Saturday, March 23, 2013

برخورد نوروز با عاشورا و سوپر مارکت دو نبش 
بعضی از این هنرمندان ما !

فکر می‌کنم سال ۸۲ - ۱۳۸۱ بود که نوروز مصادف شده بود با عاشورا و ما به دعوت استاد سیاوش اوستا ( دکتر حسن عباسی ) حقیقی‌ ! " چرا که یک دکتر حسن عباسی هم اخیرا در ایران تابیدن آغازیده است و سیاوش اوستا او را تقلبی می‌نامد " به شهر زیبای پاریس رفته بودیم تا همگام با هنرمند خوبمان خانم لیلا فروهر کنسرت نوروزی را در یک کشتی برگزار نماییم .... و به راستی‌ یکی‌ از خاطره انگیزترین شبهای عید برای من و دوستان نوازنده‌ام شد ... 
اما شب پیش از شب کنسرت به دعوت هم میهنی که در کار طراحی لباس می‌باشد و در کار خود نیز بسیار موفق است در محلی در خیابان شانزه ریزه به میهمانی دعوت شده بودیم که حضور هنرمندان نوازنده و خواننده و همینطور شخصیت‌های نام آور میهنمان چشمگیر و میهمانی از یک شکوه خاصی‌ برخوردار بود ... 
آن زمان در کنار کار هنر موسیقی من مسٔولیت ماهنامه ی آشنا را نیز بر عهده داشتم که میبایست در هر کجا که حضور می‌‌یابم به این مهم هم توجه نمایم که از دید مسلح روزنامه نگاری حوادث و مجالس را دیده تا بتوانم آن حوادث را در آشنا بازتاب دهم و خوانندگان این ماهنامه را طبق پیمانی که با آنان داشتم در جریان امور بگذارم !

مجلس آراسته بود و میهمانان به مهر و گرمی‌ با یک دیگر در حال گفتگو بودند ، در این مجلس زیبا خانم‌ها  لیلا و فریبا فروهر هم حضور داشتند و از تلویزیون هم یکی‌ از کانالهای ایرانی‌ لوس آنجلس پخش میشد تا سال تحویل گردد ... 
دقایقی پیش از سال تحویل بود و مجری تلویزیون با چند تن از هنرمندانی که در استودیو حضور داشتند گفتگو میکرد که ناگهان مردی با لباس سیاه و ریشی بلند درست در هیبت یک پاسدار جمهوری اسلامی بر صفحه ی تلویزیون ظاهر گشت ... 
سخت میتوانستی او را بشناسی و بدانی که او نوازنده ی ویلن و خواننده است ... مجری تلویزیون که گویا او هم از دیدن این سر و وضع این هم میهن هنرمند شوکه شده بود از وی در مورد نوروز و تصادف این جشن کهن با مراسم عاشورا میپرسید ... 
نخست گمان کردم این یک شو و شوخی است و گمان کردم این هنرمند می‌خواهد در کنار نوازندگی به دنیای هنرپیشگی هم وارد شود و این نخستین نقش اوست که شاید به فرمان کارگردان میبایست با هیبت یک پاسدار در این مراسم ظاهر و حتما بعد از مراسم تغییر لباس داده و با کت و شلوار و کراوات با صورتی تمیز و اصلاح کرده در برابر مجری خواهد نشست و از نقش خود و دلیل انتخاب این نقش سخن خواهد گفت !....   اما چنین نبود ! و این هنرمند با تاثر و غمی که معلوم بود بیشتر مصنوعی است تا درد دین ! دهان خود گشود و چنین گفت : 
من به احترام عاشورا ریش بلند کرده و لباس تیره به تن دارم !!!!

شگفتی تمام مجلس را فرا گرفته بود و من میتوانم حدس بزنم که اکثر هم میهنان با دیدن این وضعیت شوکه شده و از خود میپرسیدند که این چه سوپر مارکت دو نبشی است ؟ 
چرا که شغل تو  ای مرد در این دین و مذهب حرام است و تو از نظر این دین در طول این سالها نان حرام خورده‌ای و در حقیقت گناهکار هستی‌!... 
این نوشتار هرگز قصد نکوهش دینداران حقیقی‌ و صادق را ندارد ، بلکه هدف روشنگری و باز کردن مشت کسی‌ یا کسانی‌ است که میخواهند همیشه موج سوار باشند و از آخوندها آموخته اند که احساسات مردم همیشه جایی‌ برای موج سواری دارد ! 
حال چه این احساسات در رابطه با موسیقی باشد و چه دین ! 
و این هم میهن هنرمند نیز قصد سوار شدن بر هر دو موج را داشته و دارد ... آنچنان که هنرمند دیگرمان که خود مسیحی‌ هم هست میگوید : من همیشه میخواستم آهنگساز و ترانه سرا بشوم و رفتم به زیارت امام رضا و هنگامی که از آنجا بیرون آمدم آهنگساز و ترانه سرا بودم !! نقل به مضمون .... 
البته آن هنرمند مسیحی‌ یعنی‌ ژاکلین ویگن زمانی‌ که میهمان برنامه ی تلویزیونی من با نام " جای سخن از هر دری با شاپور فرخزاد " بود این مهم را تا حد توان توضیح داد !
که لینک آن گفتگو در پایین همین مطلب می‌باشد ....

 اما بازگردیم به سراغ این عزیز هنرمند که شاید بهتر می‌بود وقتی‌ برای مطالعه ی تاریخ موسیقی و برخورد دین اسلام در طول صده‌ها با نوزندگان و هنرمندان موسیقی کشورمان برمیداشت و کتابهای مستند و تاریخی‌ را در این راستا مطالعه میکرد و میدانست که این سازی که او مینوازد چه خونین سازی است ! 
و چه بسیار هنرمندان در طول تاریخ بعد از اسلام در این سرزمین ایران فقط به جرم نواختن سازی شبیه به این ویلونی که این حضرت مینوازد ، محکوم به قطع انگشتان و یا حتی گردن زدن و در موارد بهتر عمری را در زیرزمینهای نمناک و سرد به صورت مخفیگاه سپری کردن تا از دست این حکم دین رهایی یافتن بوده اند ...  
شاید این هم میهن هنرمند نمی‌داند و یا نمی‌خواهد بداند که به هنگام بدست گرفتن این ساز موظف است این پیوند تاریخی‌ را با روح همه ی کسانی‌ که با فدا کردن جان خود و زندگی‌ و آرزوهای خود آنرا زنده نگه داشتند ، میبایست در نظر بگیرد که تا به روح آنان خیانت نگردد ! 
چرا که هر یک از ما یا هر کس دیگری که وارد سپاه هنر و به ویژه دنیای موسیقی میگردد ، فرقی‌ هم ندارد که در این ارتش این من تازه وارد سرباز صفر باشم یا ژنرال ! موظف خواهم بود تا به تاریخ و روند و قوانین این ارتش مؤمن باقی‌ بمانم ! 
و در حقیقت دین واقعی همین است ! 
و اگر کسی‌ به این پیمان و عهد مؤمن بماند ایمان خود به راستی‌ و درستی‌ را به اثبات رسانیده است ... 
این کار این هم میهن هنرمند را نمیتوان جز ریا و فریب و سوار شدن بر احساسات پاک مردم ارزیابی کرد ... می‌دانم که بسیاری متوجه شدند که او کیست ! اما نمیخواهم نامش را در این نوشتار بیاورم که تا مساله شخصی‌ نشود ! چرا که هدف روشنگری و با صدای بلند اندیشیدن است تا دیگران نیز بدانند که چه اندیشه‌ای درست و سازنده و کدام عمل و اندیشه ویرانگر و ریا گونه است !

من شخصاً در برابر انسان‌های آزاده‌ای چون شهرام شبپره که بی‌ هیچ پرده پوشی و ریا و فارغ از هر گونه تنفر یا هدف ویرانگری در برابر دوربین تلویزیون می‌نشیند و از بد و خوب خود و دیگران میگوید سر تعظیم فرود می‌‌آورم و چون خود همواره سعی‌ کرده‌ام تا اینگونه باشم می‌دانم که او برای این با صدای بلند اندیشیدن و بی پروا سخن گفتن چه قیمتهایی را می‌پردازد ! 
اما شادمان است که فیلم بازی نمیکند ... خودش است و اگر ریش دارد نه برای فریب این یا آن است که دلش می‌خواهد ریش داشته باشد ! 
چرا که فرق است میان این که دل بخواهد ریش بر صورت باشد یا صورت حکم دهدتا ریش بر دلی‌ بروید !! .... 
بسیاری از این کسان که ریش ریا بر صورت رویانده اند در حقیقت دلشان ریش دار است ... و برای اصلاح آن دل‌ و آن ریش و پشم زاید فقط یک راه  در دید است... و آن هم کاریست که با سعید امامی کردند یعنی‌ واجبی یش خوراندند !! 
 آیا این هنرمند یا دیگر کسانی‌ که با گذاشتن ریش میخواهند مردم فریبی به نوع جدیدش را باب کنند قصد خوردن واجبی دارند ؟ 
پس این مطلب به عنوان واجبی خفیف که کشنده هم نیست اما کمی‌ درد آور است را برای اصلاح ریش دل‌ و صورت خویش دوباره و چند باره بخوانند ! 
و به تاریخ این سرزمین بویژه تاریخ موسیقی ایران زمین نظری بیفکنند!!
 امیدوارم این نوشتار بیش از ویرانگری سازنده بوده باشد ، چراکه به هیچ عنوان قصد شکستن دلی‌ را ندارم که حتی بر عکس !! 
مجید رحیمی سوم فروردین ۱۳۹۲ برابر با ۲۳ مارچ ۲۰۱۳ مونیخ 
www.majidrahimi.blogspot.com
---------------------------
کلیپ گفتگو با ژاکلین ویگن  ....
http://youtu.be/6qcndadNex0
---------------------------
 شهرام شبپره و حرفاش که .... 
http://www.youtube.com/watch?v=UG-hXswwqmY

No comments: