Saturday, January 28, 2012

!! دین مرا در خطر، نشانده پستان تو

 تقدیم به گلشیفته‌های میهنم که اسیرناانسانهای لولیده در میان انسانها شده اند!!
 شاید روزی نه چندان دور بیدارتر شوند و این بیت را بخوانند که:
زنی‌ برهنه هستم، با آزادی کامل
اما چون تو نبودن ، همیشه آرزویم!!

شیفته گل چه عریان، نشسته روبرویم
که تا ز عفت او را ، قصه هزار گویم
گویم به خشم ای گل: برمی خیز و بپوشان
پیکر زیبای خود ، که من درنده خویم

آسان اگر بیایی به چشم بی‌ حیایم
ارزش آن نداری ، چنان که خود بجویم
باید که خود بببینم ، به ذهن بیمار خود
چگونه آورندت  کشان کشان بسویم

عشوه اگر  نباشد، چه ارزش التماسم؟
بی‌ التماس هرگز ، نخواهمت ببویم
برخیز و پوشیده شو ، که بنده ی عادتم
شبانه سویت آیم ، اما نیا به کویم !!

ارزش والای تو ،  ارزش عایقت بود
لکه ی ننگ دینی، تو را چگونه شویم ؟
 دین مرا در خطر،  نشانده پستان تو!
عمامه آتش زنم ، آتش زنم به مویم

به سینه‌ام نشسته ، درد شرافت دین
گر آرد از نهانم ، صدای‌ های و هویم
با این همه نگاهت ، چو می‌کنم دما دم 
مانده چو آرزویی ، هلویت به گلویم !!

گلشیفته آهسته گفت:هستم هر آنچه گوئی
و اینچنین از پی‌ ، خودم به جستجویم
اما تو‌ ای واعظ شهر تجاوز و خون
شرمت نیاید اگر ، دمی تو را بپویم ؟

گفتی‌ تو از شرافت ، چیزی که خود نداری
وگر نه کی‌ آوری ، هوو پشت هوویم ؟
زنی‌ برهنه هستم، با آزادی کامل
اما چون تو نبودن ، همیشه آرزویم!!
مجید رحیمی ۲۸ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ

No comments: