Monday, December 24, 2012


یا رب مرا یاری بده !!
 داستان زیبا ، شگفت انگیز و شنیدنی یک شعر معروف که تنی چند از خوانندگان نامدار نیز آن را اجرا کردند ... و حال این ماجرای آن شعر است!!
بانوی غزل ایران خانم سیمین بهبهانی شعر زیبایی دارند با این مطلع : یا رب مرا یاری بده .... 
در پاسخ ایشان آقای ابراهیم صهبا شعری سروده اند و پاسخی از خانم بهبهانی دریافت کرده اند که بسیار زیباست:
----------------
يارب مرا ياری بده تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم
از بوسه های آتشين ، وز خنده های دل نشين
صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغری گيرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ،از غصه بيمارش کنم
بذری به پايش افکنم ،گويم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم
گويد بيفزا مهر خود،گويم بکاهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه ای،چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بيگانه ای ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيدای من فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او ، باشد که ديدارش کنم
گيسوی خود افشان کنم،جادوی خود گريان کنم
با گونه گون سوگندها،بار دگر يارش کنم
چون يار شد، بار دگر کوشم به آزاری دگر
تا اين دل ديوانه را راضی ز آزارش کنم
------------------
جواب آقای ابراهیم صهبا به سرکار خانم بهبهانی
يارت شوم ، يارت شوم، هرچند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر ستم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفابخش دلم ، کز عشق بيمارم کنی
گر رانی ام از کوی خود،وز باز خوانی سوي خود
با قهر و قهرت خوشدلم،هر عشوه در کارم کنی
من طاير پر بسته ام در کنج غم بنشسته ام
من کی قفس بشکسته ام تا خود گرفتارم کنی
من عاشقی دلداده ام ،بهر بلا آماده ام
يار من دلداده شو تا با بلا يارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم،آخر ای آرام جان بر اين دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی، روز دگر جانم دهی
کامم دهی کامم دهی ،الطاف بسيارم کنی
شمع شب افروزم شوی ، غمخوار و دلسوزم شوی
هر روز و هر شب آفرين بر طبع سرشارم کنی.
--------------------
حال جواب سرکار خانم بهبهانی به آقای صهبا
گفتی شفا بخشم ترا وز عشق بيمارت کنم؟
يعنی به خود دشمن شوم با خويشتن يارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ،شمع شب تارت شوم؟
خوابی مبارک ديده اي ترسم که بيدارت کنم.

"سيمين بهبهانی"
--------------------
آقای صهبا که از این جواب دلگیر شده اند شعر زیبایی می سرایند و " رند" تبریزی نیز آخر پادرمیانی میکند و ماجرا را با رندی خاتمه میدهد:
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی:
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
------------------------
جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست!!

No comments: