Friday, July 30, 2010

!!مورد توجه دوستان عزیزی که به اسلام یا به هر دین و مذهب دیگری توهین میکنند و یا آرزوی مرگ آن ادیان را دارند


نخست آنکه این کار به چند دلیل صحیح نیست و بازدهی مثبتی نخواهد داشت چرا که نمیتوان از جاده ی تنفر و با سلاح تنفر به شهر عشق و انسانیّت رسید ! ما اگر سبز هستیم ، سبزی هستیم که بنیان اهورایی و مهر زرتشت و افکار بلند ...کوروش را در دل و جان داریم ...ما ایرانیان جهان دوست هستیم ! و نه بیزار از جهان ! و این جهان از همین همسایگی ما آغاز میگردد ... دین اسلام یا هر دین یا ایدئولوژی دیگری که پا به جهان میگذارد فقط و فقط یک دلیل دارد و آن احتیاج انسان است و از مغز انسان نیز میتواند متولد شده باشد!!... حال این افکار میتوانند منفی‌ و یا مثبت ارزیابی شوند و مورد پذیرش قرار گیرند یا به فراموشی سپرده شوند ... در طول تاریخ کم نبوده اند انسانهایی که ادیان و مذاهبی را به جهان هدیه کردند اما چون کسی‌ آن ادیان را نپذیرفت و در موردشان گفتگو ننمود آن ادیان به مرگ محکوم شدند ! اما همینکه کسی‌ بیاید و به آن ادیان توهین نماید در حقیقت آن دین و مذهب و ایدئولوژی را ترویج و معرفی‌ و عنوان مینماید که تا دیگرانی که نمیدانند آن دین و مذهب چیست برای شناختش به دنبالش روان شوند و این یعنی‌ حیات یک دین ! آیا حقیقتاً این خواست این دوستانیست که مدام مرگ بر اسلام مینویسند؟! ...
مورد بعدی آنکه با توهین به یک ایدئولوژی یا مذهب نمیتوان پیروان نا‌آگاه آن مذهب و دین را آگاه نمود بلکه آنها را در مقام مقابله قرار میدهیم تا سرسختانه حتی از بدیهای آن مذهب نیز دفاع نمایند چرا که آنها خود را مخاطب احساس میکنند و باور دارند که نه به دین بلکه به شخص آنها توهین شده است و در حقیقت هم چنین است ! چرا که آنها این دین را پذیرفته اند و دانسته یا ندانسته به آن ایمان دارند ! و وقتی‌ به ایمان کسی‌ توهین میشود در واقع به شعور و اندیشه و درصد فهم آن شخص توهین میگردد !! حال اگر ما قصد آبادانی داریم و هدفمان روشنگری است باید با سلاح روشنگری به جنگ با این سیاهی و تباهی برویم و نه با سلاح تنفر و طغیان ... و فراموش نکنیم که روشنگری ۱۰۰۰ بار سختر از ویرانگری است !! حال زمان آن است که این دوستان با خود بیندیشند که در صف کدام ارتش ایستاده اند ... ارتش روشنگری و سازندگی و یا ارتش ویرانگری و ترویج تنفر !؟
پاینده باد مهر ، اندیشه و شادی که از پیام آور بزرگمان زرتشت به جای مانده است ...
با مهر (شاپور فرخزاد ) مجید رحیمی

No comments: