قصّه ی شیرین و تکراری شاه سلطان حسین و محمود افغان !!
میر حسین موسوی در دیدار با بستگانش گفته است :
ما راضی هستیم به رضای خدا !!
گویی خدا وی را حبس نگه داشته است ... و یا خدا میخواهد که او در حبس باشد .... و یا آنکه خدا به سید علی خامنهای گفته است میر حسین را در حبس بکن ....
ایشان هیچ از خواسته ی مردم که چه انتظاری از وی دارد نگفته است و فقط مشکل معیشت مردم دغدغه ی ایشان بوده است !!
رهبری یعنی این !!
خداوندا !!... روح شاه سلطان حسین دوم را غرق نور کن که دست کم صبر کرد تا محمود افغان به پشت دروازهٔهای اصفهان برسد و سپس تاج از سر خود بر سر محمود خان گذاشت و گفت :
ما راضی هستیم به رضای خدا ....
تاریخ تکرار میشود گویی با این محمودهایش و شاه سلطان حسین هایش !!
ولی بشنو از زبان شعر که میگوید:
*** *** *** *** ***
ز زندان رفتن فائزه خانم
و دیدار حسین با بستگانش
همین گویم که باشد رابطهای
و پشت پرده دست کاردانش
چطور شد آمد آق مهدی به تهران
به یکباره پس از سه سال دوری ؟
و بابا جان سکوت مطلقش را
کند در ظاهر همراه صبوری
چرا ناگفته حرفش را هنوز هم ؟
همو که در دبی این جمله را گفت :
به تهران حرفهایم را بگویم !
مگر بابا ز این یک جمله آشفت ؟
خلاصه دست پنهانی کوسه
که باشد پشت رهبر بار دیگر
هدف دارد که سازد ملتی را
دوباره خام و خر ، اینبار بهتر
سخنهای حسین را که شنیدید
که راضی با رضای خالق هستم
و معنی سخن اینگونه باشد
که اینجا بهر نقش خود نشستم
هر آن موقع که باید صحنه را من
بگردانم بگویید تا بیایم
نمیخواهم کسی را بار دیگر
به حکم رهبری بینم به جایم
حسین یا فائزه یا هر دو مهدی
و یا زهرا و شخص اکبر آقا
به یکمجموعه دست خویش دارند
که زیر مجموعه ایست بر دست آقا
من و تو این میان هیچکاره هستیم
اگر خود نقش خود را گم نماییم
فقط این جمله را گویم که ملت
من هستم و تو و ما و شماییم
اگر خواهی رهایی آید از در
فدا باید نمایی آنچه داری
وگرنه همچو این سی سال و اندی
نمایی زندگی در رنج و خاری !!
بدان تنها تویی خود ناجی خود
نه زهرا و حسین یا فائزه جان
تو را یک ذره غمخواری نماید
و یا بر سفره آرد لقمهای نان !!
مجید رحیمی ۱۸ اکتبر ۲۰۱۲ مونیخ
www.majidrahimi.blogspot.com
میر حسین موسوی در دیدار با بستگانش گفته است :
ما راضی هستیم به رضای خدا !!
گویی خدا وی را حبس نگه داشته است ... و یا خدا میخواهد که او در حبس باشد .... و یا آنکه خدا به سید علی خامنهای گفته است میر حسین را در حبس بکن ....
ایشان هیچ از خواسته ی مردم که چه انتظاری از وی دارد نگفته است و فقط مشکل معیشت مردم دغدغه ی ایشان بوده است !!
رهبری یعنی این !!
خداوندا !!... روح شاه سلطان حسین دوم را غرق نور کن که دست کم صبر کرد تا محمود افغان به پشت دروازهٔهای اصفهان برسد و سپس تاج از سر خود بر سر محمود خان گذاشت و گفت :
ما راضی هستیم به رضای خدا ....
تاریخ تکرار میشود گویی با این محمودهایش و شاه سلطان حسین هایش !!
ولی بشنو از زبان شعر که میگوید:
*** *** *** *** ***
ز زندان رفتن فائزه خانم
و دیدار حسین با بستگانش
همین گویم که باشد رابطهای
و پشت پرده دست کاردانش
چطور شد آمد آق مهدی به تهران
به یکباره پس از سه سال دوری ؟
و بابا جان سکوت مطلقش را
کند در ظاهر همراه صبوری
چرا ناگفته حرفش را هنوز هم ؟
همو که در دبی این جمله را گفت :
به تهران حرفهایم را بگویم !
مگر بابا ز این یک جمله آشفت ؟
خلاصه دست پنهانی کوسه
که باشد پشت رهبر بار دیگر
هدف دارد که سازد ملتی را
دوباره خام و خر ، اینبار بهتر
سخنهای حسین را که شنیدید
که راضی با رضای خالق هستم
و معنی سخن اینگونه باشد
که اینجا بهر نقش خود نشستم
هر آن موقع که باید صحنه را من
بگردانم بگویید تا بیایم
نمیخواهم کسی را بار دیگر
به حکم رهبری بینم به جایم
حسین یا فائزه یا هر دو مهدی
و یا زهرا و شخص اکبر آقا
به یکمجموعه دست خویش دارند
که زیر مجموعه ایست بر دست آقا
من و تو این میان هیچکاره هستیم
اگر خود نقش خود را گم نماییم
فقط این جمله را گویم که ملت
من هستم و تو و ما و شماییم
اگر خواهی رهایی آید از در
فدا باید نمایی آنچه داری
وگرنه همچو این سی سال و اندی
نمایی زندگی در رنج و خاری !!
بدان تنها تویی خود ناجی خود
نه زهرا و حسین یا فائزه جان
تو را یک ذره غمخواری نماید
و یا بر سفره آرد لقمهای نان !!
مجید رحیمی ۱۸ اکتبر ۲۰۱۲ مونیخ
www.majidrahimi.blogspot.com
No comments:
Post a Comment