تنفر از دو چشمت گشته جاری
تو گوئی آدمیت هیچ داری
به ظاهر آدمی اما درونت
نماید رهبریت گرگ هاری
مثال رهبرت که هیچ بود و
ز مهر ایزدان عاری عاری
بکشتید و بسوزاندید ما را
که تا آمد زمستان را بهاری
بهار میهن است،مردم آگاه
ندارد وحشت از چوبه ی داری
نمیدارد دگر شلاق و تعزیر
اثر در هیچ بیدار و سواری
سواران را تو بنگر ای رذالت
که بنشانده به جانت زخم کاری
کنون بیدار گردد گر بسیجی
و آوازت دهد با خشم! قاری
نمیدانم چگونه میگریزی
کدامین سو شوی با سر فراری!!
مجید رحیمی ۲۷ ژانویه ۲۰۱۲ مونیخ
No comments:
Post a Comment