Monday, February 9, 2009


يكى مياد دوباره




يكى مياد دوباره
از دل تاريكى ها
مى ره به جنگ ظلمت

اون دشمن بدى ها

يكى يه روز مى آد تا
زنجيرها رو وا كنه
براى مردم ما
امشب رو فردا كنه

مى آد كه تا برداره
ستاره رو از رو خاك
تو آسمون بزاره
از روى خاك و خاشاك

يكى كه از تو دلش
نفرتا رو زدوده
حالا ديگه فهميده
كى بوده و چى بوده


يكى كه دستاش ديگه
رنگ غم رو نداره
براى تو تو دستاش
يه جاى امنى داره

يكى مياد كه خورشيد
براى اون بتابه
ديگه واسه هميشه
شب سياه بخوابه

مى خواد بياد با قلبش
بهار نو بياره
آخه از اين خاكه و
عاشقه اين دياره


براى اينكه بياد
بايد تو بر پا بشى
حتى با دست خالى
دشمن غمها بشى


اون يه نفر تو هستى
اون يه نفر ما هستم
كه تا هنوز هنوزه
به پاى اون نشستم!!

-
-
-
-
مجيد رحيمى - مونيخ
بهار ٢٠٠٤

1 comment:

زری said...

سلام مجید عزیز . چه ترانه زیبایی است . موفق باشی .