آقای روحانی آیا دولت شما پناهنده ی ایرانی هم میپذیرد؟
جناب رئیس جمهوری منتخب حضرت حجت الاسلام حسن روحانی،
در سخنانی که بعد از صدمین روز ریاست جمهوری خود بیان نمودید و آنچنان تصویری از دولت خود و ایران امروز دادید که این بنده آنچنان دگرگون شدم که به خود گفتم:
گور پدر این بیست و هفت سال آوارگی و این پاسپورت فکسنی آلمانی! اصلا باید رفت و در این بهشتی که جناب روحانی معرفی مینمایند زندگی کرد!
باور بفرمایید آقای روحانی اصلا برای ساعاتی فراموش کردم که در ایران انقلاب شده است و در طول این ۳۴ ساله چه بلایی بر سر این کشور و این مردم و از جمله خود این بنده آمده است،
از شادی دستها را بر هم ساییدم و به طرف چمدانم دویدم تا چند قطعه لباس و چند قطعه هدیه برای اقوام فامیل در آن قرار دهم و مابقی دار و ندار خود را همینجا رها سازم و بدو بدو به ایران بیایم تا بتوانم در این بهشت صد روزه ی شما زندگی کنم و نقش خود را در سازندگی بیشتر این سرزمین و خدمت به مردم ایفا نمایم!
از قضای روزگار بود یا از بد شانسی من، نمیدانم! اما در همین زمان که من سراسیمه در خانه به دنبال چمدان خود میگشتم
( آخر چمدانم را ۲۷ سال پیشتر جایی قرار داده بودم برای چنین روزی و حالا به خاطر طولانی شدن روز بازگشت محل مخفیگاه چمدان را فراموش کرده بودم)
ناگهان متوجه شدم که ابی خواننده ی محبوب شما میخواند:
من میخوام مثل تو باشم! ساده ی ساده!...
برای شنیدن کامل این ترانه بر یک صندلی لم دادم و به خود گفتم:
حالا چرا اینقدر عجله؟!
تو که ۲۷ سال آواره بودی حالا ۲ ساعت هم بیشتر!...
انگاری هواپیمای شخصی شما جلوی در خانه منتظر من بوده باشد که اینقدر عجله میکردم! و اینهمه از آنجا سرچشمه میگرفت که شما فرموده بودید:
ایرانیان خارج از کشور هم باید به حقوق شهروندی خود دست یابند!
و این اصطلاح " حقوق شهروندی" از آن کلماتی است که آدمی را هوایی میکند!
آخر من و ما برای شهروند اینجاها شدن چه بدبختیها کشیدیم و چه دروغ و راستها گفتیم و چه مالیاتها پرداخت کردیم و چه انتظار کشیدنهایی پشت در اداره مربوطه داشتیم که تا بالاخره توانستیم شهروند اینجاها بشویم!
حالا شما با یک جمله میخواهید ما را هوایی کنید! یعنی کردید!
در همین حین بود که روند شهروند اینجاها شدن را در ذهنم مرور کردم و به خودم گفتم:
الکی که نیست! باید برای شهروند هر جا شدن کلی زحمت کشید!
و اولین قدم آن هم پناهنده شدن است!
اینجا بود که تصمیم گرفتم اول از شما سؤال کنم که آیا شما پناهنده ی ایرانی هم قبول میکنید؟
متوجه شدم که نباید بی گدار به آب زد!
آخر در زمان حضرت خاتمی محبوب بود که بسیاری چون بنده ی حقیر "نیم ساعت پیشتر " بی گدار به آب زدند و به ایران آمدند و اکنون برای دیدنشان باید به بهشت زهرا رفت!
اگرچه در طول این ۳۴ سال بهشت زهراهای اینجاها هم کم از این افرادی که شما و دوستانتان به بهشت فرستادیدشان بی نصیب نبودند!
خدا بیشتر نصیب کند! مگر بهشت جای بدیست؟
به همین دلیل خواهشمندم پاسخ مرا در سخنرانی بعدی خود بفرمایید، چرا که بنده از دادن آدرس معذور هستم!
زیرا میترسم با دادن آدرس فورا هواپیمای شخصی شما بنده را شرمنده کرده و جلوی در خانه ی ما پارک نماید که البته اینجا کوچه باریک است و امکان این عمل نیست و ما شرمنده میشویم!
اگر پاسخ مثبت بود بنده خودم برای اخذ پناهندگی خدمت خواهم رسید!
یک متقاضی پناهندگی از کشور زادگاه خود
مجید رحیمی ۷ دسامبر ۲۰۱۳ مونیخ
جناب رئیس جمهوری منتخب حضرت حجت الاسلام حسن روحانی،
در سخنانی که بعد از صدمین روز ریاست جمهوری خود بیان نمودید و آنچنان تصویری از دولت خود و ایران امروز دادید که این بنده آنچنان دگرگون شدم که به خود گفتم:
گور پدر این بیست و هفت سال آوارگی و این پاسپورت فکسنی آلمانی! اصلا باید رفت و در این بهشتی که جناب روحانی معرفی مینمایند زندگی کرد!
باور بفرمایید آقای روحانی اصلا برای ساعاتی فراموش کردم که در ایران انقلاب شده است و در طول این ۳۴ ساله چه بلایی بر سر این کشور و این مردم و از جمله خود این بنده آمده است،
از شادی دستها را بر هم ساییدم و به طرف چمدانم دویدم تا چند قطعه لباس و چند قطعه هدیه برای اقوام فامیل در آن قرار دهم و مابقی دار و ندار خود را همینجا رها سازم و بدو بدو به ایران بیایم تا بتوانم در این بهشت صد روزه ی شما زندگی کنم و نقش خود را در سازندگی بیشتر این سرزمین و خدمت به مردم ایفا نمایم!
از قضای روزگار بود یا از بد شانسی من، نمیدانم! اما در همین زمان که من سراسیمه در خانه به دنبال چمدان خود میگشتم
( آخر چمدانم را ۲۷ سال پیشتر جایی قرار داده بودم برای چنین روزی و حالا به خاطر طولانی شدن روز بازگشت محل مخفیگاه چمدان را فراموش کرده بودم)
ناگهان متوجه شدم که ابی خواننده ی محبوب شما میخواند:
من میخوام مثل تو باشم! ساده ی ساده!...
برای شنیدن کامل این ترانه بر یک صندلی لم دادم و به خود گفتم:
حالا چرا اینقدر عجله؟!
تو که ۲۷ سال آواره بودی حالا ۲ ساعت هم بیشتر!...
انگاری هواپیمای شخصی شما جلوی در خانه منتظر من بوده باشد که اینقدر عجله میکردم! و اینهمه از آنجا سرچشمه میگرفت که شما فرموده بودید:
ایرانیان خارج از کشور هم باید به حقوق شهروندی خود دست یابند!
و این اصطلاح " حقوق شهروندی" از آن کلماتی است که آدمی را هوایی میکند!
آخر من و ما برای شهروند اینجاها شدن چه بدبختیها کشیدیم و چه دروغ و راستها گفتیم و چه مالیاتها پرداخت کردیم و چه انتظار کشیدنهایی پشت در اداره مربوطه داشتیم که تا بالاخره توانستیم شهروند اینجاها بشویم!
حالا شما با یک جمله میخواهید ما را هوایی کنید! یعنی کردید!
در همین حین بود که روند شهروند اینجاها شدن را در ذهنم مرور کردم و به خودم گفتم:
الکی که نیست! باید برای شهروند هر جا شدن کلی زحمت کشید!
و اولین قدم آن هم پناهنده شدن است!
اینجا بود که تصمیم گرفتم اول از شما سؤال کنم که آیا شما پناهنده ی ایرانی هم قبول میکنید؟
متوجه شدم که نباید بی گدار به آب زد!
آخر در زمان حضرت خاتمی محبوب بود که بسیاری چون بنده ی حقیر "نیم ساعت پیشتر " بی گدار به آب زدند و به ایران آمدند و اکنون برای دیدنشان باید به بهشت زهرا رفت!
اگرچه در طول این ۳۴ سال بهشت زهراهای اینجاها هم کم از این افرادی که شما و دوستانتان به بهشت فرستادیدشان بی نصیب نبودند!
خدا بیشتر نصیب کند! مگر بهشت جای بدیست؟
به همین دلیل خواهشمندم پاسخ مرا در سخنرانی بعدی خود بفرمایید، چرا که بنده از دادن آدرس معذور هستم!
زیرا میترسم با دادن آدرس فورا هواپیمای شخصی شما بنده را شرمنده کرده و جلوی در خانه ی ما پارک نماید که البته اینجا کوچه باریک است و امکان این عمل نیست و ما شرمنده میشویم!
اگر پاسخ مثبت بود بنده خودم برای اخذ پناهندگی خدمت خواهم رسید!
یک متقاضی پناهندگی از کشور زادگاه خود
مجید رحیمی ۷ دسامبر ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment