Wednesday, October 17, 2012

 داوری همیشه با مردم است !!!

رنگ علف !!
صادقانه اعتراف می‌کنم که هم آهنگ و هم تنظیم و هم صدا و نوع اجرای این  " ترانه سرود " به مراتب پاینتر از مفهوم و ارزش این شعر است ، اما قدم به قدم این کار با حمایت و تایید شاعر آن صورت گرفته است !
سوال اینجاست که ....
چرا هادی خرسندی با تمام استقبالی که از این آهنگ و این کار کرد اما هرگز آن را مورد حمایت خود قرار نداد ؟! تا به جای ۴ هزار نفر ۴۰ میلیون تن از هم میهنان آنرا  بشنوند و شجاعانه تر و آگاه تر‌ قدم به پیش نهند ؟؟
-------------------
دو سال پیش در چنین روزهائی مشغول ساخت موسیقی این شعر زیبا و پر معنی‌ از هادی خرسندی شاعر و طنز پرداز خوب کشورمون بودم ، از هادی خواستم تا شعر رو دکلمه کنه تا بتونیم در میانه ی آهنگ از اون استفاده کنیم و با صدای خودش شعر رو هم به صورت دکلمه در کنار آواز قرار بدیم ، هادی هم از این کار استقبال کرد و هم دکلمه ی شعر رنگ علف رو برام فرستاد و ما هم بعد دو هفته کار آهنگسازی و تنظیم و ضبط و میکس بالاخره نمونه ی کار رو برای ایشان فرستادیم و پس از تایید او بصورت کلیپ در دسترس شما عزیزان قرار دادیم ...
که لینک آن در پایین این صفحه موجود است ...
-------------------
در همان زمان شوربختانه بانوی افسانه‌ای آواز ایران خانم مرضیه سفر ابدی خود را آغاز نمود ، و هادی خرسندی به پاریس رفته و آنجا در مراسم خاکسپاری وی سخنرانی‌ کرد و به سازمان مجاهدین که سالها از این بانوی هنرمند مراقبت کرده بودند سپاس گفت و این جمله را هم رو به این سازمان و شورای ملی‌ مقاومت ضمیمه ی سخنان خود نمود که: هر استفاده‌ای که از او یعنی‌ خانم مرضیه برده‌اید! نوش جانتان باد ...
سخنرانی‌ خرسندی در حضور بانو مریم رجوی موجی از حمایت و تحسین این کار و همینطور توهین و ضجه‌های هم میهنان به او را فراهم ساخت ، البته خود هادی در همان سخنرانی‌ گفته بود که برای این توهین‌ها فاتحه هم نمیخواند چون اصلا فاتحه خواندن را بلد نیست !
این کار هادی خرسندی برای من بسیار جالب بود و مرا بر آن داشت تا در یک مقاله که شعری را هم به همراه داشت ضمن به تصویر کشاندن افکار متفاوت هم میهنان که هر یک کار خود را دموکراسی و مدارا نام می‌نهند ، نظر خود را در باره ی این عمل شجاعانه ی هادی خرسندی بنویسم ، و پیش از انتشار آن هم با هادی تماس گرفته و به او بگویم که این مقاله را نوشته و قصد انتشار آن را دارم ، نام مقاله چنین بود :
به هم خورد حالم از این نوع مدارا !
که در همینجا تمام آن مقاله و شعر را تقدیم شما عزیزان مینمایم تا شما به قضاوت بنشینید ، چرا که هیچ از شما مردم پنهان نداشته و نخواهم داشت ...
هادی خرسندی که من بسیار برایش احترام قائل هستم اما پس از شنیدن همین یک مصرع از من پرسید که آیا من این مطلب را نوشته‌ام ؟ و هنگامی که پاسخ مثبت مرا شنید با کمی‌ سردی گفت :
خوب چاپش کن !!...
مقاله و شعر در چند سایت از جمله سایت خودم و فیسبوک منتشر شد ، اما پس از آن من هیچوقت ندیدم که هادی حتی یکبار از آهنگ رنگ علف چنانچه صحبت کرده بودیم حمایت کند ، حتی گاهی که خود من آنرا بر دیوار صفحه ی فیسبوک او قرار میدادم بلافاصله پاک می‌گشت ! و هنگامی که تلفنی این عمل را مورد اعتراض قرار دادم او گفت : این دختره که کار سایت مرا انجام میدهد ندانسته این کار را می‌کند !! و از من خواست تا مجددا آنرا بر دیوار فیسبوک او قرار دهم ، و من هم بلافاصله این فرمان را اجرا کردم که با تعجب باز شاهد پاک شدن آن از صفحه ی وی بودم !...
و من هنوز از خود می‌پرسم : این کارها چه معنایی دارد ؟
-------------------------
-------------------------
به هم خورد حالم از این نوع مدارا !!
آیا ما ملتی انحصار طلب و تمامیت خواه هستیم ؟
هادی خرسندی برای بزرگداشت و مراسم خاکسپاری بانوی هنر ایرانزمین "مرضیه" به پاریس میرود و در یک سخنرانی‌ کوتاه ولی‌ پر مغز تمام گفتنیهای خود را میگوید و نشان میدهد که به حق " هادی خرسندی "است !!
همان هادی که ما بر صحنه‌ها میشناسیمش ، همان هادی که حتی خمینی هم نتوانست با سپاه و بسیجش و با شعار‌های
" این هادی خرسندی اعدام باید گردد"
و یا تهدید در خارج جلوی دهانش را بگیرد ! همان هادی که به حق نام زنبور عسل را یدک میکشد !! همان هادی که ما خواستیم اینگونه باشد و در طول دهه‌ها از نوشتارش و گفتارش و حضورش بر صحنه‌ها حمایت کردیم و جملاتش را دهان به دهان بازگفتیم و اینگونه با کمک هادی به روی دشمن‌ترین دشمن ایران یعنی‌ نظام البته !! مقدّس جمهوری
اسلامی حاکم بر سرزمینمان تف انداختیم !!
اکنون همین هادی یا همان هادی خرسندی قدم تازه‌ای برداشته است و پای به راهی‌ گذاشته که خود بهتر از هر کس دیگری خطرات این راه را میدانسته است! اما باز این خطرات را به جان خریده و آنچه که وظیفه ی خود میدانسته به انجام رسانیده است !
هادی به درون جمعی که یکی‌ از پر بهاترین گنجینه‌های هنر ایرانزمین آزادانه به آنها پیوسته بود رفته و از اینکه این جمع اینچنین از این بانوی آواز ایران پرستاری کرده و حتی سهم و وظیفه ی دیگر اقشار و گروه‌های این کشور و این مردم را به عهده گرفته و در هیفده سال گذشته مرضیه را بر اوج نشانده است قدردانی کرده و از سوی خود و ملت ایران برای این کار زیبا تشکر نموده است !
آیا این کار نازیبایی است ؟
حال بر حسب اتفاق این جمع یا این گروه یا سازمان همان سازمانی است که ما مخالف بعضی‌ یا کلیه ی کارهایش هستیم ! آیا چون چنین است تأثیری در آن کار زیبا یعنی‌ حفاظت و نگهداری مرضیه به بهترین صورت و سپس بر پا کردن چنین مراسم با شکوهی برای آخرین وداع با این اسطوره ی هنر و شجاعت خواهد گذاشت ؟
هادی خرسندی با حضورش در این جمع این مفهوم را قدرت بخشید که هر کار زیبائی ، حال از سوی هر کس که باشد زیباست و قابل تحسین
می‌باشد ! و اگر ما به تحسین این زیبائی برنخیزیم در حقیقت عملی‌ زشت انجام داده و قابل نکوهش هستیم !!
این عمل هادی اما با واکنش‌های گوناگونی روبرو گشت ... عدّه‌ای که آزادگی در باورشان خانه دارد بی‌ هیچ وابستگی یا دلبستگی به این گروه یا سازمان کار هادی را بسیار زیبا و شجاعانه ارزیابی نمودند و این حرکت او را به " از روی سایه ی خود پریدن " تشبیه کردند که این زنبور عسل برای بارور کردن گلهای این دشت با حفظ باورهای خود از گلی‌ بر گلی‌ دیگر پرواز کرده و بنیان " مدارا " را بگونه‌ای دیگر پی‌ ریخته است!!....
 اما عدّه‌ای دیگر شمشیر از رو بسته و به جنگ بر هر آنچه که خود نمیپسندند رفته و چنین جملاتی را که بنده آنها را به نظم در این قطعه‌‌ آورده‌ام به این گونه‌ بیان کردند:
به آغوش مجاهد رفته هادی ...
که تا گردد " مدارا " را نمادی !
فقط مرضیه را کرده بهانه ...
زده بر نرخ خود اینگونه چانه ...
گمان دارد گمان بردیم که آنجا ...
ز دل گفت از دموکراسی ، مدارا !..
چنان مرضیه که با سن هفتاد ...
به دام مریم و مسعود افتاد ...
کنون هادی خرسندی عاقل ...
به این ویروس دوران گشته ناقل ...
و یا چون دیده خالی‌ جای مسعود ...
دلش خواهد نشیند جای وی زود !!
.::: ::: :::
و شگفت انگیز اینجاست که
همین‌ها پیوسته از فرهنگ نیاکانی ما دم میزنند و اینکه کوروش بنیانگذار فرهنگ مدارا و حقوق بشر پدر ملی‌ ماست و از آن استوانه میگویند که نخستین قوانین حقوق بشری بر آن شکل گرفته است ! و سپس نتیجه میگیرند که نه هادی و نه هیچکس دیگر حق ندارد کاری را که آنها نمیپسندند انجام دهد و اینچنین به حقوق بشر و فرهنگ مدارا لطمه وارد سازد !!
چنین است گفتمان آنکه امروز ...
ز ایران گوید از معنای نوروز ...
ز فرهنگ نیاکانی که ما را ...
نموده ملتی چون سنگ خارا !!.
ز کورش گوید و زآن استوانه ...
که بر آن حق انسان کرده خانه ...
ز آیین مدارا و تحمل !!.
کز او کرده چنین دردانه ی کل !..
نمی‌داند هنر خود انتقاد است !..
سکوت یک هنرمند همچو داد است ...
چه حزب و دسته و دین و حکومت ...
ندارد بر هنرمند غیر زحمت ...
::: ::: :::
فرهنگ رایج امروزین کشورمان که مانند آش شعله قلمکار از همه نوع افکاری در آن یافت میشود هم " میازار موری که دانه کش است " هست و هم " دیگی‌ که برای من نجوشد سر سگ در آن بجوشد " وجود دارد !
و حال شاید بعضی‌ از هم میهنان چون خودشان نقشی‌ در این حرکت نداشتند تمام این کار را نازیبا و زشت معرفی‌ مینمایند !
که البته امیدوارم تعدادشان زیاد نباشد!
....
تمام درد در این است که هادی !..
به آنان اینچنین وامی ندادی !..
::: ::: :::
و من چه موافق حرکت هادی باشم و چه مخالف از این نوع دموکراسی که این بعضی‌ از هم میهنان معرفی‌ میکنند و سپس اینگونه زیباییها را به خجالت وکثافت میکشند بیزارم!!

چه بر ضد تو باشم یا موافق ...
از این حرف " مدارا " کرده‌ام دق ...
دموکراسی نمیخواهم خدا را ...
به هم خورد حالم از این نوع مدارا !..
::: ::: :::
حال اگر این عینک کبود را به گفته ی مولانا از چشم برگیریم و به صدای سهراب سپهری گوش فرادهیم و چشم‌ها را بشوییم و جور دگری به حوادث و دنیای اطرافمان بنگریم به چشم من اینگونه خواهد بود !
من شخصاً کار هادی را نه تنها ستایش می‌کنم که شجاعت وی را بیش از هنرش می‌دانم که او دانسته و به حکم وظیفه‌ای که برای خود و این موقعیت خود قائل است این قدم را برداشت و حتی در همان سخنان هم گفت که میداند از پس این گفتار حملات و ناسزاها به سویش روان میگردند!! اما او برای این ناسزاها فاتحه‌ای نخواهد خواند چون اصلا بلد نیست فاتحه بخواند!! ...
شاید این کار هادی همان قدم نوینی باشد که همه ی ما بیاموزیم که میتوان مخالف سرسخت یک گروه ، دسته ، حزب و ایدئولوژی بود ولی‌ با آنها بر سر میزی نشست و تمام گفتنیهای خود را بدور از تنفر بیان کرد ! و این مفهوم را درک نمود که هیچیک از ما نمیتواند ایرانی‌ تر از آن دیگری باشد و حق بیشتری از این آب و خاک برای خود متصور گشت ...
شاید بعضی ها این سخنان مرا ساده لوحانه بپندارند ! اما نگاهی‌ به تاریخ ۲۰۰ سال گذشته ی اروپا و بویژه همین کشور فرانسه نشان میدهد که این کار شدنی است !
با این تفاوت که اینها هیچ نمونه‌ای نداشتند و به اینجا رسیدند و حال این که ما این نمونه و تجربه را هم از تاریخ جهان داریم ! چه خوب است که بخواهیم از اندر خم این کوچه‌ها بیرون آئیم و به رود جهانی‌ بپیوندیم و زلال شویم !!
چرا که حتی از پیش از حافظ که میگوید:
سقف را بشکافیم و طرحی نو درندازیم ...
بسیار کسان خواستند که تا کاخی نو برای این "مدارا و همزیستی‌" بنا سازند اما همه تا امروز نیمه کاره باقی‌ مانده اند !
شاید این کاخی که با حرکت هادی خشت نخست آن گذاشته شده است تا به سقف برسد و عاقبت این "مدارا" در سرزمین ما هم صاحب خانه شود ! شاید....
ولی‌ شاید که این گفتار خرسند ...
پی‌ کاخی ز طرح نو بیفکند ...
و شاید هم رسد تا سقف،این کاخ ...
در این ویرانه نیمه کاخ‌ها!!... آخ !..
--------------------------
از سازمان مجاهدین و شورای مقاومت نهایت سپاس را برای این کار زیبائی که در رابطه با " مرضیه " این اسطوره ی همیشه جاودان انجام دادند دارم !!
مجید رحیمی ۲۰۱۰/۱۰/۲۵ مونیخ
-------------------------
 داوری همیشه با مردم است !!!
-------------------------
های که من مرتکب خبط دگر نمیشوم    
باز در این مبارزه خاک بسر نمیشوم    
شعار مرگ و زندگی‌ برای کس نمیدهم  
اسیر مرده زنده ی یک دو نفر نمیشوم  
سبز اگر که گشته‌ام ، بگو به مدعی که من    
رنگ علف شدم ولی‌ ، خوراک خر نمیشوم .


No comments: