از همخوابگی فرح با کارتر
*** *** *** *** ***
موردی که من رو گاهی خیلی افسرده میکنه اینه که در برخورد و گفتگو با بعضی افراد جامعه مون که اکثرا تحصیل کرده و آکادمیکر و دانشگاه دیده هم هستند شک به درصد شعور اجتماعی مون میبرم و به خودم میگم:
نکنه در محاسبه ی این درصد شعور اجتماعی اشتباه میکنیم و خودمون رو دست بالا میگیریم !
چرا که این خود بالا بینی و دست بالا گرفتن تواناییهای خود و اجتماع به ویژه در این برهه از زمان از زهر هم بدتره!
آیت الله خمینی که آن زمان هنوز نه مشتش باز شده بود و نه کسی میتوانست تصور کند که یک آیت الله هم بتواند چنین دروغ بگوید و تهمت بزند ! بلافاصله انگشت اتهام خود را به سوی دربار و شخص شاه نشانه رفت !
و شایعه سازان هم دست به کار شده و کثیفترین افکار مانده در صندوقچههای ذهن خود را به قالب جملات در آورده و به خورد مردم شایعه پرست دادند که :
در این سینما در میانه ی فیلم گوزنها که تا حدی انتقادی هم بود چند نفر از مبارزان که از عراق آمده بودند اپراتور را مجبور میسازند تا فیلم همخوابگی فرح با کارتر را به نمایش بگذارد!
این خبر فورا به گوش اداره ساواک آبادان میرسد و آنها هم بلافاصله به تهران اطلاع میدهند و دستور از دربار میرسد که سینما را به آتش بکشید طوری که حتی یک نفر هم زنده نتواند از آن سینما خارج گردد تا این موضوع در همان سینما برای همیشه همراه با بینندگان آن نابود گردد !
شایعه به سرعت برق به دور ایران میگردد و بسیاری از مردم که شرافت سخن را نمیشناختند و نمیدانستند که هر انسان مسئول حرفی است که از دهانش بیرون میآید " حتی اگر آن حرف روایت باشد "" از جمله خود من احمق سیزده ساله" طوطی وار به خاطر جذابیت جیمز باندی داستان آن را برای هم تعریف میکردند!
بیش از چهارصد انسان یعنی هر آن کس که در آن سینما حضور داشت سوخت و حتی یک نفر زنده از آن سالن خارج نگشت !... بسیاری آن را از چشم دربار و شخص شاه میدیدند ؛ اما هیچ کس از خود نپرسید که اگر حتی یک نفر هم زنده از آن سینما خارج نشده است پس چه کسی این روایت را برای دیگران بازگفته ؟
و این شایعه چگونه ساخته شده است ؟
انقلاب به پیروزی رسید و محاکمه ی افرادی که در این کار دست داشتند در آبادان آغاز گشت و در تلویزیون به صورت زنده پخش گردید، با این تفاوت که پخش آن را محدود به همان استان نمودند تا دیگر استانهای ایران شاهد حقیقت نباشند و ندانند که چه کسی آمر آن بوده است و فقط عامل یا عاملین این ماجرا محاکمه شوند که پس از آن چند تن از کسانی که روحشان هم از این ماجرا خبر نداشت به اعدام محکوم و به دار آویخته شدند!
و به خیال نظام انقلابی این ماجرا به تاریخ و فراموشی سپرده شد!
انقلاب کشت و کشت و باز هم از مردم خون گرفت چون رهبر انقلاب اینگونه میخواست و میگفت :
درخت اسلام خون میخواهد !
تا رسید به سال ۱۳۶۷ که جنگ به پایان رسیده بود و هزاران جوان مخالف این نظام در زندانها بسر میبردند که بزودی دوران محکومیتشان به پایان میرسید و چون آزاد میشدند یک نیروی عظیم مخالف اکتیو در بیرون از زندان بر ضد رهبران آدمکش انقلاب بوجود میآمد ،
پس باید این نیرو هرگز پا به بیرون زندان نمیگذاشت ! این بود که به فرمان شخص خمینی بخش عظیمی از این هزاران زندانی به جوخههای اعدام سپرده شدند و اینچنین عمر انقلاب برای چند سالی تضمین گشت.
امروز این دو مورد یعنی جنایت سینما رکس و اعدامهای ۶۷ با تحقیقات گستردهای توسط پژوهشگران تاریخ معاصر به رشته ی تحریر در آمده و ثبت گردیده است .
بگونهای که با وجود این اسناد دیگر کسی نمیتواند خلاف آن را ادعا کند !
چند روز پیشتر در جمعی از تحصیل کردگان هم میهن که همه ی آنان هم قربانیان این انقلاب بودند صحبت از این دو مورد به میان آمد!.. عجبا که اکثر آنان هنوز به شایعات سال ۱۳۵۷ در مورد سینما رکس ایمان داشتند و در مورد خمینی میگفتند : احتمالا حکم اعدام سال ۶۷ را اطرافیان او صادر کرده و به او منسوب کرده اند!
نمیدانستم چه باید به این حد از فهم این دوستان گفت :
با لبخندی گفتم : چه خوب است که سری به خاطرات آیت الله منتظری بزنید و در مورد اعدامهای سال ۶۷ آگاهتر گردید ... و در مورد سینما رکس و شهوت رانی شهبانو هم گفتم : واقعا زنی که با داشتن چنین همسر قدرتمندی با کسی که بالاخره بعد از چهار یا هشت سال از قدرت کنار میرود هم بستر شده و شهوت خود را برتر از هر چیز بداند، چگونه است که بعد از مرگ شوهرش با آنکه هنوز جوان است حتی یک مورد هم از او ندیده و نخوانده ایم که بخواهد با مردی باشد یا حتی قصد ازدواج داشته باشد؟!!
و ادامه دادم :
واقعا شرافت در سخن گوهری است که تنها با رفتن به دانشگاه در انسان پدید نمیآید!!
کاش به این مهم کمی بیشتر از بیشتر توجه کنیم !!!
با بیان این جمله یکی از آنان گفت :
ما هم که صد در صد نمیدانیم، فقط شنیدهایم !!
گفتم : مساله فقط این دو مورد نیست !
بلکه مهم دریچههای ورودی و خروجی ذهن ماست که باید ترمیم شود و فیلتر آن صاف گردد! تا بدانیم چه چیزی را به درون گوش و مغز خود راه دهیم و سپس بعد از تجزیه و تحلیل آن تصمیم بگیریم که آیا باید به سطل زباله انداخته شود یا برای دیگران بازگوییمش !
و اگر بخواهیم آن را بازگوییم باید با چه شدت و نیرویی آن روایت بازگفته شود تا شنونده ی ما آن را به عنوان سخن ما بپذیرد یا یک روایت خنثی ؟!
پس میبینیم که این روایت کردن خود تا چه حد مهم و اثرگذار است !..
و این جمله ی احمقانه ی "ما که نمیدانیم فقط روایت کردیم"! از شلیک تیر خلاص در مغز منطق و اندیشه و مهمتر از آن شرافت در سخن بدتر است!
برای دیدن بخشی از حقیقت و پیوند این تصاویر به یکدیگر تا رسیدن به تصویر بزرگتر از واقعیت حتما نباید آدمی عضو این حزب یا آن گروه باشد !
اتفاقا وقتی عضو حزب یا گروهی هستی مجبوری با ذهنی وابسته تر آینده را ببینی !
پس این مواردی که عنوان کردم هیچ ربطی به حزب یا دسته یا مرام ندارد !
فقط یک تلاش برای دیدن حقیقت است و یاد آوری اینکه هر آنچه که گوشها میشنوند واقعیت نیست!! و ذهن باید آن را پس از فیلتر کردن بازگوید ! همین !!
مجید رحیمی ۲۹ می۲۰۱۳ مونیخ
تا
بی اطلاعی خمینی از اعدامهای سال ۶۷ !!
مطلبی که به تک تک ما ربط دارد !..
خواندن آن را به همه ی شما سروران عزیزم
پیشنهاد میکنم!
--------------------------------
تیر خلاص در مغز منطق و
اندیشه و شرافت در سخن !!
--------------------------------
پنهان شدن در پشت درخت حماقت هیچ کاری به رفتن یا نرفتن به دانشگاه ندارد... بلکه!...*** *** *** *** ***
موردی که من رو گاهی خیلی افسرده میکنه اینه که در برخورد و گفتگو با بعضی افراد جامعه مون که اکثرا تحصیل کرده و آکادمیکر و دانشگاه دیده هم هستند شک به درصد شعور اجتماعی مون میبرم و به خودم میگم:
نکنه در محاسبه ی این درصد شعور اجتماعی اشتباه میکنیم و خودمون رو دست بالا میگیریم !
چرا که این خود بالا بینی و دست بالا گرفتن تواناییهای خود و اجتماع به ویژه در این برهه از زمان از زهر هم بدتره!
-----------------
--------------------------
----------------------------------
سیزده ساله بودم که خبر به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان همچون بمبی در ایران منفجر شد و خشم و نفرت ملت رو به سوی کنندگان این عمل شیطانی روانه ساخت ... آیت الله خمینی که آن زمان هنوز نه مشتش باز شده بود و نه کسی میتوانست تصور کند که یک آیت الله هم بتواند چنین دروغ بگوید و تهمت بزند ! بلافاصله انگشت اتهام خود را به سوی دربار و شخص شاه نشانه رفت !
و شایعه سازان هم دست به کار شده و کثیفترین افکار مانده در صندوقچههای ذهن خود را به قالب جملات در آورده و به خورد مردم شایعه پرست دادند که :
در این سینما در میانه ی فیلم گوزنها که تا حدی انتقادی هم بود چند نفر از مبارزان که از عراق آمده بودند اپراتور را مجبور میسازند تا فیلم همخوابگی فرح با کارتر را به نمایش بگذارد!
این خبر فورا به گوش اداره ساواک آبادان میرسد و آنها هم بلافاصله به تهران اطلاع میدهند و دستور از دربار میرسد که سینما را به آتش بکشید طوری که حتی یک نفر هم زنده نتواند از آن سینما خارج گردد تا این موضوع در همان سینما برای همیشه همراه با بینندگان آن نابود گردد !
شایعه به سرعت برق به دور ایران میگردد و بسیاری از مردم که شرافت سخن را نمیشناختند و نمیدانستند که هر انسان مسئول حرفی است که از دهانش بیرون میآید " حتی اگر آن حرف روایت باشد "" از جمله خود من احمق سیزده ساله" طوطی وار به خاطر جذابیت جیمز باندی داستان آن را برای هم تعریف میکردند!
بیش از چهارصد انسان یعنی هر آن کس که در آن سینما حضور داشت سوخت و حتی یک نفر زنده از آن سالن خارج نگشت !... بسیاری آن را از چشم دربار و شخص شاه میدیدند ؛ اما هیچ کس از خود نپرسید که اگر حتی یک نفر هم زنده از آن سینما خارج نشده است پس چه کسی این روایت را برای دیگران بازگفته ؟
و این شایعه چگونه ساخته شده است ؟
انقلاب به پیروزی رسید و محاکمه ی افرادی که در این کار دست داشتند در آبادان آغاز گشت و در تلویزیون به صورت زنده پخش گردید، با این تفاوت که پخش آن را محدود به همان استان نمودند تا دیگر استانهای ایران شاهد حقیقت نباشند و ندانند که چه کسی آمر آن بوده است و فقط عامل یا عاملین این ماجرا محاکمه شوند که پس از آن چند تن از کسانی که روحشان هم از این ماجرا خبر نداشت به اعدام محکوم و به دار آویخته شدند!
و به خیال نظام انقلابی این ماجرا به تاریخ و فراموشی سپرده شد!
انقلاب کشت و کشت و باز هم از مردم خون گرفت چون رهبر انقلاب اینگونه میخواست و میگفت :
درخت اسلام خون میخواهد !
تا رسید به سال ۱۳۶۷ که جنگ به پایان رسیده بود و هزاران جوان مخالف این نظام در زندانها بسر میبردند که بزودی دوران محکومیتشان به پایان میرسید و چون آزاد میشدند یک نیروی عظیم مخالف اکتیو در بیرون از زندان بر ضد رهبران آدمکش انقلاب بوجود میآمد ،
پس باید این نیرو هرگز پا به بیرون زندان نمیگذاشت ! این بود که به فرمان شخص خمینی بخش عظیمی از این هزاران زندانی به جوخههای اعدام سپرده شدند و اینچنین عمر انقلاب برای چند سالی تضمین گشت.
امروز این دو مورد یعنی جنایت سینما رکس و اعدامهای ۶۷ با تحقیقات گستردهای توسط پژوهشگران تاریخ معاصر به رشته ی تحریر در آمده و ثبت گردیده است .
بگونهای که با وجود این اسناد دیگر کسی نمیتواند خلاف آن را ادعا کند !
چند روز پیشتر در جمعی از تحصیل کردگان هم میهن که همه ی آنان هم قربانیان این انقلاب بودند صحبت از این دو مورد به میان آمد!.. عجبا که اکثر آنان هنوز به شایعات سال ۱۳۵۷ در مورد سینما رکس ایمان داشتند و در مورد خمینی میگفتند : احتمالا حکم اعدام سال ۶۷ را اطرافیان او صادر کرده و به او منسوب کرده اند!
نمیدانستم چه باید به این حد از فهم این دوستان گفت :
با لبخندی گفتم : چه خوب است که سری به خاطرات آیت الله منتظری بزنید و در مورد اعدامهای سال ۶۷ آگاهتر گردید ... و در مورد سینما رکس و شهوت رانی شهبانو هم گفتم : واقعا زنی که با داشتن چنین همسر قدرتمندی با کسی که بالاخره بعد از چهار یا هشت سال از قدرت کنار میرود هم بستر شده و شهوت خود را برتر از هر چیز بداند، چگونه است که بعد از مرگ شوهرش با آنکه هنوز جوان است حتی یک مورد هم از او ندیده و نخوانده ایم که بخواهد با مردی باشد یا حتی قصد ازدواج داشته باشد؟!!
و ادامه دادم :
واقعا شرافت در سخن گوهری است که تنها با رفتن به دانشگاه در انسان پدید نمیآید!!
کاش به این مهم کمی بیشتر از بیشتر توجه کنیم !!!
با بیان این جمله یکی از آنان گفت :
ما هم که صد در صد نمیدانیم، فقط شنیدهایم !!
گفتم : مساله فقط این دو مورد نیست !
بلکه مهم دریچههای ورودی و خروجی ذهن ماست که باید ترمیم شود و فیلتر آن صاف گردد! تا بدانیم چه چیزی را به درون گوش و مغز خود راه دهیم و سپس بعد از تجزیه و تحلیل آن تصمیم بگیریم که آیا باید به سطل زباله انداخته شود یا برای دیگران بازگوییمش !
و اگر بخواهیم آن را بازگوییم باید با چه شدت و نیرویی آن روایت بازگفته شود تا شنونده ی ما آن را به عنوان سخن ما بپذیرد یا یک روایت خنثی ؟!
پس میبینیم که این روایت کردن خود تا چه حد مهم و اثرگذار است !..
و این جمله ی احمقانه ی "ما که نمیدانیم فقط روایت کردیم"! از شلیک تیر خلاص در مغز منطق و اندیشه و مهمتر از آن شرافت در سخن بدتر است!
برای دیدن بخشی از حقیقت و پیوند این تصاویر به یکدیگر تا رسیدن به تصویر بزرگتر از واقعیت حتما نباید آدمی عضو این حزب یا آن گروه باشد !
اتفاقا وقتی عضو حزب یا گروهی هستی مجبوری با ذهنی وابسته تر آینده را ببینی !
پس این مواردی که عنوان کردم هیچ ربطی به حزب یا دسته یا مرام ندارد !
فقط یک تلاش برای دیدن حقیقت است و یاد آوری اینکه هر آنچه که گوشها میشنوند واقعیت نیست!! و ذهن باید آن را پس از فیلتر کردن بازگوید ! همین !!
مجید رحیمی ۲۹ می۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment