Monday, December 31, 2012

آقای حسین نقوی حسینی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس اسلامی ایران هشدار داده: "فتنه سال ٩٢ پیچیده‌ترین فتنه تاریخ انقلاب اسلامی خواهد شد."!!
اطلاعات یا ضد اطلاعات ؟ 
در ماه خرداد سال ۱۳۹۲ یعنی‌ تا چند ماه دیگر قرار است که کسی‌ به جای محمود احمدی نژاد بنشیند ، 
این انتصاب که به عنوان انتخابات به مردم تحمیل میشود برای نظام جمهوری اسلامی بسیار مهم و حتی حیاتی است! 
بگونه‌ای که اگر بتوانند این انتصاب را به آن گونه که میخواهند برنامه ریزی و اجرا نمایند به قول رهبرشان نظام واکسینه میشود و تا چند سالی‌ از شر این مردم مزاحم خلاص میشود! 
چرا که ملت اگر بعد از این چهار سالی‌ که گذشت بتواند چهار سال دیگر دندان بر جگر بگذارد آنگاه بعد از آن اگر هم بخواهد دیگر نمیتواند روی پا بایستد! 
این افکار سران نظام است .... پس باید کاری کرد که مردم به هر طریق خانه نشین باشد و به خیابان‌ها نیاید!! 
یکی‌ از این راه‌ها همانا امید واهی به آنان دادن است! یعنی‌ آنکه به نوعی به آنها بفهمانیم که فتنه‌ای بزرگ که حتی از فتنه ی سال ۱۳۸۸ هم بزرگتر است در راه است !... 
هنگامی که ملت این مهم را باور کرد با خود میگوید : بسیار خوب شد ! حال دیگر لازم نیست که من به خیابان برم و جان خود را به خطر بیندازم! بگذار ببینیم چه میشود و آنگاه که زمان بزنگاه شد به خیابان میروم و کمک به آزادیخواهان می‌کنم !! 
البته چون این ملت از تک‌ تک‌ افراد بوجود می‌‌آید ! و این تک‌ تک‌ افراد هیچ گونه رابطه‌ای به صورت سیستماتیک یا تعاونی ندارند پس نمیدانند دیگری چه می اندیشد و آن کسانی‌ که قرار است به خیابان بیایند و فتنه‌ای بزرگتر از فتنه ی ۸۸ بوجود بیاورند کیستند ؟
-------------------
اکنون سه طیف در این نظام جمهوری اسلامی از درصدی از قدرت برخوردارند که هر یک بر ضد آن دیگری می‌خواهد قدرت بیشتری به دست آورد ! 
اما هر سه در یک مورد هم قولند که مردم وارد صحنه نشوند! و اگر هم وارد صحنه شدند حتما و حتما این ورود کنترل شده باشد که تا مبادا پایه‌های نظام به لرزش در نیاید !    
حال اگر گروه رفسنجانی‌ و به اصطلاح اصلاح طلبها بخواهند مردم را به صحنه بیاورند که مسلما تا جایی‌ که بایست این کار را میکنند و هنگامی که دیدند امکان خروج کنترل از دستشان وجود دارد همان کاری را میکنند که موسوی کرد و مردم را به خانه هاشان بازمیگرداند !! 
همین کار را هم گروه احمدی نژاد با هوادارن احتمالی‌ خود انجام خواهد داد !! 
اما کسی‌ که هوداران خود را به صحنه خواهد کشید  گروه خامنه‌ای خواهد بود و این مردم که در واقع حقوق بگیران نظام هستند را در خیابانها تا جایی‌ نگه میدارد که تا فرد مورد نظر بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند و قدرت را به دست بگیرد تا مردم بدانند که کار از کار گذشته ! پس ناامید به خانه هاشان بازگردند و امید چهار سال دیگر را به خود بدهند !!! 
هیچ فتنه‌ای در کار نیست ... اینها همه ضد اطلاعات است که تا مردم دلسرد شوند و امید به کس یا کسانی‌ ببندند که هرگز وجود خارجی‌ ندارند !!! 
ملت اگر می‌خواهید کاری بکنید اکنون بهترین زمان آن است ... چرا که اگر این گروه فتنه ی احتمالی‌ وجود داشت که بهتر ! ولی‌ اگر نبود ، شما سرنوشت خود را بدست گرفته و میدانید چه می‌خواهید و چه می‌کنید !! فراموش نکنیم که الان با چهار سال پیش در رابطه با سیاست خارجی‌ وضعیت خیلی‌ خیلی‌ فرق کرده و به نفع مردم شده است !!! پس باید از این موقعیت استفاده کرد  ... 
ما در برابر سفارتخانه‌ها با فشار آوردن به دلتمردان خارجی‌!!...  و شما که وظیفه‌ای بس سنگینتر دارید در داخل دست به دست هم میهن خود را آزاد سازیم ... 
مردم آزاده خاک تک‌ تکتان بوسیدنی است که اینگونه آزاده هستید و حاضرید برای آزادی میهن خود جان شیرین فدا سازید .... 
خاکتان سرمه ی چشم آیندگان و آزادگان جهان است !! 
ملت‌های عرب از ملت ایران چگونه برخاستن را آموخت ! و ملت ایران باید چگونه استقامت کردن را از ملت عرب بیاموزد !!... 
ما به پیروزی محکوم هستیم !! پس فریب این فریب کاران را نخوریم!
 مجید رحیمی اول ژانویه ۲۰۱۳ مونیخ  


زرتشت بزرگ گفت : 
من برای جنگ با تاریکی‌ شمشیر بدست نمیگیریم ، 
بلکه آتش می‌‌افروزیم .... !!
دوستان عزیزم در این دنیای مجازی ! 
که برای من مجازی نیست و خیلی‌ هم حقیقی‌ هست  .... 
چه اونهایی که افتخار آشنایی حضوری باهاشون رو داشتم و چه اون عزیزانی که هنوز این افتخار نصیبم نشده و هنوز از نزدیک ندیدمشون .... از همگیتون سپاس دارم ، 
سپاس برای مهرتون به دیگر انسانها که من هم یکیشون بودم ، 
سپاس برای این که به مردم میهنتون اونقدر علاقه داشتید که نمیتونستید از احوال شون غافل باشید و به در و دیوار زدید تا بتونید خبری هرچند کوتاه از اونها داشته باشید ... 
سپاس برای این که در قلبتون در هر کجای جهان که هستید یک ایران کوچک ساختید تا ایران نمیره و به هر کجا که رفتید رنگ و عطر ایران رو به اونجا بردید و انسانهای اون منطقه رو به این رنگ و عطر آغشته کردید ، 
از ایران و از تاریخ ایران براشون گفتید .... 
و از این که بهار همیشه در راه هست و بهار ما هم با نوروز از راه میرسه!! ما هم خواهیم توانست روزی جشن بگیریم و آزادانه با هم دست بدیم و یکدیگر رو با هر عقیده و مرامی‌ به آغوش بگیریم و بپذیریم که یک ملت هستیم با میلیونها عقیده و باور ... 
سپاس برای این که مام میهن رو تنها نگذاشتید و اگر چه در داخل
میهن نبودید اما همواره اونجا بودید و با غم اون ملت غم خوردید
و با شادیشون شادی کردید...  
و اون عزیزانی که در داخل میهن هستند !!
سپاس صمیمانه ی من نثار خاک پای شما که اون همه سختی کشیدید ولی‌ مام میهن رو رها نکردید ... 
ما خارجه نشینان و شما ساکنین داخل میهن هر دو مانند دو بال یک پرنده هستیم که همگام با هم به سوی فردای بهتر در پروازیم ... و بی‌ شک به زودی به قله ی قاف روزهای زیبا خواهیم رسید !!
برای با هم بودن حتما نباید کنار هم باشیم .... چرا که بیش از هر چیز قلب هست که وقتی‌ با هم شد یک لحظه هم از یکدیگر غافل نیست .... آری یاران ما همگی‌ یک ملت هستیم با باورهای زیبایی که از نیاکانمان به جا مانده ! و چنانچه زرتشت بزرگ گفت : من برای جنگ با تاریکی‌ شمشیر بدست نمیگیریم ، بلکه آتش می‌‌افروزیم .... 
سپاس از شما سرورانم که آتش مهر را همواره در دلتان روشن نگه داشتید .... دوستتان دارم و در سال جدید بهترین و پر نور‌ترین روزها را برایتان آرزومندم .... 
همراه کوچک شما 
مجید رحیمی ( شاپور فرخزاد ) ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲ مونیخ 


Saturday, December 29, 2012

 با سپاس از استاد ناصر چشم آذر 
برای این آهنگ بسیار زیبا !
------------------------------
از من نپرس که زندگی‌ رازش تو حرف داروینه  
یا این که مومن ها میگند!.. حقیقت تو دل دینه ... 
از من بپرس تا بدونی زندگی‌ با تو جاریه !!!

Thursday, December 27, 2012

پند پدر!                 
 آهنگ: فریبرز لاچینی - شعر: مجید رحیمی 

سفینه ی خیال دل در کهکشان خاطره
تا سیاره ی کودکی میرود و میبردم  
آنجا زمان ایستاده است و من خود را می‌‌نگرم  
در آن حیاط مدرسه با همکلاسیهای خود    
فارغ ز غوغای زمان غافل ز فرصت‌های کم    
اما شدیدا در پی‌ داشتن لیوان پرچمی    
ناگه صدای پدرم پیچد که می‌‌گوید به من    
خوش آمدی به خاطرات ای از آینده آمده    
حیران بمانم ز آن صدا آخر مگر این ممکن است ؟
     او دست خود بر شانه‌‌ام بگذارد و گوید به من  
نیست غیر ممکن در خیال    
آنگه به آغوشش شوم همچون زمان کودکی
خواهم فراموشم شود دنیایی که زآن آمدم    
اما پدر پرسد ز من : چرا به اینجا آمدی ؟  
گم کرده‌ای  چیزی مگر؟
گویم پدر آری تو را !...
گوید که : نه !  
من در توام  
برای دیدن پدر اینهمه راه آمده‌ای؟  
برگرد و این را هم بدان  
مادامی که تو زنده‌ای من زنده‌ام در قلب تو  
برگرد که فرزندان تو دیگر تو را گم نکنند  
برگرد و جاودانه شو در قلب فرزدن خود      
برگشتم و دیدم که او   
حقا که نیمی از من است!    

Wednesday, December 26, 2012


ای که دستت می‌رسد کاری بکن !! 
روزگاری بود که همین آقای هاشمی رفسنجانی‌ به عنوان رئیس مجلس بر همین جایی‌ که امروز این آقای علی‌ لاریجانی نشسته ، می‌نشست و خدا را هم بنده نبود ، 
هنوز فیلم‌هایش موجودند که وقتی‌ لات و لوت‌های مجلس عربده میکشیدند و مرگ بر بازرگان را در مثلا خانه ی ملت نره می‌زدند ، لبخند کثیفی از سر رضایت بر لبان همین آقای رفسنجانی‌ نقش می‌‌بست !...
 مهدی بازرگان که در دوران نظام پیشین از اعتبار بسیاری نزد مردم برخوردار بود ، یکشبه تمام اعتبار خود را به این نظام هدیه کرد و در مقابل جز توهین و دشنام هیچ دریافت نکرد .  
چیزی که برای من بسیار شگفت انگیز است این است که هنوز نه نظام تغییر کرده و نه افراد این نظام تغییر کرده اند و هنوز خود این حضرت هم در دیواره ی نظام در صدر است که این چنین با او میکنند  ... 
یعنی‌ گرگ‌ها به جان هم افتاده اند !... 
آیا گمان دارید که آن دیگران درد مردم و درد میهن دارند ؟... 
خیر ! اصلا هم چنین نیست !... چرا که خصلت گرگ‌ها این است که در فصل سرما و یخبندان یعنی‌ زمانی‌ که دیگر امید بدست آوردن شکار را از دست میدهند به گرد هم دایره وار می‌‌ایستند و به چشمان یکدیگر خیره میشوند تا یکی‌ از آنها که پیر یا بیمار است خستگی‌ و ضعف نشان دهد! 
در این زمان آن دیگر گرگ‌ها بر سرش ریخته و پاره پاره اش میکنند تا بتوانند این زمستان را از سر بگذرانند !! 
آیا گمان ندارید که زمستان نظام هم فرا رسیده و پیرتر از این آقای رفسنجانی‌ که در عین حال پروارتر هم باشد و گاهی‌ پا روی دم رهبر هم بگذارد فعلا در نظام وجود ندارد و باید دریده شود ؟ 
سعدی نازنین میگوید :‌
ای که دستت می‌رسد کاری بکن   
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار  !!! 
مجید رحیمی ۲۷ دسامبر ۲۰۱۲ مونیخ 

Monday, December 24, 2012


دکتر محمد خاتمی 
خواهان موافقت حکومت ایران با برگزاری کنگره اصلاح‌طلبان شد!!
اگر اجازه برگزاری به این کنگره داده شود، می‌توان آن را علامتی از علاقه حکومت به حضور "همه سلایق" در انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده دانست!!
کار این ممد دگر بگذشته از حوله و لنگ        
سیم آخر را هدف دارد در این دوران گنگ  
      
میرود تا که بگوید با همه تاریخ که من        
خنده‌ها بر ریش خود دارم در این مرز کهن
        
آنکه بر ریشم نخندند ، داده چیزی را ز دست          
زآنکه رهبر در ببست و پنجره‌ها را نبست !! 
      
ما تلاش خود کنیم ، یا میشود یا آنکه نه !         
غیر از این راه ولایت هر رهی باشد گنه !   
      
هر کسی‌ دارد یکی‌ مسئولیت در این نظام !        
بر ولایت پشت کردن هر زمان باشد حرام  
         
من نمیخواهم که تاریخ گویدم ملای گیج          
یا که بر نامم نویسند پیش و پس دسته هویج 
          
بهتر آن است که به رهبر چشمکی از نو زنم           
تا نگیرد اشتباهی‌ و بداند این منم !!  
        
میشود دوران اصلاحات از نو برقرار          
تا به کرسی تدارکچی گردم من سوار !! 

مجید رحیمی ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲ مونیخ
www.majidrahimi.blogspot.com 

یا رب مرا یاری بده !!
 داستان زیبا ، شگفت انگیز و شنیدنی یک شعر معروف که تنی چند از خوانندگان نامدار نیز آن را اجرا کردند ... و حال این ماجرای آن شعر است!!
بانوی غزل ایران خانم سیمین بهبهانی شعر زیبایی دارند با این مطلع : یا رب مرا یاری بده .... 
در پاسخ ایشان آقای ابراهیم صهبا شعری سروده اند و پاسخی از خانم بهبهانی دریافت کرده اند که بسیار زیباست:
----------------
يارب مرا ياری بده تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم
از بوسه های آتشين ، وز خنده های دل نشين
صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغری گيرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ،از غصه بيمارش کنم
بذری به پايش افکنم ،گويم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم
گويد بيفزا مهر خود،گويم بکاهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه ای،چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بيگانه ای ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيدای من فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او ، باشد که ديدارش کنم
گيسوی خود افشان کنم،جادوی خود گريان کنم
با گونه گون سوگندها،بار دگر يارش کنم
چون يار شد، بار دگر کوشم به آزاری دگر
تا اين دل ديوانه را راضی ز آزارش کنم
------------------
جواب آقای ابراهیم صهبا به سرکار خانم بهبهانی
يارت شوم ، يارت شوم، هرچند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر ستم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفابخش دلم ، کز عشق بيمارم کنی
گر رانی ام از کوی خود،وز باز خوانی سوي خود
با قهر و قهرت خوشدلم،هر عشوه در کارم کنی
من طاير پر بسته ام در کنج غم بنشسته ام
من کی قفس بشکسته ام تا خود گرفتارم کنی
من عاشقی دلداده ام ،بهر بلا آماده ام
يار من دلداده شو تا با بلا يارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم،آخر ای آرام جان بر اين دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی، روز دگر جانم دهی
کامم دهی کامم دهی ،الطاف بسيارم کنی
شمع شب افروزم شوی ، غمخوار و دلسوزم شوی
هر روز و هر شب آفرين بر طبع سرشارم کنی.
--------------------
حال جواب سرکار خانم بهبهانی به آقای صهبا
گفتی شفا بخشم ترا وز عشق بيمارت کنم؟
يعنی به خود دشمن شوم با خويشتن يارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ،شمع شب تارت شوم؟
خوابی مبارک ديده اي ترسم که بيدارت کنم.

"سيمين بهبهانی"
--------------------
آقای صهبا که از این جواب دلگیر شده اند شعر زیبایی می سرایند و " رند" تبریزی نیز آخر پادرمیانی میکند و ماجرا را با رندی خاتمه میدهد:
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی:
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
------------------------
جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست!!

زیباترین ترانه ی زندگی‌ من !!
دخترم شیرین زمانی‌ که پنجساله بود، روزی از من در باره ی مرگ و چگونه بودن حال و روز ما در بعد از مرگ پرسید......
سپس مکثی کرد و با همان زبان شیرین و کودکانه اش با صدای کمی‌ آهسته تر ادامه داد: 
پاپا ژون ( بابا جون ) آیا تو هم میمری ؟!
شیرین از مادر، آلمانی‌ است ، به همین خاطر هم بسیاری واژه‌های فارسی را نمیتواند درست بیان کند ... 
با شنیدن این سوال صدای خنده‌هایم در فضای خانه پیچید چرا که طرح چنین سوالی آن هم از سوی کودکی پنج ساله برایم آنچنان جذابیت داشت که این کودک اینچنین به محیط اطراف خود و زندگی‌ و آینده می‌‌اندیشد و سپس آنکه من به عنوان پدر برایش از چنان اهمیتی برخوردارم که او حتی به نبود و مرگ من هم می‌‌اندیشد !!
و این آرزوی هر پدر و مادری است که فرزندش وی را در گوشه‌ای از ذهنش  و قلبش جای دهد ...
و شیرین من هم شاید مرا به قول مادر بزرگم " نمیرالمومنین " میپنداشت !!..
طرح این سوال اما با تمام زیبائیش مرا به اعماق دوران کودکی‌ام برد ، به روزگاری که هرگاه از معلم دینی که خود این موضوع را در کلاس درس طرح میکرد در باره ی پس از مرگ میپرسیدیم او از به سراغمان آمدن مارها و عقرب‌ها و بسیاری دیگر از جانوران موذی و نیز از انکر و منکر میگفت که می‌آیند و می‌پرسند و باز می‌پرسند و اگر پاسخ ندهی وای بر احوالت ... 
و من حیران میماندم که وقتی‌ خداوند از تمامی‌ اعمال ما با خبر است! این پرسش‌ها دیگر برای چیست ؟! 
اما در همان زمان‌ها باز شنیده بودیم که مرگ نوعی تولد است و من با
خود میاندیشیدم اگر چنین است ! ما که هرگز نوزادی که تازه به دنیا می‌‌آید را نه غرق سوال می‌کنیم و نه مار و عقرب به سر و رویش می‌‌اندازیم !!.. 
این دوگانگی‌های احمقانه مرا در همان دوران کودکی و نوجوانی سخت می‌‌آزرد و شاید همین ضدّ و نقیض‌ها بود که مرا به اندیشیدن وا میداشت که تا در سر کلاس همیشه حواسم جای دیگری باشد بغیر از در مدرسه و به درس معلم!! 
تعریف‌های آقای معلم دینی خواب از چشمانم ربوده بود و هر شب مرا به دیدن کابوس وامیداشت و گمان می‌کنم بسیاری از هم شاگردیهای من و
شاید کل دانش آموزان آن دوران و همین دوران چنین حالت آن روز مرا داشتند و دارند ... 
و همینطور دانش آموزان کشورهای اسلامی با داشتن چنین معلم‌های بدی هر شب دچار دیدن کابوس باشند!!...
------------------------------
بخود آمدم و به نگاه منتظر دخترم خیره شدم به آرامی او را که ظاهراً در کنار انتظار با وسایل بازی مشغول بود روی زانوی خود نشاندم و موهای طلاییش را نوازش کردم ... 
سرش را بطرفم چرخاند و باز نگاهی‌ به چشمانم انداخت که یعنی‌: 
صبح شد !.. 
آخر این اصطلاح خود من است که هر گاه کسی‌ کاری را طول میدهد آن را از من میشنود ! و حالا خودم در باسخ سوال دخترم باید اصطلاح خود را از نگاه وی بخوانم !...
پس آغاز به سخن نمودم و گفتم : ما از روح و جسم هستیم ، جسم همین بدن ماست و روح دانستنیها و تواناییها و بسیاری موارد دیگر را در خود دارد یا بصورت تجربه به خود می‌‌افزاید تقریبا مانند این عروسک گویای تو که با آن بازی میکنی‌ با این تفاوت که این عروسک گفتنیهایش را کسی‌ ضبط کرده و در آن قرار داده است و این عروسک توانایی آموختن را ندارد و خودش هم نمی‌داند چه میگوید ! 
اما هنگامی که خراب شود جسم پلاستیکی آن را ذوب میکنند و از آن چیز دیگری میسازند و دستگاه حافظه اگر خراب نباشد را به عروسک دیگری انتقال میدهند ... 
ما آدمیان هم وقتی‌ میمیریم بدنمان به گردونه ی طبیت باز
میگردد و روح مان به مرکز انرژی میرود که شاید خورشید باشد! 
و یا چیزی بزرگتر از خورشید که خورشید ما خود جزیی از آن است ...
گویا برای دخترم قصه ی روح زیاد جالب نبود و از آن چیزی نمیپرسید اما موضوع جسم را زیر ذره بین برده و مدام در باره اش میپرسید که عاقبت جسم چه خواهد شد ؟ 
به او گفتم :
چون ما جزیی از طبیعت هستیم به گردونه ی طبیعت باز میگردیم و از جسم ما گل، سبزه ، گیاه و درخت میروید و ما اینچنین به زندگی‌ جسمانی خود در قالبی دیگر ادامه میدهیم .... 
دخترم که حالا صحبت‌های مرا بهتر فهمیده بود با چشمان آبی مایل به سبزش که از تعجب بازتر شده بودند خیره مرا می‌نگریست....
لحظاتی گذشت و من لبخندی ملیح بر لبانش دیدم ، علت لبخند را از او پرسیدم و او پاسخ داد: 
پاپا وقتی‌ که تو مردی ، من اگر بدونم تو کدوم گل هستی‌ هر روز میام و بهت آب میدم تا همیشه باشی‌ ... 
اثر این جمله چنان در من خانه کرد که اشگ از چشمانم جاری ساخت و لبخند رضایت بر لبانم نشاند ...
تا آن روز و تا امروز هنوز ترانه و شعری زیباتر از این جمله نشنیده و نشنیده ام ... او را به آغوش گرفتم و غرق بوسه اش ساختم و شیرین بی‌ آنکه بداند چرا بوسه بارانش می‌کنم گفت: 
حالا بیا با هم منچ بازی کنیم...
و این بازی که از همین کشور آلمان میاید با نام " منش ارگر دیش نیشت" معروف است که ترجمه ی فارسیش میشود: 
خودت رو ناراحت نکن !
مجید رحیمی ۲۰۱۰/۱۰/۳۱ مونیخ
www.majidrahimi.blogspot.com

Sunday, December 23, 2012

فردا مسیح به دنیا می‌‌آید! 
اما روایت‌ها گوناگون هستند .... 
جایی‌ می‌خوانیم که مسیح در تابستان پا به هستی‌ نهاده است و جای دیگری میبینیم که اصلا تا سیصد سال پس از مجودیت دین مسیحیت کسی‌ نمیدانست که مسیح کی‌ بدنیا آمد و کی‌ از جهان رفت !... 
و اما در کتاب تولدی دیگر اثر زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا می‌خوانیم که این جشن دسامبر که امروزه میلیاردها انسان در سرتاسر جهان آن را جشن میگیرند و زادروز مسیح میخوانند در حقیقت میلاد میترا پیام آور مهر و دوستی است!
 که وسعت آن از سرزمینهای خاورمیانه و شرق که مرکز آن ایران بوده به جهان غرب یعنی‌ روم و سپس به سرتاسر اروپا نیز کشیده شده است.
و در سال سیصد بعد از مسیح تازه پس از آنکه روم این مذهب را پذیرفت یک جابجایی بزرگ صورت گرفت و فقط اشخاص و فیگورها با نامها و افراد جدید تعویض شدند و تقریبا قصه آن چیزی شد که ما امروز در جهان شاهد آن هستیم !
--------------
اما همه ی اینها به یک طرف و پیام این افراد به طرف دیگر ! 
که اصلا برای چه آمدند و چه میگفتند؟! 
میترا که از مهر و خورشید میگفت و مسیح هم که پیامبر دوستی است و همواره صلح را ترویج میکرد، پس بیاییم به پیام آنها گوش فرا دهیم که چه میگفتند!
 و آنچه را که خصلت انسانی‌ ما می‌پذیرد به آغوش جان و روان خود بگیریم و صلح را جان ببخشیم و دوستی و روشنی و مهر را نیرو دهیم و در پس این دیوار بلند دوستی و مهر و صلح زندگی‌ را به زیبایی سپری نماییم و به سوی تکامل پیش رویم !! 
این رسالت و وظیفه ی انسان است ..... 
حال اگر کسی‌ به شکل انسان بر این سیاره ظاهر شد ولی‌ درون خویش را از وجود اهریمن پاک نکرد و نهایت مرید و بنده ی اهریمن گشت باید که رسوایش سازیم و به همگان بگوییم که در وجود این شخص اهریمن آرمیده است تا همگان بر آن آگاه گردند !! 
تاریخ از وجود این اهریمنان در تقریبا همه ی سرزمینهای جهان خبر میدهد ! پس باید آگاه باشیم که تا دوباره و دوباره اسیر این اهریمنان با هر شکل و آرمانی‌ نگردیم .... 
آگاه باشیم و دیگران را هم بیدار سازیم ! چرا که نمیتوانیم به تنهایی این راه پر خطر و پر ماجرا‌ را برویم  ... 
اما هنگامی که همه با هم قدم به این راه زیبا یعنی‌ دوستی و مهر می‌نهیم ، میبینیم که نه تنها این راه چه آسان میگردد که زندگی‌ نیز زیبا میشود ! و آنگاه است که آفریدگار را ستایش می‌کنیم برای آفریدن ما و نه چون امروز میهنمان که جوانان آرزوی مرگ خویش را مینمایند !!! 
همنوع ، 
هم باور ، 
هم آرمان و 
هم رزم برخیز و برای رسیدن به انسانیت و قله‌های مهر و دوستی قدمی‌ بردار و از خود بیآغاز .... 
دوستی و مهر همیشه پیروز است ! اما اگر تو هم میخواهی‌ شاهد آن روز باشی‌ .... باید برخیزی و وظیفه ی خود را به انجام برسانی !! 
اگر به آن قله رسیدی که آزادی و اگر در راه این هدف مقدس و انسانی‌ جان دادی که آزاده و آزادتری !! به خود و آرمان خود خیانت نکن ....
پیروز هستی‌ هنگامی که برخیزی و پای به راه در نهی تا به قول عطار که میگوید: 
تو پای به راه در نه‌ و هیچ مپرس 
خود راه بگویدت که چون باید رفت !! 
خواهی‌ دید که راه چگونه خود را به تو نشان خواهد داد تا چگونه به هدف برسی‌ .... به امید و آرزویت خیانت نکن ! 
میلاد میترا یا مسیح یا بهتر بگوییم زادروز مهر و خورشید و دوستی را 
آنهم در میانهٔ ی سرما و یخبندان !! 
شادباش میگویم و آن را به فال نیک‌ میگیرم .... 
مجید رحیمی ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲ 
( دو روز بعد از نابودی جهان ) مونیخ 
www.majidrahimi.blogspot.com 

Saturday, December 22, 2012


نعيمه اشراقی، نوه آيت الله خمينی گفت احتمال می دهد وی را دستگير کنند.
نعيمه اشراقی ضمن حمله به رژيم حاکم بر ايران به خاطر انحراف از آن چه که وی «اهداف اصلی انقلاب اسلامی» می نامد، رهبران فعلی ايران را به خاطر جلوگيری از گسترش دموکراسی مورد انتقاد قرار داد ....
نوه آيت الله خمينی می گويد: 
برای وی مقاومت در برابر رژيم سخت گيرانه ای که توسط آيت الله خامنه ای بر کشور حاکم شده است، حکم يک وظيفه را دارد.



حقیقتا وقتی‌ نگاه می‌کنیم میبینیم که در این جمع یکی‌ مرد و یکی‌ مردار شد و دیگران به غضب امام گرفتار آمدند به جز یک تن !!! 
آیت الله هاشمی رفسنجانی .... 
مردی که اصلا خداوند متعال برای همه ی فصول او را خلق کرده است و هنوز هم اوست که دم رهبر را بدست دارد .... 
عجب نظام آدمخواریست این نظام مورد حمایت الله و امام زمان و آن ۱۲۴ هزار پیامبر و ۶ میلیون آقا زاده ......

 گفتار شنیدنی امیر فرشاد ابراهیمی
عضو سابق انصار حزب الله در جریان ۱۳۷۸ و کوی دانشگاه
                                                   سهراب سپهری میگوید :
     کاش دانه‌های دل مردم پیدا بود .... 
و من در این قطعه‌‌ میگویم :
 چه اندوهی تو بر جانم نشانی‌     
  به هنگامی که خود اندوه ناکی         
   در این دم از خودم بیگانه گردم       
ز غم دیگر ندارم هیچ باکی         
   بگویم عالم فانی همین است ؟      
      برای این جهان اینگون هلاکی ؟        
بدان تا هر کجا بالا نشینی        
   فرود آیی فرود، زآنکه ز خاکی          
ز خاکم من اگر، اما تو ابری        
 که میباری گهی از فرط پاکی        
اگر اندازه باشد بارش ابر         
      زمین شاکر شود نی‌ آنکه شاکی‌          
  بیا مستی به جان من نشان و        
بگو از بهترین انگور و تاکی‌             
     و بنما دانه ی دل را که دانم     
انار سرخ ساوه یا اراکی ؟   
مجید رحیمی ۲۲ دسامبر ۲۰۱۲ 
  ( یک روز بعد از نابودی جهان ) مونیخ  


خدا نگذره از این کورش ما !!

رامین میهمانپرست : 
ادعای نقض حقوق بشر در ایران بهانه‌ای واهی است! 
--------------------
چه با حاله که رامین بازم اینجاست         
یکی‌ پشگل از اون هزار آقاست        
شده آویز رهبر تا دم مرگ      
نمیخواد که بره بیرون از این ارگ            
آخه زحمت کشیده تا رسیده       
به اینجائی که باباش هم ندیده        
حالا خورده تو نیویورک دو تا چک            
مگه حالا شده چک رو رخش حکّ ؟!          
نه والا ! کار خیلی‌ بد نبوده        
به چشم دشمنانش رفته دوده         
رامین برگشت به تهرون چون شهیدی          
همه تحویل گرفتنش، تو دیدی ؟      
بهش گفتن شهید آمریکایی          
حالا دیگه تو راست راستی‌ با مایی          
گرفته طفلکو شور حسینی‌         
زده به سیم آخر عینی عینی         
میگه وقتی‌ که اون چیز رو نداریم       
چجوری احترام بهش بذاریم ؟          
آخه بشر حقوقش کیلو چنده ؟       
که حرفاتون به این یه جمله بنده          
تو ایران ما از این حرفا نداریم        
اگه بخوایید سند براش میاریم         
آقا فرموده و چشم ما تر شد              
تمام این جهان مال بشر شد       
دیگه حقوق مقوق معنی‌ نداره       
طمع آدمی‌ مشکل میاره !!          
شماهایی که اون بالا نشستید          
مگه خنگید و دیونه و مستید ؟        
نمیبینید که ما در حد اعلا       
داریم همینجوری میریم به بالا ؟       
شما که سهمتون داره ترقی‌       
چه در ثبات چه وقت تقی‌ لقی        
شما که روی دوش ما سوارید        
چرا چوب لای چرخ ما میذارید ؟       
ما که جملگی نوکر شماییم   
اگرچه ظاهراً مال آقاییم !!          
خدا نگذره از این کورش ما   
که آورده حقوق بشر اینجا         
اگه این اختراع هرگز نمی‌شد      
حالا لازم نبود این همه قدقد !!  
 مجید رحیمی ۲۲ دسامبر ۲۰۱۲
( یک روز بعد از نابودی جهان ) مونیخ  
www.majidrahimi.blogspot.com

Friday, December 21, 2012


نسرین ستوده ی عزیز ! 
درود من بر آن زنی‌ که فرزندی چون تو در رحم خویش پروراند و چون پا به گیتی‌ نهادی چنان آموزاندت که این شدی که هستی‌ ! 
حال آن بانو درست در زمانی‌ که در بند ظلمت گرفتاری رخت از این جهان برمیبندد و به جاودانگی میپیوندت تا سربلند در برابر عظمت حقیقت و روشنی با غرور بایستد و بگوید :‌ 
ای راستی‌ همیشه پیروز! بنگر این قامت فرزند من نسرین است که در برابر شب و ظلمت ایستاده و همه ی نامرادیها را به دوش می‌گیرد اما خم به ابرو نمی‌‌آورد! 
آری نسرین گرامی‌ تو باعث افتخار مادر بزرگوارت و همه ی مادران فرزند از دست داده و تمام ملت ایران و آیندگان هستی‌ .... 
یعنی‌ تو با این تصمیم ایستادگی در برابر تاریکی‌ به جهان نشان دادی که روشنی همیشه پیروز است ! تو از موکلین خود و از جوانان میهن آموختی که میتوان در برابر ظلم ایستاد و پیروز شد !! 
درود بر تو و درود بر روح مادر گرامی‌ و آزاده ات .... 
ما همه در هر کجای جهان بیاد تو و غمی که اکنون بر روی دوش داری هستیم! 
راستی‌ به تو نیروی بیشتری بدهد  .... 
مجید رحیمی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ مونیخ  
جهان پر شد که مهدی رفته زندان 
چه زندانی؟ که زندانبان پدر بی‌
بپا کرده هیاهویی که گویی
هنوز هم ما و من نادان و خر بی‌
چپاول کردن اموال مردم
مگر جرم است و دوران دگر بی‌ ؟
به زندان میرود تا بیگناهی
شود ثابت و نام این هنر بی‌ !
ابی جان یک ترانه‌ای بخوان و
بگو این کارشان تنها ضرر بی !!
مجید رحیمی ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۲ سان فرانسیسکو 
www.majidrahimi.blogspot.com

Thursday, December 20, 2012


فرماندار کل کانادا دستور خروج سازمان مجاهدين خلق ايران و ارتش آزاديبخش ملی ايران از ليست سازمانهای تروريستی اين کشور را صادر کرد
روزنامه رسمی کشور کانادا: 
اتاوا - پنجشنبه - 20دسامبر 2012 
نظر به توصيه وزير امنيت در 20نوامبر 2012 به فرماندار کل، 
پيرو بخش ۸۳.۰۵ قانون جزا، 
و از آنجا که فرماندار کل توصيه را پذيرفته است، 
بنابراين عاليجناب فرماندار کل، به توصيه وزير امنيت عمومی، پيرو همان بخش از قانون جزا، الحاقيه اصلاحی زير را مقرر نمود: 

الحاقيه خروج سازمان مجاهدين خلق ايران از ليست تروريستی: سازمان مجاهدين خلق ايران، سازمان جنگجويان مقدس مردم ايران همچنين شناخته می شود به عنوان سازمان رزمندگان آزادی مردم ايران، مجاهدين خلق و ارتش آزاديبخش ملی ايران و کليه هم نامهای آن از شمول مقررات مربوط به نهادهای ليست گذاری شده خارج می شود.


http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=121053#.UNOrbh1IeCU.facebook

جدا قصه‌ای شده‌ها !!!
ما برای شب یلدا  موز سفارش داده بودیم ... خربوزه فرستادند !!!!
خوب شد بلال سفارش نداده بودیم !!
این شب زیبا و پر غرور و باستانی رو به همه شادباش میگم و شرط میبندم که اگه فردا آخر زمون اومد من تمام زندگیم رو میدم ! همه ی دار و ندارم رو !
اما اگر آخر زمون نشد شما یه نهار من رو دعوت کنید ؟ 
قبوله ؟؟؟؟؟


جعفر شجونی : 
خدا شاهدهه شهید لاجوردی به من میگفت : جوانی که ۴۸ ترور داره الان در جکوزی داره صفا میکنه !!!!.... 
پس اگر اینجور باشه که ما اشتباه کردیم فرار کردیم که!!!... کاش اونجا مونده بودیم و ۴۸ تا ترور میکردیم و الان در جکوزی بودیم !!! 
حاج آقا با این وجود اگر همین جوان به جای ۴۸ تا ترور ۴۸۰ تا ترور داشت به جای جکوزی الان روی تخت رهبری داشت نظام رو رهبری میکرد !!! 
اینجور نیست ؟؟؟
------------------
حنّاق بگیری مرد ! 
آخه تو اگه یادت نیست من که یادمه که برای نجات برادرم
 بیچاره پدرم باید زندگیش رو به تو و امثال تو میداد تا آزادش کنند ! 
تازه آزاد هم که شده بود باید ماه‌ها میبردیمش بیمارستان برای پانسمان !چون بدنش رو با سیگار سوزونده بودند ! 
و هر شب یا خودش رو یا دوستانش رو به اعدام مشقی محکوم میکردند .... آخه روح پدرت چقدر دروغ ؟؟؟؟ 
یک سر هم به خاوران بزن بی‌ شرف .... ناانسان !!....

Wednesday, December 19, 2012

خانم دخی عبدی گرامی‌!
آقای آرین وطن خواه و تلویزیون ایران آریائی !!
چرا باید کسانی‌ مانند سیاوش آذری ، دکتر حسن رهنوردی ، دکتر شهلا ممتاز ، دکتر آزیتا سایان ، دکتر گریگوری مورگن ، عاطفه عاطفی ، امید دانا ، سعید شیمرانی ، سیاوش امانیه و بسیاری دیگر و بالاخره این بنده که کمترینشان هستم هر کدام با یک وضیعتی از این تلویزیون بروند و شما در دفاع از خود آن ماجرا‌‌ها را بر سرشان درآورید ؟
آیا واقعا مردم را تا این حد کم هوش و کم دان میدانید ؟
باور کنید تلویزیون ایران آریایی خیلی‌ خوب شروع کرد اما .... افسوس !!!

پیش از هر چیز اجازه بدهید از شما قدردانی‌ کنم برای این که این موقعیت را برای من ایجاد کردید که بتوانم نخستین برنامه‌های تلویزیونی خود را در این تلویزیون ایران آریائی انجام دهم و این تجربه را هم کسب نمایم !
اما این مهم باعث نمیشود که چشم بر موارد دیگر ببندم، چرا که هم قدردانی‌ لازم است و هم تذکر ... اکنون می‌خواهم با احترام چند مطلب را حضورتان بازگو کنم  ! چرا که امروز شما اسیر همان ماری شده اید که به قول خودتان در آستین پروراندید !
شیخ  اجل سعدی نازنین میفرماید : 
خواجه که گرگ میپرورید 
گرگ پرید و خواجه را درید !
شما امروز گرفتار همان چیزی هستید که با دیگران انجام دادید !  
چراکه در آخرین برنامه ی من که دکتر نوری زاده را دعوت کرده بودم و آن مصاحبه ی زیبا و گویا را با وی انجام دادم که به شهادت بسیاری از همکارانم که حتی با آقای دکتر نوری زاده هم مخالفت‌های اساسی‌ دارند ، یکی‌ از بهترین مصاحبه‌هایی‌ بود که در این تلویزیون شما و حتی بسیاری تلویزیونهای دیگر لوس آنجلسی در طول این سالها اتفاق افتاده بود !
اما شما در برابر چه کردید ؟...
چند تن را از پیش آماده ساختید تا خطهای تلویزیون را مشغول سازند و به هنگام آمدن روی خط فضای مصاحبه را متشنج بگردانند ! اما بدتر از همه اینکه به شهادت گفتار خودتان همه ی خطها ی تلفن مشغول بودند که ناگهان همین آقای خسرو فروهر روی خط حاضر میشوند آن هم نه فقط یک بار که دو یا سه بار متولی !!
و با همین صدا و واژه‌هایی‌ که امروز خودتان از آن گله مند هستید به میهمان برنامه توهین می‌کند و نخست ایشان را به دروغگو بودن محکوم کرده و سپس از وی می‌خواهد پاسخ سوال خود را بشنود !!
این جوان سالخورده حتی آنقدر نمی‌داند و نمیفهمد که وقتی‌ کسی‌ دروغگو است ! هر آنچه که بگوید هم دروغ است ! پس دیگر چه پاسخی از او می‌خواهم بگیرم ؟!!
در صورتی که شما به من قول داده بودید که به هیچ وجه به میهمان برنامه توهین نگردد و حتی در اساسنامه ی این تلویزیون هم چنین آمده است !...
من حتی اگر آقای خامنه‌ای و احمدی نژاد را هم که در برنامه میداشتم به حکم و شرافت شغلی‌ حق نداشتم که به ایشان در طول برنامه توهین نمایم ! سوال آری اما توهین به هیچ وجه !! این رسالت شغل ماست که شما به آن احترام نمیگذارید !!!
اما برگردیم به سراغ برنامه ی آن روز شما!
که در برنامه ی روزانه ی خود بی‌ هیچ تحقیقی به خیلی‌ها از جمله خود بنده انگ و افترا زدید .... چرا که بعد از آنکه من در آخرین برنامه ی خود بعد از دیدن چنین عملی‌ از شما و همکارانتان که چیزی شبیه به کار جمهوری اسلامی بود روی خط بصورت زنده اعلام کردم که دیگر در این تلویزیون برنامه اجرا نخواهم کرد ! شما و آقای وطن خواه سطل تنفر را که همیشه کنار دستتان دارید و بر روی هر کس که دوستش نمیدارید یا با خط شما همخوانی ندارد میپاشید به دست گرفته و سعی‌ بر پاشیدن آن بر من و نام من نمودید که امیدوار ناموفق بوده باشید !!
چنانچه پیش از من و بعد از من بسیاری افراد نیز از این تلویزیون شما جدا شدند و شما طبق معمول با آنها هم چنین کردید !
اما چند روز بعد از این ماجرا‌ خانم دکتر شهلا ممتاز از لندن در گفتگوی تلفنی به من گفتند که این تلویزیون هر از چند گاهی‌ به یک قربانی احتیاج دارد و ادامه دادند که بعد از تو نوبت به همین آقای خسرو فروهر خواهد رسید و او بزودی قربانی این تلویزیون خواهد شد !
من این خبر را به آقای خسرو دادم که دراسکایپ هنوز حاضر است ، به ایشان نوشتم با این که کار بسیار زشتی انجام دادید و من از شما بسیار عصبانی‌ هستم اما ! بدانید‌ که بزودی همین‌ها شما را هم قربانی خواهند کرد ! ایشان که واقعا در این کار استاد هستند حرف مرا برگردانده و به این صورت به شما اطلاع دادند که آقای مجید رحیمی گفته است : میخواهند از لندن مرا ترور کنند ! که بیشتر هم حتما نظرشان دکتر نوری زاده بوده است !!!... اما شما چه کردید ؟
شما آمدید و در برنامه ی خود اینگونه به مردم گفتید : آقای مجید رحیمی ! چرا می‌خواهید این جوان بی‌ گناه و مبارز آقای خسرو فروهر را ترور کنید ؟!!! 
فیلم آن ضبط شده و موجود می‌باشد !!!!!
در همان ساعت من به تلویزیون تلفن کردم و شما مرا روی خط نیاوردید ، خانم پاسخگوی تلفن از من بسیار پوزش خواستند که این تلویزیون با این بنده چنین میکند ! شاید این پوزش خواهی‌ به جای شما بوده است!... همینطور دیگر دوستانم که در آن تلویزیون مشغول به کار هستند و هنوز هم من به آنها ارادت دارم از این کار شما بسیار شرمنده بودند و پوزش خواهی‌ میکردند ... اگر چه آنان هیچ گناهی ندارند !!....
من پای تلفن صبر کردم تا شما ضمن پخش یک موسیقی شخصا پاسخ مرا دادید و من به شما حقیقت را گفتم ! شما گفتید که از آقای حمید وحدتی که حتی با پوزش از ایشان مجبورم توهین شما را هم اینجا بیاورم که به او گفتید ( احمق ) !! و همینطور از دست خسرو فروهر بسیار عصبانی‌ هستید !! اما بر خلاف انتظار من بعد از این که به ادامه ی برنامه پرداختید دیگر هیچ از این ماجرا‌ نگفتید و سخن پیشین خود را هم تکذیب نکردید !!!
و اینگونه این داستان را در ذهن بینندگان و شنوندگان خود رها کردید !! که این کار علاوه بر کاری غیر اخلاقی و غیر انسانی‌ که نه ایرانی‌ است و نه آریایی یک جرم قانونی هم محسوب میگردد ! و بنده با سندی که دارم هر زمان میتوانم قدم‌های حقوقی بر علیه این تلویزیون و شخص شما بردارم !!
اما مساله ی جالب اینکه فیلم آخرین برنامه ی من " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " که مصاحبه با دکتر علیرضا نوری زاده بود را شما به دست همین آقای خسرو رساندید تا ایشان بتواند با قطع و وصل آن جوری که دلشان می‌خواهد حقیقت را بچرخانند و مجددا در یوتیوب قرار دهند ! اما هرگز نه این فیلم را بدست من رساندید و نه برای احترام به مردم آن را روی یوتیوب قرار دادید تا همه با حقیقت آشنا شوند !!
و حتی در برابر خواهش‌های مکرر من که این فیلم را روی یوتیوب قرار دهید : فقط گفتید : هر وقت که وقت کنم این کار را انجام خواهم داد !!... اما تا همین امروز هم این کار را به انجام نرساندید !!
میدانید چرا ؟ چون از روشن شدن حقیقت وحشت دارید !!! وگر نه چرا باید این فیلم در دست هر کس که می‌خواهد از آن به نفع شما و تلویزیون استفاده یا سؤاستفاده کند  قرار بگیرد به جز من و یوتیوب ؟؟
حال شما به کرده ی خود گرفتار آمده اید و گرگی که پرورانده بودید به خودتان حمله ور گردیده است .... شما را من زنی‌ مبارز و یک رنگ و سرباز روشنایی میپنداشتم و بارها در برابر دیگران از این باور خود دفاع کرده بودم ،،، اما باید اعتراف کنم که من هم میتوانم اشتباه کنم ولی‌ از اشتباه خود بیاموزم که آموختم !
بعد از این ماجرا‌ چند تلویزیون لوس آنجلسی از من به همکاری دعوت کردند که تا کنون به هیچیک پاسخ مثبت نداده‌ام ... حتی می‌خواستند که من در یک یا دو برنامه ماجرای خروجم از تلویزیون ایران آریایی را با آب و تاب توضیح دهم که نپذیرفتم !
البته میگویند هر وقت که ماهی‌ را از آب بگیری تازه است ! چرا که هم من میتوانم این ماجرا‌ را ادامه دهم و هم شما میتوانید به خود آئید و قدر آن جایی‌ که نشسته اید را بدانید و با مردم صادق باشید و بدانید که شما هم میتوانید در این موقعیت بدآموزی کنید و ضربه‌های سختی به صداقت و انسانیت بزنید!
و یا خود و هم بسیاری از بینندگان خود را به سوی روشنایی هدایت کنید و انسانیت را ترویج نمایید به جای رفتن به راه جمهوری ننگین اسلامی با رنگ و شعار دیگری !!
در هر صورت این که هنوز میتوانید راه خود را به سوی روشنی تغییر دهید ! این راه  نه راه زرتشت است و نه ایرانی‌ و نه آریایی !!....
آرزومندم ایزد ایران در همه ی ما نیروی شناخت راستی‌ و درستی‌ را افزون نماید ! و برتر از آن این که به هنگام خطا اگر عمدی و خصمانه نباشد بتوانیم از یک دیگر پوزش خواهی‌ کنیم و آن عمل زشت را دیگر تکرار نکنیم !
چرا که فقط اینگونه میتوانیم به سوی تکامل پیش برویم و به یک ملت آزاده و آگاه تبدیل شویم !!
------------------------- به عنوان کلام آخر می‌خواهم از شما و آقای وطن خواه بپرسم چرا با تلویزیونی که میرفت تا یکی‌ از بهترین تلویزیونهای فارسی زبان خارج و حتی داخل کشور گردد چنین کردید ؟ چرا باید کسانی‌ مانند سیاوش آذری ، دکتر حسن رهنوردی ، دکتر شهلا ممتاز ، دکتر آزیتا سایان ، دکتر گریگوری مورگن ، عاطفه عاطفی ، امید دانا ، سعید شیمرانی ، سیاوش امانیه و بسیاری دیگر و بالاخره این بنده که کمترینشان هستم هر کدام با یک وضیعتی از این تلویزیون بروند و شما در دفاع از خود آن ماجرا‌‌ها را بر سرشان درآورید ؟
آیا واقعا مردم را تا این حد کم هوش و کم دان میدانید ؟
باور کنید تلویزیون ایران آریایی خیلی‌ خوب شروع کرد اما .... افسوس !!!
مجید رحیمی ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲ مونیخ