Tuesday, October 26, 2010

چند هفته پیش از مرگش !! گفتگو با ویگن


ویگن دِردِریان (۲ آذر ۱۳۰۷ - ۴ آبان ۱۳۸۲) خواننده
و هنرپیشهٔ
ایرانی (از تبار ارمنی) و در شهر همدان بدنیا آمده بود.
امشب که سالگرد آخرین سفر شادروان ویگن هست ، فکر کردم بد نباشه
قسمتی‌ از مصاحبه‌ای رو که چند هفته پیش از مرگش با اون برای مجله ی آشنا
...انجام دادم ولی‌ هرگز به چاپ نرسید رو اینجا براتون بازگو کنم ... روند
مجله اینطور بود که از چند هفته پیشتر عنوان روی جلد رو در گفتگو با
همکاران پیشنهاد میکردیم و بعد از انتخاب یکی‌ از پیشنهاد‌ها می‌رفتیم
دنبال کار ... گفتگو با ویگن رو من پیشنهاد دادم و با مخالفت دوستان روبرو
شد ! دوستان معتقد بودند که ویگن بیماره و از جایی‌ شنیده بودند که بعضی‌
از همکاران برای گفتگو به او زنگ زده بودند ولی‌ ویگن باهاشون بدرفتاری
کرده بود و اصلا دوست نداشت مزاحمش بشند ... من ولی‌ پا فشاری کردم و گفتم
ویگن پیش من اینقدر بها و ارزش داره که حتی به من فحش
هم بده من ازش دلگیرنمیشم ! چون میدونم الان دیگه ویگن اون ویگنی که ما میشناسیم نیست ! ولی‌
این مصاحبه برام مهمه و مایلم این کار رو انجام بدم ... دوستان با اکراه
پذیرفتند و من به ویگن تلفن کردم ... گوشی رو که برداشت فقط یک صدای الو
شنیدم و بی‌ سلام شروع کردم به صحبت و گفتم:جوونه تنهاست صدای ویگن باهاشه
... عاشق میشه باز صدای ویگن که میخونه .... عشقش میذاره میره ولی‌ هنوز
ویگن ترکش نکرده و باهاش میخونه: با تو رفتم بی‌ تو باز آمدم از سر کوی او
دل دیوانه پنهان کردم در خاکستر غم آنهمه آرزو دل دیوانه .... در تمام
این مدت ویگن سکوت کرده بود و فقط صدای نفس هاش رو میشد شنید ... و من وحشت
داشتم که هر آن گوشی تلفن رو بذاره سر جاش و مکالمه قطع بشه .... حرفای من
تموم شده بود و منتظر بودم از او چیزی بشنوم ... چند ثانیه سکوت و سپس
گفت: تو کی‌ هستی‌ که منو پنجاه سال بردی به گذشته‌ها ... از این سوالش
خیلی‌ شاد شدم و گفتم مجید رحیمی هستم از آلمان و از مجله ی آشنا ! و
بلافاصله ادامه دادم اما الان که زنگ زدم اصلا برای اینترویو و این حرفا
نیست همین می‌خوام صداتون رو بشنوم اگرچه شما رو برای روی جلد مجله انتخاب
کرده بودیم ... خندید و گفت با این کار میخواید ورشکسته بشید ؟ منو بذاری
روی جلد مجلات هیچکس نمیخرتش ... از این حرفش هم من و هم خودش کلی‌ خندیدیم
... دوستان و همکاران که همه مات نشسته بودند و با نگاه از من میپرسیدند
چه اتفاقی‌ افتاده که شما با هم می‌خندید رو تنها گذشتم و به گفتگو با ویگن
ادامه دادم ... گفت چند وقته که توی کار مجله و مطبوعات هستی‌ ؟ گفتم ۳
سال ... پرسید قبل از اون چه میکردی ؟ گفتم همکار خودت بودم و هستم ! گفت :
ا ه تو هم ویروس گرفتی‌ ؟ و باز خندهای ما در گوشی تلفن پیچید ... وقتی‌
خودم را درست معرفی‌ کردم گفت: اه میشناسمت ، خوب هم میشناسمت با اینکه
خودت رو ندیدم ولی‌ توی مجله ی نوروزی نیمروز که سال ۱۹۹۷ یا ۹۸ بود تو با
یه کتب سبز عکست روبروی عکس من بود ... از این حافظه خیلی‌ تعجب کردم و
ویگن که این تعجب مرا احساس کرده بود گفت: البته کتت بیشتر به خاطرم مونده
تا خودت ... این جمله ی او باز دلیلی‌ بود برای خنده ... گاهی‌ حتی آنقدر
می‌خندیدیم که گوشی تلفن آن دست من می‌افتد چرا که تازه ویگن دهانش به قول
خودش گرم شده بود و به من هم اجازه داده بود هر سالی‌ که می‌خواهم از او
بپرسم و او به همه ی سالها جواب خواهد داد ... و من هم از جوانی او که
بسیار دعوا گر بود و یا کنسرتهای معروف به کنسرتهای مجاهدین که ویگن در چند
تایی از آنها شرکت کرده بود و زندگی‌ خصوصی او و و و بسیاری دیگر که
بسیاری از خبرنگاران اصلا شهامت پرسیدن آن موارد را نداشتند اما این اجازه
به من داده شده بود ... پیش از ویگن برای مجله آشنا که مانند فرزندم بود و ۳
سال پیشتر آنرا بنیان گذشته بودم با سوزان روشن ، لیلا فروهر ، ایرج جنتی
عطایی ، عاه بی‌ و بسیاری دیگر گفتگو کرده و آنها را به چاپ رسانده بودیم و
حالا صحبت با ویگن یک تجربه ی دیگری بود که هنوز هم خاطرات زیبایش در ذهنم
هست ... گفتگو با ویگن به ۱۲ ساعت در چند شب پیاپی بوقت آلمان انجام شد که
حتی در یکی‌ از گفتگو‌ها این شانس را داشتم که با کارو برادرش گفتگویی
داشته باشم ، کارو شاعر بود و بعضی‌ از ترانه‌های ویگن از او بود که یکی‌
دو سال بعد از مرگ ویگن او هم به دیر باقی‌ شتافت .... گفتگو با ویگن را در
آرشیو نگاه داری می‌کنم و هر از چندگاهی بخشی از آن را به شما عزیزان
تقدیم میدارم ... یک جمله ی بسیار زیبا و ملی‌ او این بود که به این جوانان
بگو : ایران کشور با ارزشی هست ، اونقدر با ارزش که دنیا سرش دعوا داره !
قدرش رو بدونید ... رونش شاد باد که دلش برای ایران و شادی این مردم
می‌تپید .. کسی‌ که برای شاه تا گدا خوانده بود ولی‌ همچنان ویگن مانده بود
! که میخواند : من همان آوازه خوان مردم پاکم هنوز ... گر که مشهور جهان
خوانی مرا خاکم هنوز ...
مجید رحیمی ۲۰۱۰/۱۰/۲۶ مونیخ

2 comments:

VIGEN said...

DROOD BAR SHOMA
MAMNOON AZ MATLABY KE VASE SOLTAN HAMISHE SOLTAN POP IRAN VIGEN KE ASHEGHE IN MARDAM VA YEKE TAZ BOOD DAR SABKE POP VA KESY NATOONEST BA VIGEN REGHABAT KONEH BA DAZ HODOODE 60 SAL MIBINIM KE ASLAN NEMITOONAN AHANGASHO EJRA KONAN AGAR HAM ASHEGH BASHAN.
JENABE RAHIMI MANAM 32 SALAME VA HAMOON ZAMANHAEE KE SHOMA BA VIGEN MOSAHEBE MIKARDID MAN MODM BE VIGEN ZANG MIZADAM HAR ROOZ HALESHO MIPORSIDAM VIGEN MANO KAME3LAN MISHNAKHT HATA BE MAN 1 BAR ZANG ZAD YADESH BEKHEIR ALANAM YADAM MIAD KE 1HAFTEH BAVAR KONID MARIOZ BOODAM CHE SEDAEE CHE AHANGHAYE YEKY AZ YEKY BEHTAR HAME JOOR KARAM EJRA KARDE BOOD AZ AHANGHAYE DAHE 30 KE BAR PAYE MOSIGHI ASIL IRANI BOOD TA DAHE 40 VA 50 KE BISHTAR POP BOOD VA....
VAGHTETOONOI ZIAD NEMIGIRAM AGE MISHE SOHBATHAYE VIGEN VASAM SEND KONID VA ROYE JELD MAJALAT AZA VIGEN DARID NIMROOZ VA....MAMNOON MISHAM VA AGAR CONCERTY AZ VIGEN DARID KHEILY KHEILY KHOSHHALAM MIKONID INKARO BOKONID.
MAN EMAIL VA FACE BOOK MIZARAM MAMNOON MISHAM ADD KONID MAN FACE BOOK SHOMA RO DIDIAM FELAN MASDOODAM MAN NEMITOONAM ADD KONAM SHOMA ZAHMAT BEKESHID MAN ACCEPT MIKONAM.
MAMNOON SAMAN AZ IRAN
SAMYVIGEN@GMAIL.COM
ADDRES FACE BOOK:SAMAN REKOOTA

Unknown said...

payandeh bashid duste gerami .... yade vigen ta salhay besyari dar zehne mardome ma khahad maand .... jawdanegie vigen dar sedash nabud balkeh dar eshghesh be in mardom wa in ab wa khak bud ke hamisheh ham be zadgahesh eftekhar mikard wa asheghaneh mihan wa mardome khodesh ro dust dasht .... yadesh gerami baad