ناشتا بدونه چای شیرین
اول صبح تا پا میشه 
دود میکنه یه نخ سیگار 
با دود اون غوغا میشه 
فکر میکنه با این سیگار 
درهای ذهنش وا میشه 
از غم و از درد زمون 
فکر میکنه رها میشه 
نمیدونه که صد تا درد 
رها میشه توی تنش 
سیاه میشه از دوده‌ها 
حتی سفید کفنش 
دود میاد از لباش بیرون 
غافله از این بندگیش 
میون انگشتای دست 
آتش گرفته زندگیش 
چاره ی کار پیش باباست 
پیش مامان و بچه هاست 
باید با هم یاد بگیریم 
که دود و دم دشمن ماست! 
مجید رحیمی - مونیخ