عشق جانسوزی که بین رهی معیری و مریم فیروز بود
چگونه نسیب نور الدین کیانوری رهبر حزب توده گشت؟
نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در یکی از روزهای اردیبهشت، در یک مهمانی در خانهٔ مصطفی فاتح صورت میگیرد.
و همین ملاقات است که پایهٔ یکی از شورانگیزترین و عجیبترین حکایتهای عاشقانه معاصر قرار میگیرد. از آن به بعد، شورانگیزترین ترانهها و غزلیات رهی معیری، که به گفتهٔ برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود، مایه از این عشق میگیرد...
مریم فیروز را نمیتوان با هیچیک از زنان معاصر سنجید.
او را بدون تردید میتوان یکی از شاخصترین زنان دوران خود به شمار آورد.
دختری از یک خانوادهٔ پرنفوذ و ثروتمند،... به هر رو ارتباط عاشقانهٔ مریم و رهی ادامه پیدا میکند.... رهی معیری در کنار مریم، همچنان از برکت عشق شورانگیز بالیده میشود. و به تشویق او با نامهای مستعار، به نوشتن مطالب انتفادی در روزنامهها میپردازد. مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانهٔ اوست....
از سوی دیگر، مریم فیروز اندک اندک در محافل چپ زنان تهران، شهرتی دست و پا کرده، سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور، دومی را انتخاب کرد و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد، پای در راهی گذاشت که جز سختی و دربهدری و آوارگی و زندان و شکنجه، از آن ثمری نبرد
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی
کیم من؟ آروز گمکردهای تنها و سرگردان
نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی !
----------------------------------
نهایتا کیانوری فاتح این ماجرا گشته و با فرار از ایران به اتحاد شوروی و سپس انتقال از آن کشور به آلمان شرقی ، مریم فیروز سالها دور از میهن در آوارگی بسر برد ...
اکنون هیچیک از آنها دیگر در این جهان نیستند ... اما من به این جمله میاندیشم که تمام زندگی یک تصمیم است !
چگونه نسیب نور الدین کیانوری رهبر حزب توده گشت؟
نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در یکی از روزهای اردیبهشت، در یک مهمانی در خانهٔ مصطفی فاتح صورت میگیرد.
و همین ملاقات است که پایهٔ یکی از شورانگیزترین و عجیبترین حکایتهای عاشقانه معاصر قرار میگیرد. از آن به بعد، شورانگیزترین ترانهها و غزلیات رهی معیری، که به گفتهٔ برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود، مایه از این عشق میگیرد...
مریم فیروز را نمیتوان با هیچیک از زنان معاصر سنجید.
او را بدون تردید میتوان یکی از شاخصترین زنان دوران خود به شمار آورد.
دختری از یک خانوادهٔ پرنفوذ و ثروتمند،... به هر رو ارتباط عاشقانهٔ مریم و رهی ادامه پیدا میکند.... رهی معیری در کنار مریم، همچنان از برکت عشق شورانگیز بالیده میشود. و به تشویق او با نامهای مستعار، به نوشتن مطالب انتفادی در روزنامهها میپردازد. مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانهٔ اوست....
از سوی دیگر، مریم فیروز اندک اندک در محافل چپ زنان تهران، شهرتی دست و پا کرده، سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور، دومی را انتخاب کرد و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد، پای در راهی گذاشت که جز سختی و دربهدری و آوارگی و زندان و شکنجه، از آن ثمری نبرد
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی
کیم من؟ آروز گمکردهای تنها و سرگردان
نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی !
----------------------------------
نهایتا کیانوری فاتح این ماجرا گشته و با فرار از ایران به اتحاد شوروی و سپس انتقال از آن کشور به آلمان شرقی ، مریم فیروز سالها دور از میهن در آوارگی بسر برد ...
اکنون هیچیک از آنها دیگر در این جهان نیستند ... اما من به این جمله میاندیشم که تمام زندگی یک تصمیم است !
No comments:
Post a Comment