیست پیدا آخر کار
...ولی‌ بیدار باید بود بیدار

مجيد رحيمی‌- مونیخ

Sunday, May 1, 2011

http://parsdailynews.com/82701.htm

خلوت هر انسان یک حرمت و یک شجاعتی دارد که برای نشان دادن خود به صاحب و دارنده خود ، نه وحشتی دارد و نه از این کار میگریزد ! و درست به همین منظور شاعر گفت:
نقاب از چهره می‌‌افتد ، چه در بستر چه در میدان

به هر دوره از تاریخ که نگاه می‌کنیم ، انسانهایی را میبینیم که به دلخواه خود و یا به فرمان پیشوا ، رهبر و یا سلطانی بر مصدر کاری قرار گرفته اند ، در میدان آن کار اما هر قدر هم که دستان فرد مسئول بسته باشد ، باز وی آنقدر توانایی دارد که در انجام آن کار قدری هم شرافت و انسانیت خود را سهیم سازد.

چنانچه همه شاهد هستیم ، جهان در بیست و پنجمین سالگرد فاجعه ی چرنوبیل شاهد فاجعه‌ای عظیم‌تر به نام فوکوشیما میباشد ، فاجعه ی چرنوبیل که امروز در کشور اوکراین واقع است در آوریل سال ۱۹۸۶ در اتحاد جماهیر آن روزگار به وقوع پیوست و جان هزاران انسان را آنچنان به خطر انداخت که هنوز هم اثرات آن در نسل امروز نمایان است که حتی چند نسل دیگر نیز اسیر این کابوس خواهند بود.

و امروز فاجعه ی فوکوشیما در زمانی‌ رخ میدهد که جهان تجربه ی چرنوبیل را دارا بود ، اما به آن هیچ توجهی ننمود ! ضمن آنکه دومین فاجعه ناخواسته ی اتمی‌ جهان ( البته بغیر از دو بمبی که در هیروشیما و ناکازاکی پرتاب شد ) در کشوری رخ میدهد که نه تنها خود قربانی دو بمب اتمی‌ در جنگ دوم جهانی‌ است ، بلکه یکی‌ از مدرنترین کشورهای جهان می‌باشد که دانشمندانش تا حد امکان خطرات و جوانب یک فاجعه را بارها از نظر گذرانده و به نتایج قابل قبولی رسیده بودند ! اما باز این فاجعه رخ میدهد و علاوه بر به خطر گرفتن جان انسانهای ساکن آن سرزمین ضرباتی جبران ناپذیر هم به طبیعت و محیط زیست وارد میسازد.

البته باید به این مهم هم توجه نماییم که دولت ژاپن از هیچ کوششی برای رساندن رفاه به مردم خود دریغ ننمود و رهبران نظام بارها به محل حادثهٔ سفر کرده و غرق در شرمندگی در برابر بازماندگان سر تعظیم فرود می‌‌آوردند و قول حمایت و همکاری بیشتر را به مردم میدهند ! و بلافاصله بر انجام قول خود دست بکار میشوند ... اما دیروز اتفاق جالبی‌ افتاد که مرا به نوشتن این مطلب واداشت ،

در یک کنفرانس مطبوعاتی یکی‌ از دانشمندان هسته‌ای این کشور در حال توضیح عملکرد گذشته و آنچه که باید صورت گیرد بود که ناگهان اشک صورتش را پوشاند !! دیدن این صحنه چنان در من تاثیر گذاشت که مجبور به مقایسه ی این دانشمند هسته‌ای شریف با دانشمندان هسته‌ای کشورم شدم ! و از خود پرسیدم : آیا دانشمندان هسته‌ای ما نمیدانند که این فاجعه بیش از چرنوبیل و فوکوشیما در کشور ما میتواند اتفاق بیفتد و جان میلیونها انسان را به خطر بیندازد ؟

هنوز درگیر و دار این سوال بودم که سوال دومی ذهنم را مشغول خود ساخت : هنگامی که ما مردم عادی به این خطرات واقف هستیم ، مگر میشود که دانشمندان از آن غافل باشند ؟... اگر آنها غافل از این خطرات باشند ، پس چگونه دانشمندی هستند ؟ و اگر میدانند ولی‌ باز به کار خود در ساختن این راکترهای اتمی‌ ادامه میدهند ، چگونه انسانهایی هستند ؟

دوست نازنینی دارم که در آمریکا دکترای شیمی‌ خود را به تازگی دریافت نموده است ، وی هم عاشق ایران و فرهنگ نیاکانی خود است و هم انسانی‌ فرهیخته ، از خانواده‌ای بسیار انسان و انساندوست ، پدر این دوست نازنین من اما در نیروگاه اتمی‌ دارای پست مهمی‌ میباشد !! و من نمیتوانم این صفات را در کنار یکدیگر قرار دهم و دچار مشکل نشوم !! آخر چگونه چنین انسان با شرافتی میتواند از عواقب این راه با خبر باشد ولی‌ به رفتن به آن راه ادامه دهد و میلیونها انسان را هم به دنبال خود بکشاند ؟

همه میدانیم که نه جان انسان ایرانی‌ برای این نظام بقدر پشیزی ارزش دارد و نه محیط زیست و نه آب و خاک این سرزمین ! بلکه هدف سران این نظام از دست یافتن به این نیروگاه اتمی‌ و سپس بمب اتم فقط و فقط رسیدن به یک تضمین جهانی‌ برای ثبات نظام خود است و دیگر هیچ ! چه بسا که اگر حتی نه زلزله و نه سیل آن نیروگاه اتمی‌ را تهدید کند ، خود نظام و سران آن خواهند بود که در صورت به خطر افتادن نظام ننگینشان جهان را به انفجار آن نیروگاه اتمی‌ تهدید خواهند نمود ، و این سخن زاییده ی عملکرد این ۳۲ سال گذشته ی همین آقایان است که هنوز هم نه تنها آن عملکرد را مورد انتقاد قرار نداده بلکه بیش از پیش به همان راه ادامه میدهند !!! پس به من حق بدهید که نتوانم شرافت انسانی‌ این دانشمندان هسته‌ای که با نظام جمهوری اسلامی همکاری میکنند را در کنار این دانستنیها قرار دهم و به یک نتیجه ی انسانی‌ یا عقلانی برسم .... آیا خود شما خوانندگان ارجمند این مطلب میتوانید با کنار هم قرار دادن این داده‌ها به نتیجه‌ای مطلوب و انسانی‌ برسید که بتوان با آن به این دانشمندان هسته‌ای افتخار کرد و آنها را دانشمندانی انسان ، انساندوست ، ملی‌ و خادم بشریت نامید ؟

و اگر نمیتوان به این نتیجه رسید ، پس مشکل کجاست ؟ یعنی‌ این دانشمندان نمیدانند و سرگذشت هیتلر و صدام حسین را ندیدند که همین کمک به دیکتاتور به هر طریق خود شامل مجازات میگردد و پس از فروپاشی این نظام ، این آنها هستند که به پای میز محاکمه کشیده میشوند و باید پاسخگو باشند ؟

سوالی که این دانشمندان هسته‌ای میهنمان باید از خود بپرسند این است که : جهان پیشرفته بعد از دیدن این اتفاق‌های چرنوبیل و فوکوشیما در حال فاصله گرفتن با سرعت زیاد از انرژی هسته‌ای است !! چگونه است که درست در زمانی‌ که جهان می‌خواهد از این قطار فرسوده و پر از خطر پیاده شود ، ما سوار شدن به آن را به عنوان حق ملی‌ ! به خورد ملت خود میدهیم و ملت را در آغوش اژدهایی رها میسازیم که خود بهتر از هر کسی‌ میدانیم که همین اژدها نابود سازترین دشمن بشریت است !! آیا حقیقتا برای فرار از این " غم نان " باید این چنین با شرافت و انسانیت بیگانه شد ؟

پس اگر این دانشمندان فاقد این دانش هستند ، از جوانان اقوام و فرزندان این دانشمندان خواهشمندم این دانش را به آنان بدهند و به آنها بگویند :
اقبال لاهوری فرمود : هر کسی‌ خود ناموخت از روزگار ... هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار !
با نگاهی‌ به دور و اطرافمان خواهیم دید که این حکومتگران خودپرست میروند و سیاهی خود را بر روی نوکران خود میگذارند !
یک انسان آزاده در هر مقام و موقیعتی نمیتواند نوکر کسی‌ باشد که کمر به نابودی انسانیت و شرافت بسته است !! مگر آنکه برایش شرافت انواع گوناگون داشته باشد ، مانند ، شرافت انسانی‌ ! یا شرافت اتمی‌ !!! کدامیک را شما می‌پسندید ؟

مجید رحیمی ۱ می ۲۰۱۱ مونیخ


آیا استعفای احمدی نژاد یک بازی دیگریست برای بازی دادن ما ؟
http://parsdailynews.com/82408.htm
article picture
اعتبار هر شخص ، گروه ، سازمان ، دولت یا نظامی را با عملکرد آن سازمان یا دولت مشخص میسازند و گمانه زنی‌‌ها در رابطه با تصمیمات آن شخص یا گروه را در رابطه با پرونده ی اعمال وی مقایسه میکنند ! جمهوری اسلامی ( البته مقدس ) نیز از این قانون مستثنی نیست

حال این که فرمول را در رابطه با عملکرد این نظام ۳۲ ساله در دست داریم شاید بهتر باشد تا این عملکرد را در این فرمول قرار دهیم و این جدیدترین بازی این مردان اللهرا زیر ذره بین برده و تجزیه و تحلیل نماییم تا در تصمیم گیریهای خود دچار اشتباه نشویم و

چون سه دهه ی گذشته دوباره و دوباره فریب این نظام مورد حمایت امام زمان را نخوریم و برای چندین و چندمین بار در چاه فریبکاری آنها نیفتیم

بعد از برملا شدن اختلافات آنچنانی‌ درون نظام و چنگ انداختن‌های سران این نظام منفور به صورت یکدیگر این مهم حتی برای مردم عادی نیز مشخص شد که در درون این نظام سه قدرت در حال جنگ با یکدیگرند که هر کدام برای دستیابی بیشتر به قدرت حاضر است شکم آن دیگری را هم پاره نماید اما نمی‌خواهد که آن گروه را نابود سازد ، چرا که به آن برای بقای خود محتاج است ! ... ظاهر ماجرا‌ اینگونه بود که گروه رفسنجانی‌ شکست سختی از آن دو گروه دیگر که ظاهراً با هم متحد بودند خورده است و کم کم در حال خروج از صحنه ی سیاسی این نظام مورد حمایت امام زمان است

اما هنوز چند هفته‌ای از شکست رفسنجانی‌ در مجلس خبرگان نگذشته است که اختلاف عمیق میان گروه آیت الله خامنه‌ای و احمدی نژاد بر سر مصلحی وزیر اطلاعات بالا می‌گیرد و پس از استعفای وزیر اطلاعات که یک معمم است و پذیرش آن توسط شخص رئیس جمهوری ، ناگهان صدای رهبری بلند میشود و مصلحی را به پست خود یعنی‌ وزارت اطلاعات بازمیگرداند ! اما این تمام ماجرا‌ نیست چرا که با این عمل صدای محسنی اژه‌ای که چند روز پیش از اتمام دولت نهم مجبور به استعفا میگردد بلند میشود و به انتقاد میگوید: از آدم استعفای زوری میگیرند !! خودم هم نفهمیدم چطور مرا کنار گذاشتند !!... البته این تنها سرنوشت محسنی اژه‌ای نبوده که به اینگونه رقم زده شده است ، چرا که منوچهر متکی‌ وزیر امور خارجه نیز با وضیعتی بسیار بدتر او از دولت کنار گذشته شد ، وی در سفر بود که از میزبان خود خبر اخراج خود را شنید

اگرچه مصلحی به فرمان رهبر و بر خلاف نظر رئیس جمهوری برای این سمت انتخاب شده بود اما معاون اول مصلحی توسط احمدی نژاد به او تکمیل گشت ! که با این وجود میتوان تصور کرد این وزارتخانه چگونه اسیر باندبازی و مافیایی بوده است ، و حال که مصلحی به فرمان رهبر دوباره به این پست گماشته شده ، معاون تحمیلی خود را از مقام خود عزل نموده است که در حقیقت سیلی‌ محکمتری به گوش رئیس جمهوری نواخته شد !! به همین منظور هم گویا در پشت صحنه محمود احمدی نژاد استعفای خود را تقدیم رهبر نموده است !! آیا رهبر یعنی‌ آقای خامنه‌ای به دنبال همین هدف است ؟ و یا آنکه رهبر می‌خواهد یک احمدی نژاد حرف شنو داشته باشد ؟

البته اگرچه هر گونه گمانه زنی‌ و قضاوت زود در آینده ی این نظام و سران آن میتواند به جای رسیدن به اردکان سر از قفقاز در آورد اما مشام‌ها را این بو می‌‌آزارد که هنوز سر نخ تمام این ماجراها در دست رفسنجانی‌ این کوسه ی کویری است ! و در حقیقت این مرد صد چهره می‌خواهد خود در تاریکی‌ ایستاده و بی‌ هیچ مخارجی برنده ی این ماجرا‌ باشد

استعفای احمدی نژاد نه به نفع رهبر است و نه به نفع رفسنجانی‌ ، چرا که نام وی و شخصیت سیاسی او این آمادگی و استعداد را دارد که تمامی‌ گناه‌ها را بر دوش کشیده و حتی گناه دیگران را در کارنامه ی وی بنویسند و به وقتش او را سر به نیست سازند ! و مؤمنین هم با لعن و نفرین وی تمام قصه‌ها را باور کنند و این اجازه دوباره نسیب این نظام گردد که ۲۰ سال دگر به حکومت خود ادامه دهد !! چرا که نه رفسنجانی‌ و نه خامنه‌ای هیچکدام قصد ترک قدرت را ندارند و حضور خود در صحنه را حفظ خواهند نمود ! حتی اگر ظاهراً رفسنجانی‌ نه رئیس مجلس خبرگان است و نه پسرش بر پست و مقامی نشسته باشد ! و حتی اگر یک بسیجی‌ بدبخت مامور توهین به دختر رفسنجانی‌ شود ! و رفسنجانی‌ هم مجبور شود از کسی‌ که به دخترش توهین کرده حفاظت نماید تا بیش از این بازنده نباشد

چرا که این بازیهای درون این نظام است و اینها هر دو خیلی‌ خوب حرکت‌های یکدگر را می‌شناسند و به همین جهت هم رفسنجانی‌ میداند که این بسیجی‌ مامور توهین به فائزه میگردد و فیلمی هم ظاهراً به صورت اتفاقی‌ و غیر حرفه ای از این توهین و فحاشی گرفته و به دید جهانیان گذشته میشود ، آنگاه بلایی بر سر همین بسیجی‌ می‌‌آید و رفسنجانی‌ به عنوان قاتل این بسیجی‌ به جهان معرفی‌ میگردد ! و آنگاه است که رفسنجانی‌ بسیار بیشتر از آنچه باید میبازد !! در صورتی که اگر این فیلم گرفته نمی‌شد و آن شخص صاحب نام نمی گشت حتی در همین زمان رفسنجانی‌ آنقدر قدرت داشت که بگذارد تا تمام تبار این بسیجی‌ را به آتش بکشند تا دگر کسی‌ از این جسارتها به او و خانواده اش نکند !! اما اکنون وضعیت فرق دارد و رفسنجانی‌ مجبور است خود از آن جوان احمق بسیجی‌ حفاظت نماید

این ماجرا‌ بی‌ ربط با استعفای مصلحی نیست ! چرا که هدف ضربه زدن به گروه مقابل است ! البته فراموش نکنیم که هیچیک از این سه گروه نباید نابود شوند ! که اگر این شود خانه ی جمهوری اسلامی که خود بر روی آب است ، بیش از پیش متزلزل میگردد !!.... این آقایان همه حسابی‌ میکنند جز یک حساب را و آنهم مردم است .... مردم ایران به مردم تمام منطقه راه چگونه برخاستن و حق طلبی را آموزاند و اکنون از آنها می‌‌آموزد که چگونه در خیابان‌ها بماند تا به هدف خود برسد !! نظام سالهاست که به مرگ محکوم شده است و فقط باقیمانده تا مردم حکم را به اجرا گذاشته و میهن خود را از این نجاست پاک نماید !! که آن روز هم خیلی‌ دیر نخواهد بود .

۲۵ آپریل ۲۰۱۱ مونیخ