Monday, January 17, 2011

!!رستم و تهمینه و سهراب و سام


بیادت آید آنشب بر سر بام
چگونه میکشت آن مرد بدنام
همانی که شبی بر ماه بنشست
همانی که رسید با حیله و دام
بدنبالش روان شد ملت ما
ز پا اما نشست آن نسل ناکام
دو صد پاره شد این میهن به دستش
که تا نوشید او زهری ز آن جام
یکی‌ دسته ز ملت شد فراری
گروهی شد اسیر چنگ صدام
هزاران تن به زندان و شکنجه
جزای اشتباه و عمل خام
زمان بگذشت و آمد نسل حاضر
نموده شاد قلب میهن و مام
و این مام وطن بگرفته جانی
که می‌بیند به پایان می‌رسد شام
ندارد وحشتی امروز کس از شب
نمیترسد کسی‌ از حکم و احکام
در این دوران طولانی و تیره
بسی‌ پرداخت کردیم بهره ی وام
کنون چون آگهیم از شاهنامه
وطن دارد هزاران رستم و سام
که باید دید فصل آخرش را
!! که شاهنامه خوش است در سرانجام
مجید رحیمی - مونیخ

No comments: