Sunday, November 16, 2014

سرنوشت پوتین و یاران!!

تو را روزی که دمپایی بگردی
ببینم زیر چکمه خانه داری
نشیند نقش چکمه بر رخ تو
غضب مندی و زخمی و شکاری

بخود گوئی که پوتین بوده نامم
ولی‌ گوئی که آن هم بوده دامم
تمام آنچه بر من داده این نام
همه چون زهر گردیده حرامم

دلم می‌خواست استالین بگردم
ولی‌ هیتلر شدم از بخت زردم
چگویم ای برادر! جان عمه
نمک پاشی نکن بر زخم و دردم

چه رهبرها که بودند دست بوسم
از آنکه من خدای کل روسم
ولی‌ اکنون دهد فرمان که چائی
بیارم بهر معشوق عروسم!

اگر از من چنین گردیده یا ربّ
که این گشتم ز آن دبدب و غبغب
چه آمد بر سر آن دیگرانی؟
که میداشتند بر دستان من لب!!
مجید رحیمی ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ مونیخ

No comments: