فریدون تولدت مبارک باد !!
پانزده مهر که فرا میرسد سالروز مردی هم از راه میرسد که به طور فیزیکی دیگر در میان ما نیست ، او را کشتند ، سر بریدند و قطعه قطعه کردند تا کسانی که هم فکر و همقدم او بودند که البته این افراد زیاد هم نبودند.... و نسلهای آینده مرگ و طریق مرگ وحشتناک او را درس عبرت خویش کنند و خفه شوند !!.... آری هدف همین بود که یکی کشته شود و دیگران خفه شوند .
فریدون فرخزاد که معروفترین و محبوبترین شومن کشور ما بود در ۶ اوت ۱۹۹۲ در خانه اش در پایتخت آن روز آلمان یعنی شهر بن به قتل رسید ، پیش از آن در تورونتو بود و حرفهای همیشگی و بران خود را بر صحنه با مردم گفته بود و خشم صاحبان قدرت را همراه با کف دهان بر لبهاشان آورده بود.
نظام جمهوری اسلامی که زمان ریاست جمهوری اکبر هاشمی را تجربه میکرد و شعار ایران برای همه را بر سر لوحه ی دولت خود نوشته بود اما در کنار آن قتلهای زنجیرهای و قتلهای خارج از ایران را برنامه ریزی میکرد!!
توسط کسانی چون محمد آزادی و سعید امامی " آزادی" را به خانه ی مخالفان میبرد تا آنها در هر کجای این جهان که هستند نیز از این "آزادی وطنی" بهرهمند گردند.
پیش از فریدون اما شاپور بختیار را در پاریس با شیوهٔای مشابه به قتل رسانده بودند و همینطور بسیاری کسان دیگر با شیوهٔهای گوناگون و پس از او هم به این کار ادامه دادند ! اما جالب اینجاست که کشورهای غربی با تمام قدرت پلیسی و امنیتی خود فقط توانستند یا خواستند که بتوانند دو مورد این قتلها را دنبال کنند و یکی دو تن از قاتلان را دستگیر نمایند ولی مابقی پروندهها هنوز باز هستند ، از جمله پرونده ی فریدون فرخزاد.
فریدون کشته شد در غریبی مطلق ، و حتی تا چند روز کسی از مرگش خبر نداشت ، هنگامی که به سراغش رفتند و جسد پاره پاره اش را دیدند سگش در کنارش آرام آرمیده بود و ضجه میزد.
مرگ فریدون اما حقیقی نبود چرا که این مرگ در حقیقت او را زنده ساخت و تولدی دیگر برای او به ارمغان آورد تا هم میهنانش که به هر دلیلی از وی گریزان بودند به سراغش بروند و بدانند که او که بود و چه میگفت.
سیاستمداران و گروههای سیاسی که وی را بچه قرتی خطاب میکردند حالا به او توجه داشتند و فریدون به سرنوشت خواهرش فروغ گرفتار آمد ! چرا که با فروغ نیز همین رفتار میشد و تا زنده بود فاحشهای دیوانه نام داشت اما پس از مرگ کم کم مردم عام به سراغش رفتند و کم کم دیدند و فهمیدند که نه تنها فاحشه نبود که شاعری از جنس خود آنها بود اما با دیدی باز و شجاعتی فرا اجتماعی .
مرگ فریدون و فریدونها باعث بیداری بسیاری شد چنانچه من خود بارها در مصاحبههای گوناگون مورد این پرسش واقع شدهام که چرا نام هنری خود را شاپور فرخزاد نهادهام ؟ و من نیز همواره پاسخ دادهام که دلیلش خود این نظام جمهوری اسلامی بوده است ، چراکه در زمان مسئولیتم در ماهنامه ی آشنا چاپ مونیخ به عنوان سردبیر هنگامی که در هر شماره یادی از این آزادگان راه آزادی مینمودیم و مطالبی به چاپ میرساندیم به طرق گوناگون مورد تهدید قرار میگرفتیم که هم سرنوشت آنها خواهیم شد ! و من هم به خاطر آن که به اینها بگویم ما هیچ ترسی از مرگ نداریم در سال ۲۰۰۲ در کنسرتی که در پاریس همراه با هنرمند ارجمند خانم لیلا فروهر داشتم و این کنسرت توسط نویسنده و پژوهشگر سرشناس سیاوش اوستا برنامه ریزی شده بود نام شاپور فرخزاد را بکار بردم و از آن زمان تا کنون کارهای هنری خود را با این نام به هم میهنان تقدیم میدارم، تا به این نظام و هر نظام خونخوار و آدمکش دیگری بگویم که : شما میتوانید انسانها را بکشید ولی نمیتوانید روح آزادی را در انسانها بمیرانید ! هر گلی که فرو افتد دهها که صدها بذر آن گل باعث رویش باغی از گل میگردد ! آزادی همین باغ پر گل است.
چرا که اگر به آزادی رسیدیم که آزاد هستیم و اگر در این راه کشته شویم آزاده تر خواهیم بود !
مگر نه این است که جرج واشنگتن میگوید : اگر آماده نیستی تا برای آزادی جان خویش فدا سازی ، پس لیاقت آن را هم نداری .....
ملت ایران نشان داد که لیاقت آزادی را دارد ! وگر نه هم فریدون اکنون زنده بود و هم آن دیگران ....
روانشان شاد است چرا که برای زیباترین هدف انسانی جان خویش را فدا ساختند ! آرزو دارم راهشان نیز پر رهروتر باشد.
یاران ! آزادی در یک قدی است .... باید نترسیم و خود را به آن سوی این یک قدم برسانیم و آزاد گردیم.
مجید رحیمی ( شاپور فرخزاد ) ۸ اکتبر ۲۰۱۲ مونیخ
No comments:
Post a Comment