Saturday, January 15, 2011


آقای شجونی ! دستگیره‌های طلای کاخ شمس را چه کردی ؟؟؟؟

تازه انقلاب شده بود و این آقا یعنی‌ حجت الاسلام شیخ جعفر شجونی که زاده ی شهر فومن است به عنوان رئیس کمیته ی مهر شهر کرج مشغول به چاپیدن و بگیر و ببند مردم بود ! در کنار اینها همه اما ناگهان شایعه‌ای گوش ساکنین کرج و حومه را پر کرد که این آقای شجونی که ادعای بودن ۲۵ سال در زندانهای شاه را داشت !! حالا دستگیره‌های طلای کاخ شمس پهلوی را دزدیده است !! کاخ شمس در مهرشهر کرج که به شکل بسیار زیبایی ساختمان حلزونی آن ساخته شده بود حالا در اختیار این آقای شجونی قرار داشت ... ایشان اما با بودن چنین شایعه‌ای در سال ۱۳۵۸ بعئوان نمایندهٔ ی مردم کرج کاندید مجلس اسلامی شد و با آنکه دست کم من از یکی‌ از حوزه‌ها می‌دانم که رای بسیار کمی‌ آورد سرانجام همراه با هنجنی کاندیدای دیگر این پست راهی‌ مجلس اسلامی گشت ! و چند روز بعد محل زندگی‌ خود را به یک خانه ی ویلایی بسیار شیک به قیطریه ی تهران منتقل نمود که معتقد بود اینجا یعنی‌ آن خانه ارث پدرش می‌باشد
....
با دستگیری برادرم در سال ۱۳۶۰ منکه با یکی‌ از محافظان وی آشنایی و دوستی دیرینه داشتم از وی خواستم تا نامه‌ای از شجونی برای آزادی برادرم تهیه نماید و به همین منظور لازم بود که هفته‌ها همراه با آن محافظ به منزل حاج آقا شجونی رفت و آمد نمایم ... روزی که در منزل وی بودیم و باید بگویم که این خانه مانند کاروانسرا بود و سگ صاحب خود را نمیشناخت ، شاهد گفتگوی تلفنی وی با میر حسین موسوی که آن‌زمان نخست وزیر بود شدم که شجونی با وضع بسیار بدی با او گفتگو میکرد و دوستانه‌ترین جمله اش این بود که با همان لهجه ی فومنی به نخست وزیر میگفت : آقای نخست وزیر من ریدم به ریش شما !!... پیشتر از این روزی به همراه همان محافظ شجونی به خواهش وی راهی‌ جنوب شهر تهران شدم تا گویا بسته‌ای که حامل مبلغی بود را دریافت کرده و از آنجا به مجلس رفته و بسته ی پول که گویا ۵۰،۰۰۰ تومان آن زمان یا چیزی حدود ۲۰،۰۰۰ دلار امروز بود را به ایشان تحویل دهیم .آنروز مصادف شد با بسته شدن قلعه یا شهر نو ! و قمه بدستان سهام دار در این محله ی بدنام تهران به خیابانها ریخته تا با پاسداران بدکارتر از خود که آمده بودند تا آنجا را ببندند مقابله نمایند !! و من بی‌ خبر از همه جا در این میان با یک بسته پول گرفتار آمده بودم که اگر کسی‌ بویی می‌برد که آن بسته حامل ۵۰،۰۰۰ تومان است ، اکنون کسی‌ اینجا نبود که بتواند این داستان را برای شما بگوید.. با آنکه آنروز این بسته به دست وی رسید و او بی‌ تشکر پول را از ما گرفت اما من هنوز از خود میپرسم: آن پول از کجا می‌‌آمد ؟ و چرا بایست ما چنین کاری را میکردیم ؟ و دیگر آنکه وقتی‌ این مبلغ بسیار بالا برای وی آنقدر کم اهمیت باشد که حتی دو نو جوان را برای دریافتش میفرستد پس باید مبالغ هنگفت دیگری در جریان بوده باشد که این مبالغ پیش پا افتاده را دو نو جوان هم بتوانند به دستش برسانند !! بعد از آزادی برادرم که بسیار شکنجه شده و حتی به میدان اعدام مشقی هم برده شده بود ، من دیگر با شجونی هیچ تماسی نداشتم ، اما بعد‌ها شنیدم که این حضرت کسانی‌ را هم که حاضر بودند جانشان را برای وی بدهند و حقیقتا به او ایمان داشتند را بی‌ هیچ جیره و مواجبی رها کرده بود !! اما در مورد به نام کردن زمین!! آن محافظ که امروز هنوز زنده است و هنوز منبع خوبی برای گرفتن اطلاعات در باره ی کارهای ایشان هست، میگفت: هر کس که هر مشکلی‌ داشت و نزد حاج آقا شجونی می‌‌آمد اگر پول نقد نمی‌داشت حتما میبایست قطعه زمینی‌ در تهران یا کرج به نام وی میکرد تا کارش راه بیفتد !! به یاد می‌‌آورم که پدرم یکی‌ از خانه‌هایی‌ را که داشت فروخت و خرج آزادی برادرم نمود ... شهردار احمدیه که مدتی‌ شهردار کرج بود و تحصیلات شهرسازی اش را در آمریکا به پایان برده و به میهن برای خدمت بازگشته بود مدتی‌ این پست را در کرج داشت و بسیار هم کار خود را خوب انجام میداد تا آنکه همین آقای شجونی نمایندهٔ ی مردم کرج قصد ساختن یکی‌ از زمین‌های خود را مینمایند که رودی از میان آن در جریان بود و حاج آقا از شهردار می‌خواست که او این رودخانه را به مسیر دیگری هدایت نماید تا زمین ایشان آزاد و آماده ی ساختمان سازی گردد !! شهردار که این کار را به ضرر مردم کرج میدید شدیدا با آن مخالفت نمود ... چند هفته نگذشت که شهردار از کار برکنار و ساختمان پس از چندی آغاز به ساخته شدن گردید !! اینها فقط قسمتهایی از زندگی‌ این آدم یعنی‌ نمایندهٔ ی کرج حجت الاسلام شجونی بود که من شاهد آن بوده‌ام ... این صحیح است که او جان برادرم را از مرگ حتمی نجات داد ! اما آیا او این کار را برای انسانیت نمود ؟ یا اصلا باید پرسید: چه کسی‌ این جوان ۲۰ ساله را به اعدام محکوم کرده بود که وی توانست آزادی وی را در مقابل آن مبلغ هنگفت امکانپذیر سازد !؟ آیا این یک باند مافیایی نبود که یکی‌ دستگیر کند ، دیگری جوان را به اعدام محکوم نماید ، و اگر خانواده‌ ی محکوم توانست بپردازد که چه خوب اگر هم نتوانست جوان را میکشند تا درس عبرت آن دیگران گردد !!؟؟؟؟ به جمهوری اسلامی خوش آمدید
مجید رحیمی - مونیخ

No comments: