Saturday, May 9, 2009

گفتگوی مجله کيميا با مجيد بمناسبت آلبوم جديد او وکنسرت بزرگداشت مقام پدر

" اولين شاخه گل "


-

نام آلبومی است که مجيد رحيمی - شاپور ( ترانه سرا – خواننده و نوازنده )


مراحل ضبط آن را به پايان رسانده و بزودی در دسترس همگان قرار خواهد داد.


اشعار اين آلبوم تمامأ از خود اوست و ملوديهای آن کار استادان بنام ايران


جليل شهناز – فريبرز لاچينی و ناصر چشم آذر می باشد.


به همين مناسبت گفتگوی دوستانه ای داشتيم با مجيد که از نظر خوانندگان گرامی کيميا می گذرد.


- می دونم خوشحاليد که بالاخره اين آلبوم آمد , اما اگر قرار بر نمره دادن بود شما چه نمره ای به اين کار جديدتون می داديد ؟


--اجازه بديد قبل از هر سخنی نوروز را مجددأ به عزيزانی که اين گفتگوی ما رو می خونند شادباش بگم و بهترين آرزوهام رو تقديمشان کنم و ياد آور بشم که اگر در سال گذشته در هر زمينه ای شکستی بوجود اومده و به هر ترتيبی ما رو از رسيدن به اهدافمون واداشته فراموش نکنيم که پيروزی آموختنی است و تجربه و روزگار بزرگترين آموزگاران همه زمانها هستند , برای همين هم حضرت مولوی اين خداوندگار زبان پارسی فرمود :


هر کسی کو نآموخت از روزگار ... هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار


و من اميدوارم که همهً ما انسانها از تجربياتمون چيزها بياموزيم و آنها را به کار ببنديم .


در مورد سوًالتون بايد عرض کنم که اين مردم هستند که به هنرمند نمره می دهند و من به نمره ای که از مردم ميگيرم خيلی احترام ميگذارم , ضمن اينکه جايگاه هنری خودم رو خوب ميشناسم , ولی حتی اگر مردم به من نمره صفر هم که بدند من باز سرفرازم , چون اول نگاه ميکنم به اينکه شانس اين رو داشتم که مورد توجه مردم برای نمره دادن قرار بگيرم مثل کانديداهای اسکار که حتی وقتی جايزه رو نمی گيرند باز هم خوشحالند که برای اين جايزه کانديد شده بودند , پس اين موضوع بسيار حساس و ارزشمندی است که هنرمندان ما بايد به اون دقت بيشتری بکنند.

- چطور به دنيای شعر و ترانه وارد شدی ؟


--تمامش با يک عشق ساده شروع شد , سيزده ساله بودم که عاشق دختر همسايه شدم , بعد خواستم سند عشق بهش بدم يعنی نامه بنويسم اما نمی خواستم يه نامه معمولی برايش نوشته باشم پس به صورت موزون با شعر نوشتم :

هوا گرگ و ميش است , ولی


دلم روشن از عشق پاکت


تو اما نداری نظر بر دلم


که انداختمش بی سخن روی خاکت


به هر کس که خواهی تو می رو بگو


که گشته مجيد عاشق سينه چاکت


نباشد مرا ترس رسوا شدن


که چون ديدمت خود شده ام هلاکت


و فراموش نکنيم که در اين زمان من فقط سيزده ساله هستم که از رسوايی دم می زنم !


آخه اون زمونها عشق برای فرهنگ رايج هم زيبا بود و هم خجالت آور !


اما اين نامه هيچوقت به دست اون دختر نرسيد , بلکه يه روز از سوراخ پناهگاه خودش می رسه به دست مادرم !


و من وقتی اين موضوع رو فهميدم از خجالت آب شدم , اما مادرم من رو مجبور به ادامه نوشتن کرد و بعد به محضر شادروان استاد مهدی سهيلی معرفی شدم تا با اصول شعر سرايی و شعر خوانی آشنا بشم و من سالها در محضر ايشان بودم .

- کتاب شعر هم بيرون دادی ؟

--نه !...


22 ساله که می خوام اين کار را بکنم ولی کارهای مهمتری پيش مياد , هميشه يه کار مهمتر ديگه ای هست ! ولی امسال به خودم قول اين کار رو دادم که حتمأ هم انجامش خواهم داد .


- چطور به دنيای موسيقی وارد شدی ؟


--خوب البته شعر قسمت اعظم موسيقی هست يا موسيقی در شعر نهفته است .


اما وقتی وارد آلمان شدم به توسعه بعضی دوستان چند تا ترانه هم نوشتم بعد خواستم يه ملودی هم برای اين ترانه ها بسازم در صورتی که هنوز هيچ سازی رو نمی تونستم بنوازم , پس ساز رو آموختم اول پيانو و بعد هم با کيبورد عجين شدم و الان هم خدمت شما هستم .


- اولين آلبومت رو کی بيرون دادی و اسمش چی بود ؟


--سال 1994 با همکاری استاد عارف ابراهيم پور , دکتر اسکندر آبادی و خانم سودابه آلبومی رو آماده کرديم بنام "کدخدا " که اشعار و چند تايی از آهنگ هاش کار خودم بودند و تنظيم ها از عارف عزيز , در واقع اين شروع کار هنری من شد .


بعد از اون آلبوم " اميدوارم " و الان هم " اولين شاخه گل" و يک آلبوم ديگه ای هم در راهه که با همکاری عارف عزيز , و محمد کيا گرامی در حال آماده شدن هست که بزودی بيرون می آيد .


- تا حالا کجاها کنسرت داشتی ؟


--تورنتو , واشنگتن , نيويورک با خانم فتانه , توی پاريس با خانم ليلا فروهر و خيلی جاهای ديگر...


- تو برای خواننده ها و آهنگسازان هم شعر و ترانه می گی ؟


بله خيلی براشون ترانه نوشتم


- مثلأ کی ها ؟


--برای آقايان عارف ابراهيم پور , حسن شماعی زاده , محمد شمس , محمد کيا و خسرو شيدا و جوانهای هنرمندی که بزودی کارهاشون وارد بازار ميشه .


- کلأ هنر و هنرمند را چطور می بينی و چه انتظاری از اينها داری ؟


--شما هر کاری را که استادانه انجام بديد هنر هست ! اما هنرمند که در واقع اين هنر رو وسيله قرار ميده بايد بدونه که چه سلاح مهمی تو دستش گرفته !

گاهی اين هنر ميشه مثله مسلسلی که در دست بچه ای قرار داره و اين بچه هم به هر کسی که می خواد شليک می کنه !

اگر من می تونم سازی رو به صدا در بيارم بايد بدونم که اين ساز يک وسيله هست , وسيله ای برای بيان عشق ... و خود عشق هم شامل انسانيت , محبت و گذشت و بسياری صفات زيبای ديگر هست که بنيان بشريته .


خوب اگر من حرفی برای گفتن ندارم چرا ميکروفن بدست می گيرم ؟

اگر من نوازنده نمی تونم عشق رو روی ويلون يا کمانچه يا ارک و ضرب ودف و غيره به گفتار بکشونم چرا اصلأ می نوازم ؟

ساز وسيله افاده کردن نيست ! که من به ديگران فخر بفروشم که مثلأ بلدم دو تا شستی کيبورد رو فشار بدم و صدايی ازش بيرون بياد , ساز يک ميکروفونه برای بيان عشق .


و هنرمند ! هر هنرمندی... هنر اولش شخصيت و وقار درونشه که اگر اون نباشه حتی اگر طرف "بتهوون " هم که بشه هيچه !...


- نهم مای کنسرت بزرگداشت مقام پدر را در مونيخ تدارک ديدی , چه انتظاری داری از اون شب و از مردم ؟


--شب زيبا و با شکوهی خواهد بود چون علاوه بر بيان مطالبی درباره پدر يک شب ترانه های شاد با رقص و پايکوبی خواهيم داشت و من اميدوارم مردمی که اون شب در سالن هستند با انرژی زياد راهی خونه هاشون بشن و بدونن که بزرگترين هدف اين برنامه شاد کردن اونهاست که واقعأ شادی بزرگترين خورشيد زندگی انسانهاست .


- مجيد جان خيلی ممنون که وقتت رو به ما دادی برای اين گفتگوی دوستانه و صادقانه.


--من هم سپاسگذارم از شما که اين موقعيت رو به من داديد تا با خواننده های خوب و با وفاتون گفتگوئی داشته باشم .

اين رو هم بگم که کارِتون واقعأ با ارزشه اين مجله کيميا و اون روزنامه پل کاريه کارستان , البته اينهارو که می گم از روی تجربه هست چون من سه سال مجله آشنا را در مونيخ می بردم زير چاپ يعنی از سختی راه خيلی خوب خبر دارم برای همين هم برای تک تکتون آرزوی موفقيت دارم مخصوصأ حميد خان مدير مجله ...



کنسرت بزرگداشت مقام پدر جمعه 9 مای 2008 ساعت 7 در آدرس زير می باشد.

U- Bahn 4-5 Station Lehel

Stattliches Museum für volkerkunde München Maximilian Straße 42





No comments: