Thursday, April 14, 2011



طهران چگونه تهران شد ؟article picture
بی‌ شک هنگامی که آغا محمد خان قاجار در عید نوروز سال ۱۱۷۳ که همراه با تاجگذاری قصبه ی طهران را هم به عنوان پایتخت انتخاب میکرد ، هیچ نه از گذشته ی این مکان باخبر بود و نه میتوانست تصور نماید که این بیست و دوّمین پایتخت ایران چه سرنوشتی در پیش رو دارد

پیش از آن همین آغا محمد خان هنگام رفتن به شیراز برای کشتن لطفعلی خان زند که به تازگی جانشین پدر شده بود در نزدیکیهای تهران یعنی‌ کرج امروزی اطراق کرده و شب را همراه با سپاه خود گذرانده و آب و هوای این منطقه را بسیار پسندیده بود ، پس یکی‌ از برادران خود را در تهران گماشت و به طرف شیراز به راه افتاد ! اما گوئی این آب و هوای تهران آدمیان را دگرگون میسازد ، چرا که آغا محمد خان با بازگشتش به تهران تازه متوجه شد که برادرش در غیاب وی خود را سلطان خوانده و برادر خواجه و بد شمایل خود را به هیچ انکاشته است ! آغا محمد خان با کشتن برادر بر تخت نشست و اینچنین تاریخ ایران را برای نزدیک به دو قرن رقم زد ، البته سلسه ی قاجار با هفت پادشاه خوشبختانه فقط ۱۳۱ سال یعنی‌ از سال ۱۱۷۳ تا ۱۳۰۴ بر این مرز و بوم حکومت کردند و هیچیک از آنها هم دارلخلافه یا پایتخت را از تهران به جای دیگری انتقال نداد

اما وجود این سلسه آنهم درست در دوران شکوفایی صنعتی و مدرنیزه شدن جهان برای ایران و به ویژه برای تهران مانند سنگ بزرگی‌ بر میانه ی یک رود بود که به سختی اجازه ی تغییر و تحول را صادر مینمود ، تهران در این ۱۳۱ سال توانسته بود با همیاری امیرکبیر روی سازندگی و تمدن را به خود ببیند و دارای ساختمان‌های جدید و با شکوه گردد ، که آنهم با برکناری وی از مقام صدارت و سپس قتل او متوقف گشت و شهر در بافت روستایی خود همچنان اسیر بود تا آنکه روزگار دگرگون گشت و آخرین شاه این سلسه یعنی‌ احمد شاه قاجار نیز توسط شورای ملی‌ به تاریخ سپرده گردید و سپس همان مجلس رضا میرپنج که در مقام سردار سپه خدمتها به این ملت و این کشور کرده بود را به عنوان پادشاه برگزید و تازه در این دوران زندگی‌ نوین تهران آغاز گشت و گوئی آن سنگ بزرگ از میان این رود برداشته شده و رود به حرکت درآمده تا زلالی خود را بدست آورد

البته این سازندگی از سال ۱۳۰۰ در تهران آغاز شده بود ، اما آنهم به همت همین رضا میر پنج یا سردار سپه بود که اکنون با تمام توان به عنوان شخص اول مملکت میرفت تا آبادانی را به سرعت به این شهر و این کشور دعوت نماید ! چرا که آبادانی بی‌ امنیت هیچ معنائی ندارد و این امنیت را هم وی در مقام میر پنجی و سپس سردار سپهی‌به انجام رسانده بود

پایتخت ایران که تا آن‌زمان از طریق دوازده دروازه با دنیای خارج در ارتباط بود بزودی با وسعت گرفتن شهر از مرز‌های این دروازه‌ها گذشت و ساختمان‌های مدرن ولی‌ به سبک ایران پیش از اسلام یکی‌ پس از دیگری چهره ی شهر را دگرگون ساخت

بانک ملی‌ ، ساختمان امنیه ، ساختمان تلگراف و تلفن ، دانشکده نظامی و غیره ... بناهایی بودند که مفهوم شهر را به این پایتخت دهکده صفت هدیه مینمودند ، اما این ۱۶ سال دوران سلطنت رضا شاه به ساختن این چند ساختمان بسنده نکرد ، وی راه آهن سرتاسری از جنوب تا شمال را با کمک آلمانیها ایجاد نمود و ایران را به یک اردوگاه کار مبدل ساخت و چون میدید نیمی از جمعیت ایران گرفتار روبنده و چادر هستند و اینچنین نمیتوانند پا به پای مردان خویش در سازندگی سرزمین و زادگاه خود همراه باشند پس با فرمانی شجاعانه که بیشتر به مانند یک سیلی‌ بر صورت آخوند متحجر بود زنان کشور را از این چادر دست و پا گیر آزاد ساخت و در حقیقت آبادانی را نخست به باور مردم و سپس به کشور و پایتخت هدیه نمود و این روند تا سال ۱۳۲۰ ادامه یافت

آغاز جنگ دوم جهانی‌ صدماتی سخت بر این روند آبادانی وارد نمود ، اما با پایان گرفتن این جنگ خانمان سوز و به قدرت رسیدن فرزند وی یعنی‌ محمد رضا دوباره همان روند آبادسازی با سرعتی بیش از پیش ادامه یافت و تهران را کم کم به یک شهر شرقی‌ سمبل تمدن و آبادانی در سرتاسر خاورمیانه تبدیل نمود

اوج سرعت این سازندگی اما در دهه‌های پنجاه و شصت هجری نمایان گشت تا اندازه‌ای که این شهر نه پیش و نه پس از این زمان چنین روند آبادانی بخود ندید ، این شور و هیاهوی سازندگی که از مرزهای ساختن بزرگراه‌ها و خیابانهای پهناور و زیبا تا بنادر و فرودگاه‌ها تا دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها و بسیاری دیگر گذشت تا به زمان ساختن برج شهیاد یا به نام امروزی برج آزادی رسید

زیباییها را آموختن از هر کس و هر کشور و ملتی نه تنها زشت نیست که بسیار هم زیباست ! اما زیباتر از آن این است که این سازندگیها بیشتر با اندیشه و دست ایرانیان صورت می‌گرفت ، ایرانیانی که برای آموختن و تحصیل به کشورهای متمدنتر سفر کرده و با بازگشتشان به میهن با شور و هیجانی وصف ناپذیر دست به کار آبادانی میهن خویش می‌گشتند و هر کس از زن و مرد و پیر و جوان و کودک همه در شادی این سازندگی و رسیدن به فردای بهتر غرق بودند ! تا آنکه انقلاب البته مقدّس اسلامی به صحنه ی ظهور رسید و نه تنها سازندگی از حرکت باز ایستاد که زندگی‌ نیز

خوانندگان عزیز!! نخواستم با ذکر تاریخ و اعداد و ارقام و شماره سرتان را بدرد بیاورم چرا که این مطلب فقط یک یادآوری بود ، یادآوری از کسانی‌ که این مملکت و این شهر را براستی به سوی آبادانی و تبدیل شدن به یک شهر با معیار و استاندارد جهانی‌ اما با حفظ شخصیت شرقی‌ سوق دادند ، اما امروز هیچ نامی‌ از آنها برده نمیشود ! فراموش نکنیم که یکی‌ از شهرداران بعد از انقلاب یعنی‌ کرباسچی گفته بود: امیدوارم روزی بتوانیم یکی‌ از خیابانهای این شهر را به یاد نیک پی نامگذاری نماییم ! و مگر این نیست که یک مدیر خوب کارمندان خوبی دارد؟ پس باید آن مدیری که این آقای نیک‌ پی‌ را به این سمت گماشت نیز مورد تقدیر قرار داد ! و آن نظامی را که فرصت پرورش چنین افرادی را در خود میدهد ستود ! نیک‌ پی‌ آخرین شهردار تهران در نظام پیشین بود که بدست همین انقلابیون به جوخه‌های اعدام سپرده شد

فراموش نکنیم حتی بسیاری از پروژه‌های بعد از انقلاب یعنی‌ ساختن خود مترو که بزرگترین پرژه ی بعد انقلاب در تهران بوده است نیز از آن نظام باقیمانده است ! و هنگامی که ما می‌خوانیم از سالی که در مسجد سلیمان ایران اولین چاه نفت زده شد تا سال ۱۳۵۷ بیشترین درامد نفتی‌ دولتهای ایران فقط ۱۰۰ میلیارد دلار بوده است ! در صورتی که از سال ۱۳۵۷ تا امروز ۷۰۰ میلیار دلار !! و هنگامی که عملکرد آن دولتها را با این نظام مقایسه می‌کنیم از خود میپرسیم : براستی این نظام جز ویرانی چه چیز با خود به ارمغان آورده است ؟

و باز فراموش نکنیم که شهردار فعلی‌ تهران یعنی‌ آقای قالیباف خود را رضا شاه حزب الهی معرفی‌ کرده بود !! اما ایشان باید بداند که برای رضا شاه شدن باید از چوب دیگری تراشیده شد

امروز تهران شهریست عقب افتاده با هوایی بسیار ناسالم و مشکلات شهری بی‌ در و پیکر با نزدیک به ۱۳ میلیون انسان که هر روز مجبورند دود اتومبیل‌ها و کارخانه‌های موجود در شهر را استشمام نمایند و هر روز از عمر متوسط ساکنان این شهر کمتر و کمتر میگردد !! امیدوارم مسئولان نامسئول این نظام البته مقدّس پیروز نشوند تا تهران را دوباره به طهران مبدل سازند ! چرا که با پیشبینی‌ دانشمندان تهران آبستن یک زلزله ی بسیار بزرگ است ! و من از خود میپرسم : آیا باید تهران از این هم ویرانتر گردد ؟ آیا این زلزله ۳۲ ساله برای این کشور و شهر کافی‌ نبود که حال یک زلزله ی طبیعی هم ویرانترش سازد ؟

مجید رحیمی ۱۴ ابریل ۲۰۱۱ مونیخ



دوستان ! چون هر جمعه شبها امشب ۱۵ آوریل ۲۰۱۱ ساعت ۲۰،۲۰ دقیقه برنامه ی من که در

کنار خانم عبدی هستم آغاز میگردد ... خوشحال و سرفراز میشوم دوستانی که وقت دارند به

این برنامه توجه کنند و مرا از نظرات خود آگاه سازند... آدرس این برنامه و این تلویزیون در زیر

همین متن است .... با درود بر همه ی شما نازنینان هم میهنم


Wednesday, April 13, 2011


!!ای مجید !! به گفتارت رنگ کردار بزن

امروز دوست و همکار عزیزی در یک گفتگوی تلفنی مطلبی را عنوان نمود که بسیار بجا و قابل توجه است که تا ما به آن توجه نکنیم و آنرا سرلوحه ی رفتار و اندیشه ی خود قرار ندهیم ، نمیتوانیم از فردای آزاد یا از دموکراسی که به معنای
!احترام به حقوق دیگران در هر زمینه است سخن بگوییم

یادآوری
همکار گرامی‌‌ام آنجایی پر ارزشتر میگردد که این مهم به تک‌ تک‌ ما و به ویژه مائی که در کار نوشتن و پخش اخبار دست داریم بیشتر ربط پیدا می‌کند تا آن کسی‌ که با وسایل ارتباط جمعی سر و کار زیادی ندارد !! چرا که من و شما ، شمایی که سلاح در دست دارید و این سلاح یا قلم است و یا وبلاگ و یا یک سایت و یک روزنامه و تلویزیون و رادیو و غیره !... با آن میتوانیم در پشت واژه‌های زیبا و نصیحت‌های آنچنانی‌ به بدآموزی و همه ی بدیها و کژرویها یک رنگ جذاب و دیدنی‌ بزنیم و بسیاری از جوانان را به جای به نیکی‌ رهنمون شدن به شهر قانون شکنی ها و رعایت نکردن حقوق دیگران روان سازیم و در حقیقت جمهوری اسلامی را اینبار در پشت واژه‌های نویی چون دموکراسی و میهن دوستی و آگاهی‌ رسانی دوباره زنده سازیم و به آن مشروعیت ببخشیم

و یا ترویج خوبی احترام به قانون و رعایت حقوق دیگران را در کردار خود نمایان ساخته و به جای نصیحت دیگران با رفتار و کردار خود آنرا به دیگران نشان دهیم و این فرصت انتخاب را به خود خواننده بدهیم که تا خود زیبایی را از زشتی تمیز دهد و با انتخاب خوب آموزی و راستی‌ در ترویج آن بکوشد ! و اگر به بد آموزی روی آورد آنقدر تنها باشد که در برابر راستی‌ و احترام به قانون و احترام به حقوق دیگران توان خود نمایی نداشته باشد و اجباراً به سوی خوبیها قدم بگذارد و در حقیقت این مهم را دوباره و دوباره اثبات نماید که یک رسانه‌ ی خوب طبیعتش خوب آموزی است و نه با توضیح‌ های احمقانه رفتار زشت خود را در پشت واژه‌های زیبا که هیچ معلوم نیست آیا این واژه در باور آن رسانه‌ و
!نویسنده یا مجری خانه دارد و یا فقط به طور سطحی بیان میگردد تا امورات روزمره بگذرد

در این پیشگفتار حتما بسیاری از شما خوانندگان گرامی‌ متوجه شده اید که بحث در باره ی چیست ! چرا که حتما خود شما هم گرفتار این گونه موارد گردیده و این سوال را مطرح ساخته اید که اگر یک رسانه‌ و یا یک وبلاگ نویس و یا هر کسی‌ دیگری که دسترسی بر وسایل جمعی دارد اگر همان قانون شکنی‌ها و رفتار جمهوری اسلامی را ادامه دهد و به حقوق دیگران در هر زمینه و به ویژه در زمینه ی مورد گفتگوی ما زمینه ی وام گرفتن مطلبی از این سایت یا آن وبلاگ و روزنامه و غیره احترام نگذارد ، چرا باید اصلا نظام جمهوری اسلامی نابود گردد ؟ و وقتی‌ خود ما مانند آنها هستیم و همان رفتار را داریم چگونه میتوانیم از سران نظام جمهوری اسلامی ایراد بگیریم و آنها را متهم به قانون شکنی و عدم رعایت حقوق انسانی‌ دیگران بنماییم ؟ مگر نشنیده ایم که میگوید : رطب خورده کی‌ منع رطب کند ؟

تک‌ تک‌ ما مسئول هستیم ! و این مسئولیت ما نه فقط جنبه ی قانونی دارد که جنبه ی اخلاقی‌ شغلی‌ و انسانی‌ نیز دارد و بدتر از آن اینکه از ما این بدآموزیها برای نسل‌های آینده به یادگار میمانند و آن میشوند که در این چهارده قرن بوده است !! چرا که پیش از این زمان در فرهنگ ایرانی‌ چیزی به نام تقیه وجود نداشته است و ایرانی‌ به شهادت دوست و دشمن و مهمتر از آن به شهادت تاریخ راستگویی و درستکاری را سر لوحه ی کردار و رفتار خود داشته است ! اما امروز ما با بیان این جملات زیبا درست همان کاری را انجام میدهیم که در واژه‌ها بد می‌خوانیمش و دیگران را از انجام آن کارها باز می‌خواهیم بداریم
آیا نباید از خود آغاز نماییم ؟

آیا نباید برای دست اندازی به حقوق دیگران در هر زمینه ، نه یک بار که چندین بار از خود این سوال را بنماییم که آیا این کار صحیح است ؟ آیا اگر کسی‌ همین کار را با من انجام داد مرا خوش خواهد آمد ؟ و اگر پاسخ مثبت بود و اگر کسی‌ همین رفتار را با ما داشت دیگر فریاد وا مصیبتا سر ندهیم و زمین و زمان را به فغان نیاوریم !! و اگر پاسخ منفی‌ بود ، خود نیز از انجام آن عمل زشت دست بداریم و خود را در پشت ده‌ها توضیح و تقیه پنهان نسازیم و باور خود به خوبی را نفریبیم که تا به خواسته ناحق خود برسیم ؟

دوست همکارم میگفت : بسیار بار دیدم که مطالب صفحه ی مرا که به زحمت فراوان آنها را تدوین کرده و ویراستاری نموده بودم کس یا کسانی‌ در روی تارنمای خود قرار داده و هیچ نامی‌ هم نه از من بلکه از آن محلی که آن مطلب را وام گرفته اند نیز نبرده بودند ! و این کار زشت نیروی مرا از من می‌گیرد و ناامیدی در من بوجود می‌‌آورد که واقعاً چرا ما اینگونه هستیم و به حقوق هم احترام نمیگذاریم ؟ ایشان ادامه داد: حتی گاهی‌ هم به بعضی‌ از این تارنماهایی که بسیار هم از انسانیت و آریایی بودن دم میزنند و حقوق بشر و حقوق انسان را هم سر لوحه ی نوشتار خود قرار میدهند مراجعه کرده و اعتراض نمودم ! اما آنها به جای پوزش و تصحیح رفتار خود پرخاش کنان میپرسیدند : مگر حالا چه شده است ؟ ! شما باید شادمان باشید که ما این اخبار را در اختیار دیگران قرار میدهیم !!.... یعنی‌ قربانی از دید متهم ، متهم تر است که از وی تشکر نکرده است !!.... می‌دانم که میدانید که حوصله ی این مطلب از نام بردن همه ی نمونه‌ها خارج است ! اما آیا همین چند خط نوشته کافی‌ نیست تا تک‌ تک‌ ما با یک بازنگری به رفتار خود یک پالایش نوروزی و بهارانه در خود بوجود آوریم و اگر بدی در رفتارمان هست آنرا به خوبی بدل سازیم و اگر خوبی هست آنرا خوبتر گردانیم ؟

مگر نه این است که همه ی ما به سوی تکامل در حرکت هستیم ؟ آیا نباید این تکامل در رفتار ما پدیدار باشد و نه فقط در گفتار ؟ برای جدا شدن از اندیشه ی بد و کردار بدتر اختاپوست جمهوری اسلامی حاکم بر میهنمان و برای فاصله گرفتن از بدآموزی‌های وارد شده به روح و روان مان در این سه دهه باید که به دست خود یک پالایش به باورها و کردار خود هدیه نماییم ! امروز سالروز میلاد من است و من این تماس تلفنی و این توجه دادن این همکار و دوست نادیده را به عنوان
! هدیه ی تولدم با آغوش باز میپذیرم و از هم اکنون به پالایش درون خود می‌‌آغازم
!! چرا که رسیدن به خوبیها را باید از خود آغازید
آیا پیام زرتشت غیر از این است ؟

مجید رحیمی ۱۳ آوریل ۲۰۱۱ مونیخ
www.majidrahimi.blogspot.com

Sunday, April 10, 2011



!! آقای اوباما ! حالم از شما به هم میخوره


!آقای اوباما ! جناب پرزیدنت آمریکا

بی‌ شک من تنها کسی‌ نیستم که اینچنین از شما و تصمیمات اشتباه و گاه ضد بشری شما سرخورده و ناامید هستم ! اما شاید نخستین کسی‌ باشم که میگویم نه تنها از شما بلکه از خودم هم حالم به هم می‌خورد ! چرا که شما را ناجی این جهان میدانستم و پیوسته سعی‌ بر آن داشتم تا دیگرانی را که کمی‌ شک در این دیدگاه داشتند آنچنان از اینکه شما کورش زمان هستید مطمئن سازم که هیچ‌گاه نمیتوانستم باور کنم که نام شما حسین است !! آری شما حسین اوباما هستید و باید هم بتوانید گاهی‌ تقیه کنید ! مگر تقیه کردن کار نیاکان شما نبوده است ؟


حالم به هم خورد از گفتار شما در نوروز بعد از حرکت بزرگ ملت ایران که شما در تلویزیون ظاهر شدید و به جای تبریک گفتن به ملت ایران و امید دادن به آنها با سران رژیم ننگین جمهوری اسلامی که سلف شما آنها را به قدرت رساندند صحبت کردید !! اما پاسخ آنها به شما فقط چند عدد تًف بود ! شاید حقتان بود !! اما من و بسیاری چون من باز خود را فریب دادیم و گفتیم : نه ! ایشان منظورش این نبود و آن بود ! و در حقیقت آنچه را که آرزویمان بود باور کردیم و نه آنچه از سخنان شما برمی‌ آمد ... آخر من شما را کورش زمان لقب داده بودم و نمیتوانستم به این سادگی‌ بخود بقبولانم که شما کجا و کورش کجا ؟... کورش راستگو بود ! و شما نیستید ... کورش انسان‌ها را ارزشمند میپنداشت و شما چنین نمی اندیشید !... کورش برای آزادی ملتها لشکر کشی‌ میکرد و آنها را بی‌ هیچ چشمداشتی برای نفتشان آزاد میساخت ! اما شما بی‌ نفت مرگ را در پیش چشم خود می‌بینید ! پس برای بدست آوردن این نفت حاضرید همه کاری بکنید ! کورش اجازه نمیداد که سربازانش به مال و جان و ناموس مردم کوچکترین نظری داشته باشند ! شما نگاه کنید که سربازان شما در عراق و افغانستان چه کرده و میکنند ! و شما در برابرشان چه کرده و می‌کنید ؟


آقای اوباما ! ۳۲ سال پیشتر که در ایران انقلاب رخ داد سلف خلف شما جیمی کارتر با سندی که به تازگی در دسترس همگان قرار گرفته مشخص گردیده که وی ۱۵۰ میلیون دلار به آقای خمینی در پاریس کمک مالی کرده است ! ایشان یعنی‌ آقای کارتر امروز استخوان‌هایی‌ متحرک بیش نیست و بسیاری از دیدن چهره ی ایشان به دل درد و استفراغ دچار میشوند !! باید بگویم همین حالت را هم من نسبت به شما دارم وقتی‌ دیدم شما در برابر حمله ی نیروهای وحشی عراقی به قرارگاه اشرف در چند بار گذشته هیچ توجهی نکردید و این موجودات وحشی را از محلی که شما طبق قول و قرارتان موظف به حفاظت و حمایت از آن هستید دور نساختید تا آنها در روز هشتم آوریل آنچنان هیتلروار به عده‌ای بی‌ سلاح و بی‌ پناه حمله نکنند و چنان به خاک و خونشان نکشند ! چرا که اگر حتی دولت مزدور عراق این عده را دستگیر کرده و به اعدام محکوم میکرد باز هزار بار گناهش کمتر از این عملی‌ بود که این وحشیها در روز هشتم آوریل ۲۰۱۱ به انجام رساندند ! اما بدتر از همه ننگ آن بر پیشانی شما هک است که دولتی که با حمایت شما بر مصدر قدرت در عراق نشسته است فرمانبر حکومت ملایان در تهران است !! آیا ننگی از این بالاتر میشد گریبان شما را بگیرد ؟


و اما آقای اوباما ! شما سکوت کردید و حتی یک هزارم نوع صحبتی‌ که در مورد قذافی بیان کردید در باره ی این جنایت که قربانیانش میبایست زیر حفاظت شخص شما باشند بکار نبردید !! شما مسئول هستید ... و در ادامه ی سکوت نه تنها همدست مجرم که حتی خود مجرم خواهید بود ! و آیندگان همین احساسی‌ را که اکنون من نسبت به شما دارم نسبت به نام شما خواهند داشت ! حال خود بگویید آقای اوباما : آیا حق من و ما و آیندگان نیست که حالمان از شما به هم بخورد ؟


بیش از سه دهه است که این مردان مورد حمایت شما در کشورم ایران میکشند ، نابود میسازند و اموال این سرزمین را به تاراج میبرند و حیف و میل میکنند و به جیب شما می‌ریزند و شما هم خشنود از این بریز بپاشها سکوت خود را در پشت فریاد‌های ظاهری پنهان میسازید تا هم ما امید واهی داشته باشیم و هم نظام ننگین جمهوری اسلامی سر کیسه را بیشتر بگشاید ... در این سه دهه اما ده‌ها هزار که شاید صدها هزار انسان آزاده و شجاع جان باختند و خانواده هاشان آوره ی جهان شدند و شما به لاس زنی‌ هاتان با این جنایتکاران ادامه داده و می‌دهید

----

ما اما باز به راه خود ادامه میدهیم و همچنان که هرگز نترسیدیم ، در این ۳۲ سال بر ضد دست نشاندگان دولتهای پیشین کشور شما جنگیدیم ، کشته و زندانی دادیم و عده‌ای هم گریختیم ! اما سکوت نکردیم و سر در زیر برف فرو نبردیم ! اکنون هم سکوت نمی‌کنیم و آنچه را که گفتنیست بر زبان می‌‌آوریم ! حتی اگر گرفتار سربازان گمنام امام زمان شما بشویم !! آخر این نام حسین را داشتن باید هم سودی داشته باشد برای شما و آن سود هم از تهران توسط امداد غیبی همواره می‌رسد ! آقای اوباما رئیس جمهوری ایالت متحده ی آمریکا !! آیا حرفهایم مفهوم بودند ؟ پس اگر حرفهایم مفهوم بودند از پزشک مخصوص تان بپرسید که آیا یک قرص ضد تهوع در بساط دارد ؟

اگرچه باید بگویم با ادامه ی این کارها و این سیاست شما محتاج خروار خروار چنین قرص‌هایی‌ هستید ! مگر نمیبینید که هر روز مردم بیشتری چون من حالشان از شما و سیاست شما به هم می‌خورد ؟

مجید رحیمی - مونیخ



Saturday, April 9, 2011



جنایت ! از تهران
تا اشرف !!

پتر شل لاتور ژورنالیست شرق شناس و اسلام شناس آلمانی‌ یکی‌ از خبرنگارانی بود که با هواپیمای حامل خمینی از پاریس به تهران رفت و همو بود که در یک گفتگوی دو نفره میگفت: خمینی یک بسته ی زرد رنگ در پاریس به دست من رساند تا در تهران آن را به وی بازگردانم ! و ادامه داد: بعد‌ها متوجه شدم که خمینی وحشت آن داشت که با ورودش به تهران بازداشت گردد پس به همین جهت گمان میکرد با من که خبرنگار آلمانی‌ هستم کاری نخواهند داشت و من خواهم توانست آن بسته که تئوری ولایت فقیه است را به دست یارانش برسانم !! همین آقای شل لاتور بعد از حمله ی آمریکا به عراق کتابی‌ نوشت به ترجمه ی این بنده بنام : " ابوالهول با پاهای سفالی " روزی که برای معرفی‌ کتاب خود به شهر ما آمده بود این فرصت را در اختیار این بنده قرار داد تا گفتگویی نسبتا طولانی با هم داشته باشیم تا بتوانم پرسشهای خود را با وی مطرح سازم ، وی اما در برابر سوالی که پرسیده بودم ادامه ی حضور آمریکا در عراق را چگونه می‌بینید ؟ گفت: آمریکایی‌‌ها با ورودشان به عراق دو راه در پیش رو داشتند ! یک : کشور عراق را به دست جمهوری اسلامی بسپارند و بپذیرند که تا این کشور از آن حکومت تهران گردد !... یا اسیر یک جنگ خانه به خانه و تن به تن گردند !!! اما بلافاصله ادامه داد : امروز وجود هر دو را شاهدیم !!..... حال با این دانسته سری به عراق و به ویژه به شهر یا قرارگاه اشرف بزنیم ، جایی‌ که چند هزار تن از انسانهای ایرانی‌ ساکن هستند ، ایرانیانی که شاید مانند من و شما نمی‌‌اندیشند ! اما به آنچه می‌‌اندیشند سخت ایمان دارند و همین ایمان به هدف آنان را ارزشمند میسازد !! هریک از من میتوانیم و این حق را هم داریم که مخالف سیاسی آنان باشیم و مورد انتقادشان قرار دهیم ! اما آنان امروز اسیر جنایات افرادی شده اند که حال دیگر نه غیر مستقیم چون پیشترها که بسیار هم مستقیم از دولت و نظام ایران فرمان و حقوق دریافت میدارند تا حافظ منافع آنان در عراق باشند !
-----
یکی‌ از آرزوهای دیرین رژیم جمهوری البته مقدّس اسلامی همین نابودی قرارگاه اشرف در عراق می‌باشد ، قرارگاهی که روزگاری ساکنانش دارای انواع سلاح‌ها بودند و به دعوت رئیس نظام سابق این کشور به این سرزمین دعوت شده و مورد حمایت وی قرار گرفته بودند ! اما با ورود آمریکاییها به این کشور و خلع سلاح کردن آنها قرار بر آن گذاشتند تا مسئولیت حفاظت از جان ساکنان این شهر را خود سربازان آمریکایی‌ بر عهده بگیرند ! اما امروز میبینیم که برای چندمین بار سربازان امام زمان عراقی به این انسانهای بی‌ سلاح و بی‌ پناه حمله میکنند و چنین به خاک و خونشان میکشند و آمریکاییها فقط نظاره گر هستند و دیگر هیچ ! در طول این سالها بسیار بار کتابهایی در باره ی اشرف نوشته و به دست چاپ سپرده شده است که همه ی ما کم و بیش آنها را خوانده ایم و حتی لب بر دندان گزیده ایم ! اما اگر حتی همه ی این مواردی که در آن کتابها نوشته شده صحیح باشند ! آیا اینها همه فقط و فقط به ملت ایران ربط پیدا نمیکند که در فردای آزاد این سرزمین با بررسی و تحقیق بی‌طرفانه این سازمان یا بعضی‌ از افراد آنرا ببخشد و یا به پای میز محاکمه بکشند ؟
و یا خالی‌ از حقیقت بودن آن به اثبات برسد؟

آیا چون ما با این افراد اختلاف سیاسی داریم و میبینیم که آنان چنین به خاک و خون کشیده میشوند و آمریکایی‌‌ها هم به وظایف و قول و قرار خود عمل نمیکنند ، ما باید دست‌ها را از سر شوق به هم بساییم و در دلمان قند آب کنیم ؟ و سپس نام خود را انسان و آزادیخواه بگذاریم ؟

عکسی از شاهزاده رضا پهلوی مشاهده کردم که از شنیدن و دیدن این خبر و این تصاویر نتوانسته احساسات انسان دوستانه و میهن دوستانه ی خود را کنترل کند و دیدگانش نمناک شده بودند !! آیا ما هم آنقدر احساس انسانیت در دل‌ و جانمان خانه دارد که با دیدن این صحنه‌ها برای دقایقی سیاست را به کناری بنهیم و فقط از زاویه ی انسانی‌ به قضیه نگاه کنیم و فریاد بر آوریم : بنی آدم اعضای یک پیکرند ؟

دیدن این صحنه‌ها آنقدر درد به جان آدمی‌ مینشاند که حقیقتا نمیتوان به جز به همدردی نمودن با این هم نوع و هم میهنان اندیشید و باز نمیتوان ضجه را در خود خفه
کرد و هیچ ناله‌ای برون نداد!
اما آن کسانی‌ که چنین فرمانهایی صادر کرده و آن کسانی‌ که مامور انجام این جنایت بودند هر دو به زودی به پای میز محاکمه کشیده خواهند شد !! البته این جمله به این معنا نیست که ما این کار را خواهیم کرد ! یا حتی به دست انسانی‌ این مهم صورت خواهد گرفت ! نه !! بلکه این قانون طبیعت است که چنین شیاطینی در لباس انسان پیش از گذشتن از این جهان باید که حساب پس داده و به پای میز محاکمه کشیده شوند ! این سخن را نه از دید مذهبی‌ بلکه از دید طبیعی بنگریم . چراکه در هر انسانی‌ هم نطفه ی بدی و هم خوبی کار گذاشته شده است و طبیعت این اختیار را هم به ما داده است تا خود راه خود را انتخاب کرده و تصمیم بگیریم که به کدامیک از این دو عنصر می‌خواهیم خوراک بدهیم و آن دیگری را تا حد ممکن کوچک و ناتوان نگه داریم ! اما هیچیک از این دو عنصر هرگز در ما نخواهند مرد و نابود گشت ! حتی اگر به قول ویلهم نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی‌ ما جزو یکی‌ از دو گروهی باشیم که آرزوی مرگ خدا را دارند ! این دو گروه که متشکل میگردد از افراد بد و خوب معتقدند که اگر خدا بمیرد ، بدان میتوانند بی‌ توجه به آن ذره وحشتی که از جهنم دارند بدی را به نهایت برسانند !! و خوبان برای این آرزوی مرگ خدا را دارند که میترسند این خوب بودن و خوبی کردنشان از وحشت جهنم باشد و نه برای خود خوبی !

حال مائی که در پس دیوار سیاست و اختلاف عقیده پنهان شده ایم و نابودی مخالف خود را به دست هر کس و به هر صورتی میپسندیم و شعار " دشمن دشمن من دوست من است" را ملکه ی ذهن خود قرار داده ایم! خوب است که این را بدانیم : اگر چنین هستیم و اگر چنین می‌‌اندیشیم اصلا نمیتوانیم نام خود را انسان بگذاریم !! چه رسد که بخواهیم کار سیاسی هم انجام دهیم و از به خوشبختی‌ رساندن این ملت سخن بگوییم ! چرا که به قول سهراب سپهری بزرگ : اگر ما غم به سرخی نشستن یک سیب را درک نکنیم چگونه میتوانیم از آزادی یک انسان سخن بگوییم ؟
همین جنایات در تهران هم میشود ، یعنی‌ این تصاویر از اشرف عکس برگردان تهران است ... آنهایی که از دیدن این صحنه‌ها شادمان شدند بدانند که این امتحان خوبی بود برای آنها تا متوجه شوند که در انسانیتشان شک است !!

مجید رحیمی - نه آپریل ۲۰۱۱ مونیخ

http://parsdailynews.com/81669.htm

Friday, April 8, 2011

چگونه می‌‌توان چنین صحنه‌هایی‌ را دید و سکوت کرد و آنگاه نام خود را انسان و ایرانی‌ نهاد ؟ به دفاع از هم عقیده و هم مرام و همراه برخاستن اگرچه زیباست اما امریست طبیعی و قاعده مند !! انسان آزاده زمانی‌ هستیم که نه برای هم عقیده بودن با انسانی‌ و یا هم مرام بودن و همراه بودن ! بلکه به خاطر هم نوع بودن و هم میهن بودن و به خاطر انسانیت برخیزیم و فریاد بر آوریم و از حقوق انسانی‌ آنها دفاع کنیم ! آنگاه میتوانیم نام خود را انسان بنهیم!!


Thursday, April 7, 2011

!! ننگ ابدی بر شما باد

ای مردان الله که ایران اسیر ولایت فقیه را بهشت برین میخوانید ! ببینید !! ببینید که چگونه این جوان خود را بر آتش مینشاند تا جان دهد اما به بهشت شما بازنگردد !!! ننگتان باد که با این ملت و این سرزمین چه کردید ! ننگتان باد‌ ای مهر سکوت بر لب زده‌گان و ای کسانی‌ که برای منفعت ناچیز و گذرای خویش حاضرید دست دشمن این سرزمین را بوسه باران سازید !! ننگ ابدی بر شما باد


دوستان فردا شب جمعه ۸ آوریل ساعت ۲۰ به وقت آلمان گفتگویی دارم با خانم عبدی از تلویزیون ایران آریایی ، اگر فرصت داشتید سری به این تلویزون جالب و تازه تاسیس بزنید و خواهش می‌کنم مرا هم از نظرات خود بی‌ بهره نگذارید ! دوستدارتان مجید رحیمی

آدرس تلویزیون ایران آریایی
http://www.glwiz.com/homepage.aspx



Wednesday, April 6, 2011


رمز پیروزی این جوان چشم بادامی چیست ؟
شانزده ماه پیشتر هنگامی که نام و تصویرش به عنوان وزیر بهداری آلمان به گوش و دید مردم رسید ، بسیاری با یک نگاه آمیخته به شک به آینده ی سیاسی او مینگریستند ، بویژه آنکه یکی‌ دو مشکل بزرگ نیز در رابطه با بیمه‌‌های سلامتی‌ در زمان وی بوجود آمد و بسیار خبرساز شد. فیلیپ روسل که زاده ی ویتنام می‌باشد در سن نه ماهگی در اوایل سال ۱۹۸۰ توسط یک خانواده ی آلمانی‌ به فرزندی پذیرفته و به آلمان آورده شد ، چند سال بعد که پدر و مادر آلمانی‌ او از هم جدا شدند وی نزد پدرش که آموزگار پرواز است ماند و در شهرهای هامبورگ و هانوفر به تحصیل پرداخت و سپس ادامه ی تحصیلات خود را در رشته ی پزشکی‌ ادامه داد ، با ورودش به حزب لیبرال توانست با استفاده از تواناییها و شخصیت آرام و همراه با نزاکت و ادب خویش که بسیار هم خوشرو و خوش برخورد می‌باشد به سرعت پله‌های ترقی‌ را پشت سر بگذارد و شخص مورد علاقه ی رئیس این حزب یعنی‌ گیدو وستروله قرار گیرد.

با پیروزی حزب لیبرالها در سال ۲۰۰۹ و ائتلاف با دو حزب سیاه یعنی‌ احزاب ( سوسیال مسیحی‌ و دمکرات مسیحی‌ ) دولتی به رهبری خانم دکتر انگلیکا مرکل که برای دوّمین بار این پست را تصاحب میکرد تشکیل گردید و طبق روال سنتی باردیگر وزارت پر قدرت امور خارجه و معاونت صدارت اعظمی را از آن رئیس این حزب یعنی‌ دکتر گیدو وستروله ساخت. دکتر وستروله از همان آغاز کار دست به انجام کارهایی زد که نه مورد پسند مردم قرار گرفت و نه احزاب اوپوزیتسیون در برابر آن رفتار و تصمیمات این وزیر خارجه ی جدید سکوت کردند.

البته وی حرکت‌های زیبایی هم انجام داد به عنوان مثل او به عنوان یک همجنس گرا سفر نخست خود به کشورهای مسلمان را از سعودی عربی‌ آغازید و سپس با آقای دکتر احمدی نژاد دست داده و نشست و برخاست هم نموده ! البته تا جایی‌ که ما در تلویزیون دیدیم ! و این کار یعنی‌ برگ برنده را بدست گرفتن تا دیگر کشورهای اسلامی حساب کار خود را بنمایند! عجب این جهان دین و سیاست به هنگام ادغام عجیب و غیر قابل فهم میشوند!!

اما بزرگترین اشتباه سیاسی وستروله را در گفتارش در مورد بیکاران میتوان نام برد ، او در آن گفتار جنجال برانگیز بیکاران را به برف پاروکنی دعوت نمود و به جای آنکه فاصله ی درآمد میان شاغلان و بیکاران را در بالا بردن حقوق کسانی‌ که کار میکنند نمایان سازد ، سعی‌ بر آن نمود تا وضعیت بیکاران را سختر نماید تا آنها مجبور گردند برای خود شغلی‌ دست و پا نمایند و از زیر حمایت مالی دولت خارج شوند.

البته با تمامی‌ مخالفتهایی که مردم و احزاب و حتی دو حزب سیاه که در ائتلاف با حزب لیبرال بودند نموده و بحث‌های بسیاری هم در این باره بوجود آمد ، هیچکدام نتوانست دکتر وستروله را به عقب‌نشینی از سخن خود وادار سازد ! چرا که بسیاری از افراد حزب مطبوعش وی را حمایت و همراهی مینمودند تا آنکه در انتخابات یک هفته پیشتر این حزب زرد رنگ آنچنان سیلی‌ محکمی از مردم خورد که حتی صدای افراد حزب را درآورد تا جایی‌ که از درون حزب بسیاری از اعضا استعفای رئیس خود را خواستار شدند ، و اینچنین گیدو وستروله مجبور شد بعد از ده سال این پست را رها سازد اما همو فلیپ روسل را به عنوان جانشین خود معرفی‌ نمود تا آقای روسل دو پست از سه پست رئیس سابق خود را بر عهده گرفته و علاوه بر معاونت خانم مرکل ریاست این حزب را نیز از آن خود سازد ! اما فعلا پست وزارت امور خارجه هنوز از آن دکتر گیدو وستروله می‌باشد!

این آقای وستروله چندی پیش درست در بحبحه ی درگیریهای خیابانی ملت ایران با نظام جنایتکار جمهوری اسلامی حاکم بر این کشور، بدو بدو روانه ی تهران شد تا دو خبرنگار در بند این جمهوری ننگین را آزاد ساخته وهمراه خود به آلمان آورد ! این کار وی را میتوان از دو زاویه نظاره کرد نخست آنکه میتوان وی را به عنوان یک سیاستمدار مسئول ستود که اینچنین به فکر جان هم میهنان خود است و هر کاری برای آزادی شهروندان آلمانی‌ مینماید ! اما اگر از نگاه یک ایرانی‌ آنهم یک ایرانی‌ مخالف این نظام ننگین حاکم بر سرزمینش بنگریم میتوانیم وی را لعن و نفرین نماییم که مگر جان یک آلمانی‌ بیشتر از جان یک ایرانی‌ ارزش دارد ؟ چرا در برابر این جنایتکاران نمی‌‌ایستید و این ملت را که سربازان گمنام دموکراسی هستند حمایت نمیکنید تا آینده‌ای نزدیک دست این جانیان دراز نگردد و به خود شما هم نرسد ؟

با اوج گرفتن دیوانه بازیهای سرهنگ قذافی و اتحاد کشور‌های عضو سازمان ملل در یک حمله ی نظامی به این کشور برای جلوگیری از کشتار ملت لیبی‌ توسط ارتش قذافی دولت آلمان و شخص وزیر خارجه یعنی‌ همین آقای وستروله از همراهی با کشورهای دیگر در حمله به لیبی‌ سر باز زد و اگرچه که پذیرفت علاوه بر افزودن به سربازان خود در افغانستان و نیز پرداخت %۲۱ از مخارجی که در حمله به لیبی‌ مصروف میگردد اما باز شدیدا مورد انتقاد احزاب اوپوزیسیون در مجلس آلمان قرار گرفت و نیز انتقادهایی نیز از خارج از آلمان متوجه این دولت گردید.

با برکناری وی از ریاست حزب مطبوعش و همچنین از پست معاونت صدارت اعظمی و مشخص شدن جانشین وی دو خبرنگار با تجربه رئیس جدید این حزب را به یک گفتگو دعوت نموده و وی را سوال باران نمودند ، در تمامی‌ پاسخ‌هایی‌ که این جوان ۳۸ ساله به خبرنگاران داد یک پاسخ وی آنچنان به دل‌ و جان من شنونده نشست که دیدم را نسبت بخود بگونه‌ای شگفت انگیز تغییر داد و آن پاسخ در برابر این سوال داده شد که خبرنگار پرسید : رمز موفقیت شما در چیست ؟ پاسخ وی اینگونه بود : آرامش ، احترام به طرف گفتگو و خوشرویی !! و هنگامی که باز خبرنگار از وی پرسید آیا گمان دارید با احترام و خوشرویی میتوان کارهای سخت را به انجام رسانید ؟... او پاسخ داد : با باور به قدمی‌ که برداشته و راهی‌ که رفته میشود میتوان در کمال آرامش و احترام با خوشرویی تمام آنرا با طرف گفتگو در میان گذاشت و به دنبال راه حل مورد توافق طرفین گشت و بهترین راه حل را انتخاب نمود !! و من ایرانی‌ با شنیدن این جملات آنچنان بیتاب گشتم و آرزوی داشتن چنین سیاست مدارانی را در کشورم نمودم که تمام شب این جمله را در خواب و بیداری زمزمه نمودم : آرامش ، احترام ، خوشرویی و صداقت را هم بر آن افزودم و این جمله را آنقدر تکرار کردم تا ملکه ی ذهنم گشت !! و براستی در کدام یک از سیاست مداران کشورمان میتوانیم این صفات را سراغ بگیریم ؟

مجید رحیمی - مونیخ

Sunday, April 3, 2011

کاش میشد ادعا کنیم که از هم دانستنی‌های خوبمون رو یاد میگیریم و اونها رو به کار میبریم !! زنده یاد فریدون اندیشه‌های درخشان داشت که اونها رو با صداقت بیان میکرد !! یکی‌ از اونها همین صداقت و راستگویی بود !! به حرفاش گوش کنیم و بیاموزیم!!



Friday, April 1, 2011


دوستان ! هر جمعه شب ساعت ۲۰ به وقت اروپا برنامه ی هفتگی من در برنامه ی خانم دخی عبدی در تلویزیون ایران آریائی خواهد بود ... باعث افتخار من است که نظر شما عزیزان را در این برنامه‌ها بدانم و مسائل مورد بحث را با خواسته‌های شما عزیزان همراه سازم ! این برنامه را میتوانید در آدرس های زیر ببینید ... همراهی شما عزیزان قوت تداوم است و حضورتان به
!!عنوان هم میهن و هم فرهنگ و هم زبان شادی آفرین و پر غرور است
دوستدارتان مجید رحیمی
http://www.glwiz.com/homepage.aspx
www.IEATV.com