Monday, February 9, 2009



غريق

يه آدم بود يه قايق يه جزيره
يه دريا بود كه آبش قد قطره
و يا مثل دوتا اشك روى گونه
و شايد هم مثل يه گوله ى برف


خلاصه هر چى بود فاصله انداخت


يه طوفان بلند بود روى دريا
كه مى زد موج ها رو به جزيره
مثل موى تو و نفس هاى من
به اون لحظه كه رو سينه ام سرت بود



تو اين بازى ولى سينه ى من باخت
يه شلاق بلند آسمونى
كه مثل دم اسب مى باره هر شب
گرفته قلبم رو به زير ضربه
مثل موهاى بافته ات روز اول



چطور ديونه دل با ناز تو ساخت


يه فردا كه يه آدم توش نشسته
نه غمگينه نه شاده ! بى خياله
مثل چوبى كه روزى ميشه قايق
به درياى پر از تلاطم تو

كه مثل من بگه دريا رو نشناخت

مجيد رحيمى - مونيخ ٦ نومبر ١٩٩٩


No comments: