شعری که الان سرودم به شوخی آغاز شد ولی کم کم جدی گشته تا آنکه نهایت این شد که ملاحظه میفرمایید ....
برای اینکه به کسی توهین نشده باشد ... این شعر را با و به خودم گفتم !!
بگویی راز خود با وی ز سینه
دود در کوچه گوید با غریبه
تمام گفتههایت با قرینه
بگویی نازنین این راز دل بود
چه سودی میبری زین فاش سازی ؟
بگوید مقصدم تنها سخن بود
که خود را کرده باشم مست و راضی
و آنگه از دوباره اعتمادت
شود جلب و بگویی باز حرفت
و این بازی چنان یابد ادامه
به مشتش آب گردد باز برفت
رسد آندم صدایی از درونت
که میگوید خریت مرز دارد
چگونه میشود شخصی به تکرار
بر آتش هر دو دست خود گذارد ؟
اگر این است که باید *قیمی را
بگیری از برای زندگانی
و یا گوئی سخن با یک پزشکی
که باشد ویژه در امر روانی !!
* قیم = کسی که برای دیگری تصمیم بگیرد و حکم بزرگتر را ایفا نماید !!
مجید رحیمی ۲۱ مارچ ۲۰۱۳ مونیخ
برای اینکه به کسی توهین نشده باشد ... این شعر را با و به خودم گفتم !!
مرزخریت !!...
امان از آن کسی که گر به خانه بگویی راز خود با وی ز سینه
دود در کوچه گوید با غریبه
تمام گفتههایت با قرینه
بگویی نازنین این راز دل بود
چه سودی میبری زین فاش سازی ؟
بگوید مقصدم تنها سخن بود
که خود را کرده باشم مست و راضی
و آنگه از دوباره اعتمادت
شود جلب و بگویی باز حرفت
و این بازی چنان یابد ادامه
به مشتش آب گردد باز برفت
رسد آندم صدایی از درونت
که میگوید خریت مرز دارد
چگونه میشود شخصی به تکرار
بر آتش هر دو دست خود گذارد ؟
اگر این است که باید *قیمی را
بگیری از برای زندگانی
و یا گوئی سخن با یک پزشکی
که باشد ویژه در امر روانی !!
* قیم = کسی که برای دیگری تصمیم بگیرد و حکم بزرگتر را ایفا نماید !!
مجید رحیمی ۲۱ مارچ ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment