خواب و بیداری!
ای آنکه گمان کردی، مهرت ز دلم رفتهرفتی و رها کردی آن خانهی گرمت را
با رفتن خود بردی، شادی شب و روزم
آن مهر دلانگیز و، آن بوسهی نرمت را
من بی تو رها گشتم، در عالم بی راهی
رفتم به رهی شاید، تا آنکه تو را یابم
دیدم که فقط یک ره، باشد به دلم چاره
وآن است که شوم بیدار، بینم که کنون خوابم!!
مجید رحیمی ۸ می۲۰۱۵ مونیخ
No comments:
Post a Comment