Thursday, August 7, 2014

توجه فرمائید: 
از خبری که از دکتر الهی نازنین از آمریکا داشتم و ایشان از فرزند بانوی شعر ایرانزمین دریافت کردند سیمین بهبهانی‌ در میان ما هستند  اما در کما میباشند...آرزوی تندرستی روزافزون ایشان را دارم...
--------------------------------------------

آن هنگام که این زن نمونه"بانو سیمین بهبهانی" از بستر بیماری خارج شد،همه دورش حلقه زدند و میگفتند:خداوند طول عمرتان دهد،،،بانو در جواب چنین گفت:
که چه؟ که بمانم دویست سال؟
که به ظلم و تباهی نظر کنم!؟
که هی همه روزم به شب رسد!
که هی همه شب را سحر کنم؟
گمان نکنم زین بلای ژرف
سری به سلامت به در کنم!

ساعت چهار صبح است خواب به سرم نمی‌آید، برمیخیزم کمی‌ در خانه قدم میزنم و به سراغ کامپیوتر می‌‌آیم و با روشن کردن آن نخستین پست از خانم گوگوش در برابر چشمم ظاهر میشود: 
سیمین بهبهانی، بانوی شعر ایران درگذشت! 
آواری بر سرم فرود می‌‌آید و به یاد دکتر صدرالدین الهی می‌‌افتم که در آمریکا میهمانش بودم و افتخار زیارتش را داشتم و در مورد این بانوی بزرگ با او و همسرش عترت بانوی مهربان صحبت میکردیم و من گفتم چقدر دوست دارم این بانو‌ی بزرگ و آزاده را از نزدیک ببینم و دستش را ببوسم!
و اکنون که او دیگر نیست من اینجا در دل‌ شب در غربت خویش مرثیه برای دل‌ خود می‌خوانم: 
چگونه میتوانی، سیمین بهبهانی‌      
در تاریکی‌ و ظلمت، کنار ما نمانی؟      
شمعی که میفروزد حتی ز قطره‌ی خود         
شهر و دیار یکسو، روشن کند جهانی‌           
روشن نموده شعرت، جهان تاریک ما        
به دست تو قلم شد، درفش کاویانی       
ظلمت بیچاره از، هر واژه‌ی تو حیران        
به سنگ سر بکوبد، دیوانه‌ی روانی       
اما تو استخوانت، گشته ستون خانه      
سقفی به رنگ امید، آبی آسمانی         
رفتی‌ و پیش مائی، تا هست حرف میهن    
آغاز کرده‌ای تو،  در شعر خود جوانی      
برای نوباوگان، آموزگار نیکی‌      
به چشم اهل خرد، حافظه‌ی زمانی‌!! 
مجید رحیمی ۸ آگوست ۲۰۱۴ مونیخ



No comments: