هاشمی رفسنجانی باز در راه است !
ماجرا از آنجایی آغاز گشت که آیت الله خامنهای احساس حقارت میکرد و این احساس دست نشاندگی و کوچکی در طول سالها تن علیل و رنجور رهبر را میآزرد و لابد زخم زبانهای لای گٔل که از سوی خانواده ی رفسنجانی به جان خانواده ی رهبر مینشست که (پدرم بود که پدرت اکنون کسی است) ، آنقدر بر خاندان و اطرافیان رهبر گران آمد که تا سر و کله ی محمود احمدی نژاد که به قول سردار قاسمی مانند تاپالهای در شهرداری افتاده بود و امروز تازه میدانیم که پیش از شهردار شدن یعنی زمانی که استاندار بود با حمایت اطرافیان رهبری به زور به شهرداری پایتخت منسوب شده تا رهبر راحت تر بتواند او را در گوشه ی شهرداری بیابد و آنگونه که باز سردار قاسمی میگوید بر آن رنگ و روغن بزند و آماده ی نشاندن بر کرسی ریاست جمهوریش نماید ، پیدا شد .با پیدا شدن احمدی نژاد و کشف استعدادهای او که بارزترین آن همان " بچه پرو" بودنش میباشد، رهبری دستها بر هم ساییده و تصمیم بر آن گرفت تا با هر قیمتی که بر نظام تحمیل شود هم این موجود را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند تا بتواند به قول معروف روی این هاشمی را کم کند و البته چون نمیتوانست و احتمالا نمیخواست که کلا وی را نابود سازد این بود که همگام با احمدی نژاد تا توانست شاخ و برگ این آیت الله کوسه را چید و از او یک شیر بی شاخ و اشکمی ساخت که او حتی گاهی خود را هم نمیشناخت !
همه چیز بر وقف مراد رهبری پیش میرفت تا آنکه آن بچه پرو یعنی همانی که عنوان پدیده ی هزاره ی سوم را از آن خود ساخته بود و هاله ی نور هم بر سرش میتابانید گویا یونجهاش زیاد شد ! این حادثه اما باعث گردید تا آن گله از ملایانی که مانند دسته ی ماهیان در حلقه ی کوسهها از این سو به آن سو شنا میکنند تا شاید جان سالم به در ببرند با به پایان رسیدن دوران قدرت آن زشت روی بچه پرو مجددا نظرشان به سوی خاتمی و هاشمی جلب گردید که تنها این دو وارسته هستند که میتوانند نظام را ! ( نه کشور و مردم را ) از بنبست برهانند !
قصه اما تا جایی پیش میرود که رفسنجانی خود علناً میگوید : تا رهبری اجازه ندهد رای مردم به پشیزی نمیارزد و آمدنم نتیجه ی معکوس دارد !... و قالیباف که اکنون شهردار تهران میباشد و با امکانات شهرداری به مبارزات تبلغاتی ریاست جمهوری میپردازد در یک سخنرانی که رفسنجانی گویا برای او از امام خمینی تعریف کرده است میگوید که : گویا رفسنجانی به دیدار خمینی که روزهای آخر را میگذرانده است میرود و خمینی شصت رفسنجانی را گرفته و به او میگوید : تا تو و خامنهای با هم هستید نظام پا بر جا خواهد ماند ! و اینچنین این جناب شهردار از رفسنجانی میخواهد که انتظار نزدیک شدن نظر رهبر به نظر خود را نداشته باشد و خود به وصیت امام خمینی عمل کرده و نظر خود را به نظر رهبری نزدیک سازد !!...
این حرف این جناب قالیباف یعنی رهبر را در یک عمل انجام شده قرار دادن ! که یعنی اگر رفسنجانی از رهبری پوزش بخواهد هم میتواند به کرسی ریاست جمهوری بنشیند و هم اینکه نظام را از این بحران برهاند !...
در صورتی که رفسنجانی خود پیشتر به دیدن رهبری رفته و رهبری چنین چیزی نمیخواهد !
این سخنان قالیباف که میتواند پیشنهاد خود رفسنجانی باشد تا به قول مولانا :
خوشتر آن است که سر دلبران
گفته آید در حدیث دگران !
رهبر بشنود که حتی شهردار پایتخت و کاندیدای ریاست جمهوری هم چنین دغدغهای دارد و نرمتر گردد تا رفسنجانی بتواند با کاندید ساختن خود نظام را از این وضعیت برهاند ! که این خود نشان از آن دارد که اگر رفسنجانی مجددا بر راس قدرت تکیه بزند کار رهبر تمام است و اگر نتواند به این پست دست یابد کار نظام تمام میشود !
و رهبری هم که پیشتر آشکارا فرموده بود با وجود دوستی پنجاه سالهام با آقای هاشمی رفسنجانی ولی نظرم به نظر این ایکبیری نزدیک تراست و حالا که هم سخت دل شکسته و هم درمانده شده به آرزوهای رفته بر باد میاندیشد که آرزو داشت تا این پدیده ی هزاره ی سوم زبان بسته بماند و تا آخر دوران تدارکات چی بودن خود خفه خون گرفته و زرّ نزند چرا که رهبری خود را از او برای پدیده ی هزاره ی سوم شدن و صاحب کرامت بودن و هاله ی نور بر سر داشتن بسیار لایق تر و بالاتر میبیند !...
و حالا مجبور است پس از هشت سال جنگ با سری شکسته بپذیرد که اشتباه کرده است و هاشمی رفسنجانی همیشه به حق بوده و سیاست را از او بهتر میشناسد و این منت بر خاندان رهبری از سوی خاندان رفسنجانی ادامه یابد که : پدرم بود که پدرت به چنین جایی رسید !!
*** *** *** *** ***
معروف است که روزی بازرسی از یکی از تیمارستانهای شهر دیدن میکرد ، به همراه او چند تن از مسئولان تیمارستان و همینطور جناب رئیس، سالن به سالن و اتاق به اتاق رفته و بازرس برای هر بیماری توضیحی میخواست ، تا آنکه به بیماری رسیدند که آرام بر صندلی نشسته و کتابی در دست داشت و سخت مشغول مطالعه ی آن بود که با ورود بازرس و همرهان برخاسته و پس از عرض احترام باز به خواندن کتاب مشغول گشت ، بازرس با تعجب علت حضور او را از رئیس تیمارستان جویا گشت و رئیس گفت: این بیمار بسیار آرام و بی آزار است و در واقع یکی از آرامترین بیماران این تیمارستان است که همیشه به خواندن کتاب مشغول است ، ولی یک عیب دارد که همواره خود را ناپلئون بنا پارت مینامد !!
بازرس با حیرت پرسید : بسیار خوب مگر این اشکالی دارد ؟! چرا او را مرخص نمیسازید ؟
رئیس تیمارستان با کمی عصبانیت رو به بازرس گفت : بسیار پر واضح است که اشکال دارد !!
اگر او ناپلئون باشد ، پس من که هستم ؟!!
در این نظام بر آمده از سوی الله و امام زمان و ۱۲۴ هزار پیامبر هر کسی خود را ناپلئون بناپارت میداند به همین منظور است که همگی ساکن این تیمارستانی هستند که ملت باید هم مخارج آن را بپردازد و هم برای نابودیش سخت بکوشد !
امروز رفتن به پای صندوق رای خیانت به ایران و نسلهای آینده است !!
باید با صدای بلند بخوانیم :
تا ابد اگر باشی ، با دروغ و کلاشی
در برابرت هستیم ، با فکر فروپاشی
جای تو نه این خاک است ، نامت نه به افلاک است
ای پست تر از خاشاک ، این دولت ضحاک است !
این نظام ناپاک است !!
مجید رحیمی ۱۰ می۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment