حسن حبیبی و حسین فردوست
دو تن در دو نظام با یک شخصیت !
زمانی که محمد رضا پهلوی پادشاه از قدرت خلع شده ی ایران در جایی دور از میهنش متوجه ی خیانت حسین فردوست دوست دوران کودکی تا همیشه ی خود شد ، گفت :
دلم رضا نمیدهد و نمیپذیرد که حسین فردوست چنین کرده باشد!!
فردوست اما هم چنین کرده بود و هم فراتر از چنین رفته و از سالها پیشتر با انقلابیون و رهبرانشان دست در دست داشت و در حقیقت دوستی با محمد رضا پهلوی را وسیلهای برای اهدافی کرده بود که شاید خود هم نمیدانست آن اهداف چه هستند !
او پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و کتابی بر ضد شاه و دوران حکومت شاه نوشت و آن دوران و شخص پادشاه را تقبیح کرد ، در صورتی که خود او همیشه یکی از افراد تصمیم گیرنده ی آن نظام بود و میتوانست به سادگی اگر اشتبهتی میدید و میخواست آنرا تغییر دهد یا در بهبود آن کوشا باشد. حسین فردوست فردی خنثی بود که بجز یک مورد از زندگیش که آن هم همان خیانت به خود و دوستان خود بود هرگز انسانی اثرگذار نبود ... او در بیخبری درگذشت و کمتر کسی میداند که وی اکنون کجا به خاک سپرده شده است .... و بسیاری از خود میپرسند : حقیقتا هدف او از بودن در نظام چه بود ؟ و چرا این بدنامی ابدی را برای خود خرید ؟ چه چیزی را با این کارش تغییر داد ؟ یا آنکه فقط خود را با این عمل از عقدههای درونی و کهنه خالی ساخت ؟ هیچکس براستی نمیداند که اصلا آمدن و رفتنش بر چه مبنا و اساسی بود و چه چیز در زندگی میخواست ؟
نظام پادشاهی بدست انقلابیون و با همراهی بسیاری از دست اندر کاران آن نظام به تاریخ سپرده شد. شاید دست اندرکاران نظام پیشین بر این گمان بودند که اگر آن نظام را نابود سازند انتقام خود را از شخص پادشاه گرفته اند و درس عبرتی به وی داده اند ... غافل از آنکه کشوری به نام ایران که زادگاه خود آنان نیز بود را به پرتگاه نابودی میکشانند ... حسین فردوست با محمدرضا پهلوی از خردسالترین دوران زندگی خود همراه بود و نیز همراه او به سویس رفته و از بسیاری از ماجراهای زندگی دوست قدرتمند خود که بمدت ۳۷ سال بر سرزمینش حکم راند آگاه ... او که در همان نظام به پستهای بالائی دست یافته بود همواره به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به پادشاه شناخته میشد حتی در دیدار رسمی سران کشورهای دیگر از ایران شاه او را به عنوان دوست خود معرفی میکرد ... اما دیدیم که این دوست چگونه در بزنگاه حوادث نقش دشمن را ایفا نمود و نام خود را اینچنین به دست تاریخ سپرد ...
در این نظام یعنی جمهوری اسلامی نیز شخصی چون حسن حبیبی که با اولین رئیس جمهوری اسلامی یعنی دکتر بنیصدر بسیار نزدیک بود و همگام با وی به فرانسه رفته و باز همگام با او به مبارزات خود علیه نظام پیشین پرداخته بود و سپس با ورود آیت الله خمینی به پاریس همچون ابوالحسن بنیصدر از نزدیکان رهبر انقلاب شده و همراه وی به ایران آمده بود ، همراه با او خود را کاندید اولین دره ی ریاست جمهوری کرده ولی هیچ موفقیتی کسب نکرده بود و با پیروزی ابوالحسن بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری حسن حبیبی از نزدیکان او بشمار میرفت ، تا آنکه اختلافات میان بنیصدر و دیگر سران جمهوری اسلامی بیشتر گشت و بنیصدر مجبور به ترک ایران شد...
و آنگاه این دوست دیرین و مبارز همرزم برای حفظ مقام خود و رسیدن به پست وزارت دادگستری در دوران ریاست جمهوری علی خامنهای و نخست وزیری میر حسین موسوی بعد از فرار بنیصدر از ایران و خلع شدن او از ریاست جمهوری دست به اقدامی مشابه با حسین فردوست زد و دوستی دیرین خود با بنیصدر را مصلحتی نام داد و حتی فراتر از آن او را متقلب نامید!
او حتی رفتن خود به اسرائیل که در موردش مقاله نوشته و سخنرانی کرده بود را حاشا خواند و اینچنین با کمک رئیس مجلس وقت هاشمی رفسنجانی و با فروختن شخصیت خود مقام و جایگاه خود را از گزند رقیبان محفوظ ساخت !!
و در دوران بعد یعنی زمانی که همین هاشمی رفسنجانی به پست ریاست جمهوری رسید و همینطور در دوران محمد خاتمی او به عنوان مشاور ریاست جمهوری همچنان در بدنه ی قدرت باقی مانده بود ... ولی همواره چون همیشه و چون حسین فردوست سیاستمداری بی اثر بود که میتوانست به راحتی به جای دخالت در سیاست رئیس یک بانک کوچک باشد و در نهایت آرامش به دوران بازنشستگی برسد و اینچنین به عنوان فردوست دوم به تاریخ سپرده نگردد !
در دوران صدارتش در وزارت دادگستری ماجرای قتل عام خاوران رخ داد که او نیز به بهترین صورت اوامر رهبر خود یعنی آیت الله خمینی را به انجام رسانید.
نامش با خاوران همگام به ابدیت سپرده شد.
و اکنون برادرزادهاش در مراسم خاکسپاری او این جمله را میگوید:
او عموی من نبود !
عموهای من در خاوران آرمیده اند ....
مجید رحیمی ۲ فوریه ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment