دیگر چه باید رخ دهد تا دیر دیر شود ؟
تذکر ، اخطار و تهدید راهکارهایی هستند که با استفاده از هریک از آنها میبایست مخاطب دست کم کوچکترین اعتنائی به آنها کرده و در رفتار خود تغییری هرچند سطحی نمایان سازد تا تذکر دهنده با امید به کشاندن شخص خاطی به راه درست قدم بعدی را بردارد !
این خاطی میتواند یک شخص در خانواده ، جمع دوستان ، اقوام فامیل و یا در محیط کار و یا حتی در راس قدرت کشوری یعنی دولت و نظام باشد !
که البته روی سخن امروز ما با مورد آخری یعنی نظام جمهوری البته! مقدس اسلامی حاکم بر سرزمینمان ایران است که بیش از سه دهه چنگال خود را بر جان این کشور و مردم فرو برده است و هر روز نیز سعی بر عمیقتر کردن این زخمهای حفره مانند دارد !
تو گوئی میخواهد آنچنان پیکر نحیف این سرزمین را درمانده تر و بیمار تر از آنی سازد که بتوان روزی آنرا نجات داد و بهبودش نمود!
البته در طول این سه دهه بسیار بار از سوی بسیاری کسان تذکرها به کل این نظام و یا به دولتهای وقت داده شد اما هیچگاه این تذکرها حتی کوچکترین اثری به جا نگذاشت و باعث توجه هرچند ناچیز این مردان الله به وظایفشان و یا حتی توجه به قوانین دین و مذهبی که از آن دفاع نموده و آنرا دستورالعمل خود در کار حکومت و زندگی میخوانند ننموده اند !
وحتی بر عکس هر روز بیش از پیش بر خطاها ، وحشیگریها ، قانون شکنیها افزوده و بی توجه به عالم و آدم فقط جلوی بینی خود را میبینند و دیگر هیچ !
تا جایی که این اندیشه در سر انسان خانه میکند که شاید این تذکرها، اخطارها و تهدیدها اثر عکس دارند و به جای بازدارندگی هیزم کوره ی این قطار فرسوده ولی پر سرعت میگردد که میرود تا با دژی سیمانی برخورد نماید ! که دیگر نه از این نظام اثری بماند ( که به جهنم) و نه از این ملت و این سرزمین ! ( که افسوس و صد افسوس دارد) !!
با دانستن همه ی این موارد اما شوربختانه و شگفت زده باز میبینیم که کس یا کسانی هنوز به آقای خامنهای یا به دیگر سران این نظام نامههای سرگشاده مینویسند و اخطار میدهند که تا دیر نشده دستانتان را از این جنایت برکشید و به آغوش ملت باز گردید !!
من حیران میشوم وقتی تصور میکنم که این همه جنایت حتی برای دو دست هم زیاد است چه رسد به این آقای رهبر که یک دست بیشتر ندارد ! و باز حیران میشوم از نویسندگان این نامههای سر گشاده که مینویسند ( دستانتان را برکشید و به آغوش ملت باز گردید ) !
کدام آغوش ؟
یعنی مادارن و پدران نداها ، سهرابها ، فرزاد ها، ترانهها و دهها هزار که شاید صدها هزار و حتی میلیونها از این مردم باید این آقا را به آغوش بگیرند و تشکر کنند که بیش از این نکشت ؟!
و من از خود میپرسم واقعاً چه زمان دیر دیر است ؟
و این جانیان چه جنایت دیگری باید مرتکب شوند که بعضی ها بپذیرند که دیگر دیر دیر دیر شده است؟
این نامههای سرگشاده کارشان به التماس و خجالت کشیده است ! اگر میخواهید نه حرمت خود را و نه حرمت این ملت را نگه دارید ، خواهشا حرمت این نامههای سر گشاده را نگه دارید تا به نامههای سر و ته گشاده بدل نگردند!
مجید رحیمی - مونیخ
این خاطی میتواند یک شخص در خانواده ، جمع دوستان ، اقوام فامیل و یا در محیط کار و یا حتی در راس قدرت کشوری یعنی دولت و نظام باشد !
که البته روی سخن امروز ما با مورد آخری یعنی نظام جمهوری البته! مقدس اسلامی حاکم بر سرزمینمان ایران است که بیش از سه دهه چنگال خود را بر جان این کشور و مردم فرو برده است و هر روز نیز سعی بر عمیقتر کردن این زخمهای حفره مانند دارد !
تو گوئی میخواهد آنچنان پیکر نحیف این سرزمین را درمانده تر و بیمار تر از آنی سازد که بتوان روزی آنرا نجات داد و بهبودش نمود!
البته در طول این سه دهه بسیار بار از سوی بسیاری کسان تذکرها به کل این نظام و یا به دولتهای وقت داده شد اما هیچگاه این تذکرها حتی کوچکترین اثری به جا نگذاشت و باعث توجه هرچند ناچیز این مردان الله به وظایفشان و یا حتی توجه به قوانین دین و مذهبی که از آن دفاع نموده و آنرا دستورالعمل خود در کار حکومت و زندگی میخوانند ننموده اند !
وحتی بر عکس هر روز بیش از پیش بر خطاها ، وحشیگریها ، قانون شکنیها افزوده و بی توجه به عالم و آدم فقط جلوی بینی خود را میبینند و دیگر هیچ !
تا جایی که این اندیشه در سر انسان خانه میکند که شاید این تذکرها، اخطارها و تهدیدها اثر عکس دارند و به جای بازدارندگی هیزم کوره ی این قطار فرسوده ولی پر سرعت میگردد که میرود تا با دژی سیمانی برخورد نماید ! که دیگر نه از این نظام اثری بماند ( که به جهنم) و نه از این ملت و این سرزمین ! ( که افسوس و صد افسوس دارد) !!
با دانستن همه ی این موارد اما شوربختانه و شگفت زده باز میبینیم که کس یا کسانی هنوز به آقای خامنهای یا به دیگر سران این نظام نامههای سرگشاده مینویسند و اخطار میدهند که تا دیر نشده دستانتان را از این جنایت برکشید و به آغوش ملت باز گردید !!
من حیران میشوم وقتی تصور میکنم که این همه جنایت حتی برای دو دست هم زیاد است چه رسد به این آقای رهبر که یک دست بیشتر ندارد ! و باز حیران میشوم از نویسندگان این نامههای سر گشاده که مینویسند ( دستانتان را برکشید و به آغوش ملت باز گردید ) !
کدام آغوش ؟
یعنی مادارن و پدران نداها ، سهرابها ، فرزاد ها، ترانهها و دهها هزار که شاید صدها هزار و حتی میلیونها از این مردم باید این آقا را به آغوش بگیرند و تشکر کنند که بیش از این نکشت ؟!
و من از خود میپرسم واقعاً چه زمان دیر دیر است ؟
و این جانیان چه جنایت دیگری باید مرتکب شوند که بعضی ها بپذیرند که دیگر دیر دیر دیر شده است؟
این نامههای سرگشاده کارشان به التماس و خجالت کشیده است ! اگر میخواهید نه حرمت خود را و نه حرمت این ملت را نگه دارید ، خواهشا حرمت این نامههای سر گشاده را نگه دارید تا به نامههای سر و ته گشاده بدل نگردند!
مجید رحیمی - مونیخ
No comments:
Post a Comment