Sunday, October 24, 2010

!!مدارا


مدارا !!
به آغوش مجاهد رفته هادی ...
که تا گردد " مدارا " را نمادی !..
فقط مرضیه را کرده بهانه ...
زده بر نرخ خود اینگونه چانه ...
گمان دارد گمان بردیم که آنجا ...
ز دل گفت از دموکراسی ، مدارا !..
چنان مرضیه که با سن هفتاد ...
به دام مریم و مسعود افتاد ...
کنون هادی خرسندی عاقل ...
به این ویروس دوران گشته ناقل ...
و یا چون دیده خالی‌ جای مسعود ...
دلش خواهد نشیند جای وی زود !!.
::: ::: :::
چنین است گفتمان آنکه امروز ...
ز ایران گوید از معنای نوروز ...
ز فرهنگ نیاکانی که ما را ...
نموده ملتی چون سنگ خارا !!.
ز کورش گوید و زآن استوانه ...
که بر آن حق انسان کرده خانه ...
ز آیین مدارا و تحمل !!.
کز او کرده چنین دردانه ی کل !..
نمی‌داند هنر خود انتقاد است !..
سکوت یک هنرمند همچو داد است ...
چه حزب و دسته و دین و حکومت ...
ندارد بر هنرمند غیر زحمت ...
::: ::: :::
تمام درد در این است که هادی !..
به آنان اینچنین وامی ندادی !..
چه بر ضد تو باشم یا موافق ...
از این حرف " مدارا " کرده‌ام دق ...
دموکراسی نمیخواهم خدا را ...
به هم خورد حالم از این نوع مدارا!
ولی‌ شاید که این گفتار خرسند ...
پی‌ کاخی ز طرح نو بیفکند ...
و شاید هم رسد تا سقف،این کاخ..
در این ویر
انه نیمه کاخ‌ها!!... آخ!.
مجید رحیمی۲۰۱۰/۱۰/۲۳ مونیخ
از دوستان چپ و راست عزیزم که میخواهند برای این قطعه‌‌ کامنت بگذارند
تقاضا دارم آنرا یک بار دیگر بخوانند

No comments: