Tuesday, March 10, 2009




ترانه از خودمه ولى مطلب از آقاى


على طهماسبى از دويچه وله هست!


چهارشنبه سورى٢١/٩/١٩٩٢


(در قالب ترانه)



نكنه كه از ياد ببرى سنت ديرينمون رو


نكنه يه وقت نگه دارى تو سينه باز كينه مون رو


شب چهارشنبه سورى بيا تا بوته جمع كنيم


از مهر و يكرنگى بيا پر بكنيم سينه مون رو


بوته ها رو كنار هم واسه آتيشبازى بچين


سر گذر مثل قديم فالگوش اين و اون بشين


بچه هاى محله رو دوباره داد بزن بيان (بيايند)


ميون شعله سوختن كينه ى ديروز رو ببين



تا كه شب از راه برسه نوبت قاشق زنيه


هرچى كه هست يه سنت قديميو ميهنيه


مردومو بيدار بكنيم اگه كسى هم خوابيده


بگيم كه شادى بكنيد شب شب قاشقزنيه



آخر شب كاسه ها روبا هم ديگه يكى كنيم


قانع به هر چى كه داريم دلامون رو يكى كنيم


شك نكنيم كه شب ميره وقتى عمو نوروز امد


بيا نخوابيم تا سحردستامون رو يكى كنيم!


ميم-ر-شاپور


جشن سوری مناسکی بود ويژه‌ی ايرانيان، در آخرين شب اسفندار مذ(ماه اسفند) و رواج آن بيشتر شايد در خراسان بزرگ بود. «سوری» ظاهرا نوعی از گل سرخ و بسيار خشبويی بوده که بعدها به نام گل محمدی شهرت يافت. شادی، خوشحالی و خرمی را نيز از معانی «سوری» دانسته‌اند . پس جشن سوری انگار خوشامدی بوده به نورز و بهار و سبزه و گل. اگر چه جشن سوری پيشينه‌ای در ايران پيش‌ از اسلام داشته و با ششمين گاهنبار که روز آفرينش مردمان دانسته می‌شد يگانه بوده است اما پس از اسلام دگرگونی‌های تازه‌ای پيدا کرد و در پاره‌ای موارد با مضامين اسلامی هم در آميخت.پيش از اسلام چرخه‌ی گاه شماری روزانه چنان بود که برای هر سی روز نامی از نام‌های ايزدان و امشاسپندان بود . اما پس از اسلام گاه شماری روزانه که در چرخه‌ی سی روزه تکرار می‌شد به حساب «هفته» در آمد و نام روزها را «شنبه» تا پنج‌شنبه و جمعه نهادند. اين چرخه‌ی هفت روزه‌، ظاهرا مبتنی بر داستان آفرينش در کتاب پيدايش تورات است که خداوند جهان را در شش روز آفريد و در روز هفتم آرامی گرفت . واژه‌ی «شنبه» نيز شکل تغير يافته‌ی همان «سَبت» روز آرامی خداوند است که در نزد يهوديان مشهور و مقدس است. با تغير نام‌گذاری روزها و پديد آمدن نام‌های شنبه تا جمعه، آخرين شب چهارشنبه‌ی هرسال شمسی، ويژه‌ی جشن سوری شد. همين بود که ترکيب «چهارشنبه سوری» پديد آمد و نخستين بار در قلمرو حکومت سامانيان رواجی دوباره پيدا کرد، افروختن آتش و عبور از آن نيز از نقطه‌‌های کانونی چهار شنبه سوری شد. شايد به ياد نيايش آتش مقدس آسمانی، يا عبور سياوش از آتش تهمت ها، و روئين تنی ابراهيم در آتش خشم نمروديان، شايد هم عبور از سه توده‌ی آتش مقدس، به نشانه‌ی سفارش نياکان به سه اندرز پندار نيک و گفتار نيک و کردار نيک که پليدی ها را از آدمی بزدايد. و بسی تاويل‌ها و تعبيرهای گوناگون ديگر، که از آتش پاک آسمانی تا آتش عشق زمينی را شامل می‌شد. از آنجا که اين جشن‌ها متولی خاصی نداشت و ارباب دين هم کاری به آن نداشتند، مردم عادی با شمّ و ذوق انسانی خود و متناسب با نيازهای عاطفی خود چيزهايی بر مراسم اين شب می‌افزودند و بسا چيزها را که شايد انجامش ضرورتی نداشت و زمانه‌اش سپری شده بود به فراموشی می‌سپردند. يعنی که چهار شنبه سوری در نزد پيشينيان ما و تا همين پنجاه و شصت سال پيش، تنها برافروختن آتش نبود، عبور از آتش تنها يکی از مراسم آن شب شمرده می‌شد. از مهمترين کارهای ديگر در اين شب يکی هم قاشق زنی بود و ديگری ايستادن بر سر چهارسوق، گاه به نيت فالگوشی و گاه برای نشان دادن گره فروبسته‌ای تا دستی پيدا شود و گره گشايی کند.رسم قاشق‌زنی، در اين فصل از سال، و هنگام ورود به سال نو، ريشه در چگونگی اقتصاد قديم داشت. يعنی تمام شدن ذخيره‌ی ارزاق برخی خانوداه‌ها که در پائيز محصول کمتری نصيبشان شده بود و توان رسانيدن آن ارزاق را به سفره‌ی نوروزی نداشتند. همين بود که در اين شب، تهی سفرگان، به‌گونه‌ای ناشناس، چادری بر خود کشيده و نقابی به صورت زده، به در خانه‌ها رفته و به وسيله‌ی زدن قاشق بر کاسه‌ی خالی يا بر در خانه، اهل خانه را از تهی بودن سفره‌ی خويش خبر می‌کردند. اهل خانه هم وظيفه‌ی خود می‌دانستند که با آوردن مقداری آذوقه‌ی خشک و ناپخته، او را پاسخ گويند. مهمترين شرط در اين رسم آن بود که هيچ کلامی و گفتی در ميانه‌ی طرفين واقع نشود، مباد که سائل شناخته شود.اين رسم گاهی نه به سبب تهی بودن سفره‌ی قاشق زن، بلکه بسا به تفنن انجام می‌گرفت. با اين همه، يادی بود از تهی سفرگان، و تذکری بود بر حرمت انسانی آنان و ضرورت ناشناخته ماندنشان.چهارشنبه سوری و چهار راه هم انگار با هم سر وسری داشتند و تفاّل زدن به گفتار عابرين بر سر چهار راه، ريشه در نگاه باطنی و ذوق تاويل‌گرايانه‌‌ی کسی داشت که به آواز مردم گوش می‌سپرد تا تفاّلی زده باشد و با دلی اميدوار تدارک سامان کار خويش کند. از پيران قديم همچنين شنيده بودم که اگر کسی را مشکلی بود که خود به‌تنهايی از حل آن ناتوان بود، بر سرچهار راه می‌ايستاد، بر گوشه‌ی قبای خود گرهی می‌زد، يا دنباله‌ی دستارش را، منتظر می‌ماند، تا بزرگی و معتبری از اهالی به سراغش بيايد، و گره را باز کند. يعنی که آسوده باش، گره از کار فرو بسته‌ات خواهم گشود. بسا جوان عاشقی که دختر دلخواهش را از او دريغ می‌کردند، اينگونه به مراد می‌رسيد.انگار نياکان ما آموخته‌بودند که در پايان سال، تا آنجا که می‌توانند گره از کار فروبسته‌ی هم بگشايند، حسرت بر گذشته و نگرانی از آينده را از دل بيرون کنند، سفره‌ی خويش را در حضور خداوند به شادمانی بگسترانند، حتی نياکان و رفتگان را نيز به جشن خويش بخوانند. اين مراسم اگرچه ابتدايی بود، و اگر چه متناسب با همان زمان و مکان خود بود، اما هرچه بود اين مايه از ارزش‌های انسانی در آن بود که شايسته بازخوانی در ساحت‌های تازه و متناسب با شرايط تازه باشد. اما نفی و طرد اين آداب خوب مردمی، در اين سال‌های گذشته، که از سوی برخی صاحبان دين و دولت انجام گرفت، به اين بازخوانی نقشی واژگونه داد. تا آنجا که در نزد بسياری از جوانان امروز، چهار شنبه سوری، آتش باروت و صدای انفجار ترقه ها شده است. علی طهماسبی

No comments: