Thursday, September 4, 2014

ابی حامدی:
اینهائی که از من انتقاد میکنند 
آدمهای کوچکی هستند که برای بدست آوردن شهرت چنین میگویند!!
ابی جان اصلا اینطور که شما میفرمایید نیست!!
ابی حامدی خواننده‌ی خوش آواز و سرشناسی که آهنگ‌های بسیار شنیدنی و جالبی‌ دارد و یکی‌ از آنها هم همین "آهنگ‌سرود" خلیج یا خلیج فارس است، 
پس از آنکه در مقابل دریافت پول بیشتر از خواندن این ترانه در دوبی‌ خوداری کرد و حتی صدای بیشمار طرفدارانش را هم نشنید که در همان سالن کنسرت‌های دبی یکصدا فریاد می‌زدند و اجرای خلیج را از وی درخواست میکردند، مورد انتقاد بسیاری از اشخاص ناظر و رادیو و تلویزیونها و رسانه‌ها قرار گرفت، تا جایی‌ که برای مصاحبه‌های خود با رادیو و تلویزیونها بر سر همین سکوت و عدم پرسش در مورد نخواندن آهنگ خلیج در دبی "پیش شرط گفتگو‌" قرار میدهد! 
به عنوان مثال در گفتگو با کامبیز حسینی‌ همین پیش شرط گذاشته شده بود!
اما پیش از آن، همین خواننده‌ی دوست داشتنی یعنی‌ ابی در مصاحبه‌ای با بیژن فرهودی از صدای آمریکا در مورد عدم اجرای این آهنگ در دوبی‌ صحبت کرده و گفته بود: 
من یک زمانی‌ که خیلی‌ دلم برای وطنم تنگ شده بود در شهر زیبای پاریس این آهنگ رو واقعا، 
برای اولین بار که شنیدم که آهنگسازش هم این دوست عزیز که همین الان اسمش یادم رفت! خوندم... که به قول معروف قاتق نونمون بشه، قاتل جونمون شد!
*******
البته باید این قسمت رو اینجا توضیح داد که ابی عزیز برای همین اسم آهنگساز رو یادش میره چون به خوبی میدونه که آهنگساز این ترانه یعنی‌ محمد شمس! یکی‌ از مخالفان عدم اجرای این ترانه در دبی هست!! 
و دیگه اینکه ابی میگه: 
من زمانی‌ که دلم برای میهنم خیلی‌ تنگ بود این ترانه رو خوندم!! 
سؤال اینجا پیش میاد که: مگه الان دیگه دلت برای میهنت تنگ نیست؟... 
و بعدش هم میگه: این آهنگ رو برای قاتق نون خوندم!... 
منظور از این حرف چیه؟ یعنی‌ ابی جان این آهنگ رو خوندی که وضع زندگیت بهتر بشه و در آمدت بالا بره؟... 
البته که این آهنگ خلیج فارس بهترین کاری هست که تا حالا اجرا کردیش... 
حتی اگر خودت همیشه بگی‌: پوست شیر رو بیشتر دوست داری!!
اما چنین ترانه و سرودهایی رو برای قاتق نون که نمیخونن!! که جانشون رو هم براش میدن! البته نه هر کس... 
چون به قول حافظ: هر کسی‌ از ظن خود شد یار من!
*******
ابی جان! این تنها انتقاد من و من نوعی به تو عزیز نیست! در کنار این کار، کارهای دیگه‌ای هم کردی یا کارهایی که باید انجام می‌دادی و از انجامشون سر باز زدی که در حقیقت وظیفه‌ی تو در این جایگاهی‌ که ایستادی بودند! 
یعنی‌ از انجام وظیفه نسبت به میهن، هم میهن، روشنی و راستی‌ سر برگردوندی که اینها همه باید توضیح داده بشند!... 
اما هنگامی که با خبرنگار و مصاحبه کننده شرط میذاری که در موردشون گفتگو نشه! 
این میشه که کسی‌ مثل من میاد و دوستی رو به طرفی‌ قرار میده و حتی قطع رابطه با دوستان مشترکش با خودت رو هم به جون میخره ولی‌ از راستی‌ و مسٔولیت در قبال میهن و هم میهن و تاریخ سر باز نمیزنه... 
و اینها برای این نیست که به شهرت دست پیدا کنه!! بلکه برای انجام وظیفه است! و درست بر عکس اونچه در کنسرت‌هات نسبت به منتقدینت میگی‌ که آدمهای کوچکی هستند! باید بدونی کسی‌ که راست میگه نمیتونه کوچک باشه!.. 
و این حس مسٔولیت درست به خاطر بزرگی‌ روحش هست که میاد رو در رو می‌‌ایسته و ازت سوال میکنه!... بدون اینکه اسمش رو تغییر بده و یا با عکس و نام مستعار بر ضدت تبلیغ کنه!
البته این امکان هم هست که کس یا کسانی‌ از سر کینه و یا از سر همان که گفتی‌ برای آنکه به شهرتی برسند از تو توضیح بخواهند! 
اما همان‌ها هم اگر سوالی به جا میکنند شما باید که به سوالشان پاسخ بدی‌! 
حالا چه برسه به کسانی‌ که صداقتشون و میهن دوستی و راستی‌ خواهیشون دست کم به بسیاری ثابت شده!
*******
نه! ابی جان! اینطور که میفرمایی نیست!
دست کم اگر میگفتی‌ بعضی‌ از این کسان یا منتقدین دست به چنین کاری میزنند باز شاید میشد ازت پذیرفت... اما اینکه یک ضرب همه‌ی منتقدینت رو در یک قابلمه بریزی و اونها رو آدمهایی کوچک و مغرض و حسود نام بدی. درست میشه خصلت جمهوری اسلامی!

راستی‌ حالا که اسم جمهوری اسلامی اومد، اجازه بده یک چند سوالی هم در اینباره ازت بکنم! البته میدونم که جوابش رو حتما در کنسرتهات با همون کلمات و واژه‌ها خواهی‌ داد که اینها میخوان به شهرت برسند، یا آدمهای کوچکی هستند! که سؤال میکنند!!... 
اما با این وجود من سوالم رو مطرح می‌کنم تا مردم و جوان‌ها قضاوت کنند!... 
البته امیدوارم اسم مردم و این جوونها رو دیگه آدمهای کوچک نذاری... اگر قضاوتشون خلاف سلیقه‌ی تو بود!
در آنتالیا که نزدیک مرز ایران هست، کنسرت‌های زیادی داشتی که مردم از داخل ایران به این کنسرت‌ها میان و کار بسیار خوبی هم هست!.. 
اما یکی‌ دو باری روی پوستر کنسرتهات (الله‌اکبر) روی پرچم جمهوری اسلامی نقش بسته بود!! 
راستی‌ اینها چطور روی پوستر کنسرت تو نقش بسته بودند؟... 
اگر تو جمهوری اسلامی رو قبول داری و جمهوری اسلامی هم تو رو قبول داره که دیگه به راحتی‌ علنی کنید و شما هم به ایران برو و در ایران کنسرت بده که دیگه جبهه‌ی هر کس مشخص بشه!!...
اما اگر جمهوری اسلامی رو نظام ضد ایرانی میدونی که خون بسیاری از جوونها یعنی‌ همون طرفدارانت توسط همین نظام روی آسفالت خیابونها ریخته که دیگه نقش پرچمش و آرمش رو روی پوستر زدنت چیه؟... 
البته میدونیم که پول مشخص برای کار مشخص داده میشه!!... حالا کار مشخص شده! باید ببینیم پولش چقدر بوده که آیا ارزش این کار رو داشته!؟
فراموش نکنیم ابی جان!
که در همین شهر مونیخ، همون آقایی که قرار بود برای شما و بنده کنسرت بذاره و بنده خودم شما رو با هم آشنا کردم که قرارداد شما بسته شد! 
و پول زیادی هم پرداخت کرد! 
پیش از امضا قرارداد خودم شخصاً به منزلت زنگ زدم و گفتم: شواهد و مدارکی بدست اومده که این پول از طرف جمهوری اسلامی به دست این فرد داده شده برای اجرای این کنسرت! ابی جان باید خیلی‌ مراقب بود!... 
و شما پای تلفن با همون نوع همیشگیت صدات رو تغییر دادی و گفتی‌: 
مجید جان! اینقدر سخت نگیر!!... و من همونجا پای تلفن گفتم که من در این کنسرت شرکت نمیکنم!... 
و بعدا هم به همون شخص گفتم که مشکوک میزنی! 
و امروز تمام مونیخ میداند که او کیست و از کجا آبشخور دارد!... 
ابی جان تو اما بخوبی میدانستی که حرفه‌ی من روزنامه نگاری هم هست و مسٔول ماهنامه‌ی آشنا چاپ همین مونیخ هستم و با هم مصاحبه هم برای روی جلد این ماهنامه انجام داده بودیم! و می‌دانستی یا میتوانستی حدس بزنی‌ که بالاخره هر خبرنگار یا روزنامه نگاری منابع خود را دارد و میتواند پیش از وقوع حادثه تا حدی حقیقت را بیابد!... 
عزیزم ابی جان! من سخت میگیرم و در مورد میهن و مردم و تاریخ و آینده‌ی کشورم با هیچ کس شوخی هم ندارم! حتی شما دوست عزیز! و حتی اگر این انگ به من کمترین هم زده شود که به دنبال شهرت و نام هستم و آدمی‌ حقیرم... 
این را اعتراف می‌کنم که در برابر مردم و میهنم حقیرترین آدم هستم... اما این آدم حقیر تا آخرین توان در راه راستی‌ و نجات میهن قدم خواهد برداشت!

آری ابی جان! آدمهای حقیر مانند من در برابر بزرگانی چون شما می‌‌ایستیم و با صدای بلند میپرسیم!... 
آنچنان که در برابر نظام ضد ایرانی و ضد فرهنگ ایرانی‌ ایستادیم و پرسیدیم!... 
اما شما! شمایی که بزرگ هستید! و اصلا هم دنبال نام نیستید و به جایگاهی‌ که آرزو داشتید رسیدید! 
محبوبیت! شهرت! پول و قدرت! خواهش می‌کنم این پرسش را نه به من و نه به اطرافیان و حتی نه به فرزندان خود که فقط و فقط به آینه پاسخ بده! 
آیا وظایفی که نسبت به این جایگاه داری را به انجام رسانده‌ای؟ 
البته منظورم تمام کمال نیست که حتی به صورت نسبی‌ ست؟؟.. 
در پایان!
با مهر به کسی‌ که صداش را همیشه دوست خواهم داشت و همینطور خودش را! 
اما احساس وظیفه نسبت به میهن و تاریخ هرگز اجازه‌ی سکوت را به من نخواهد داد!! 
پس نخواه که سکوت کنم! فقط اگر توان آن را داری که پاسخی غیر از انگ بدهی‌ بیا بنشین و بی‌ هیچ پیش شرطی به مردم توضیح بده تا اگر سؤتفاهمی هم هست برطرف شود! بدانیم که بزرگترین قدرت هر انسان در قدرت بیان اوست!!
 پس بنشین بشنو و بگو تا شنیده شوی! 
و نه روی صحنه که فقط خودت میکرفن بدست داری برای مردمی که برای شنیدن صدایت پرداخت کرده‌اند در مورد چیزی صحبت کنی‌ که در جای خودش برایش پیش شرط میذاری!!
مجید رحیمی ۴ سپتامبر ۲۰۱۴ مونیخ

No comments: