Friday, August 9, 2013

قصابی وا کردی حسن ؟

حسن بگو این کابینه س، یا قصابی جون آقا! 
قناریا که جای خود، رفتن از اینجا کلاغا 
شغال و لاشخور که باشه، نه بوته میمونه نه گل 
میشه برهوت خدا، این سبزه زار و این باغا


کابینتو که میبینم ، دلم میریزه یکدفعه 
ترازوی عدالتت نداره شاهین و کفه 
آخه امید دادی به دل‌، با اون کلید قصابی 
خدا کنه آخر شعر، داد نزنی‌ نگی‌ خفه 


قصابا رو کردی وزیر، تا که عدالت بیاری 
حسن کلید سازی ولی‌، مهره ی مار تو جیب داری
حالا گذشته از رو پل، خر مرادت بیا و 
رو راست بگو دو دورمو میخوام بگیرم سواری 


حسن شنیدی که میگن، از تاقار و ترشی ماست؟ 
هیچ میدونی منظور این مثل تو این قصه کجاست؟ 
یعنی‌ کلیدی که داری، قلابیه و اصل اون 
فقط یه رای و اونم، تو جیب پشتی‌ آقاست!! 


حسن داری از اولش یه کاری با ما میکنی‌ 
که التماس کنان بریم، نارمک سراغ میمونه 
داد بزنیم بیا بیرون، بیا بشو رهبرمون 
ناجی این وطن تویی‌، هر چی‌ که گفتی‌ همونه!! 
مجید رحیمی ۹ آگوست ۲۰۱۳ مونیخ 

No comments: