امروز ۱۱ سپتامبر است !!
روزی که در ۱۱ سال پیشتر جهان فقط در چند ساعت چنان تغییر کرد که پیش از آن فقط این تغییر را میشد در فیلمهای هالیوودی نظاره کرد .... اما در آن روز میلیاردها انسان در سرتاسر جهان شاهد پرخرجترین فیلم تاریخ شدند که بازیکنان آن همه گمنام بودند و عجبا که همه شاید به جز چند تن از آنان گمنام نیز باقی ماندند !
با آنکه حتی جان خویش را فدای این فیلم جهانی نمودند ....
در همان زمانها که ماهنامه ی آشنا برقرار بود و این بنده مسئول آن بودم ، شعری را که در زیر میخوانید تقدیم خوانندگان مطلبم نمودم که امیدوارم شما هم آنرا بپسندید ....
خواندنش خالی از لطف نیست ، اما کمی حوصله میخواهد و مقایسه ی آن با آنچه بعدها رخ داد ،،، عجبا که اکثر این موارد اتفاق افتاد !! گاهی خودم هم باور میکنم که این شعر بعد از این جریانات سروده شده است .... اما وقتی به تاریخ چاپ آن نگاه میکنم دوباره باورم میشود که تاریخ آن قبل از رخداد این وقایع را نشان میدهد ....
مجيد رحيمى - سپتامبر ۲۰۰۱ مونیخ
روزی که در ۱۱ سال پیشتر جهان فقط در چند ساعت چنان تغییر کرد که پیش از آن فقط این تغییر را میشد در فیلمهای هالیوودی نظاره کرد .... اما در آن روز میلیاردها انسان در سرتاسر جهان شاهد پرخرجترین فیلم تاریخ شدند که بازیکنان آن همه گمنام بودند و عجبا که همه شاید به جز چند تن از آنان گمنام نیز باقی ماندند !
با آنکه حتی جان خویش را فدای این فیلم جهانی نمودند ....
در همان زمانها که ماهنامه ی آشنا برقرار بود و این بنده مسئول آن بودم ، شعری را که در زیر میخوانید تقدیم خوانندگان مطلبم نمودم که امیدوارم شما هم آنرا بپسندید ....
خواندنش خالی از لطف نیست ، اما کمی حوصله میخواهد و مقایسه ی آن با آنچه بعدها رخ داد ،،، عجبا که اکثر این موارد اتفاق افتاد !! گاهی خودم هم باور میکنم که این شعر بعد از این جریانات سروده شده است .... اما وقتی به تاریخ چاپ آن نگاه میکنم دوباره باورم میشود که تاریخ آن قبل از رخداد این وقایع را نشان میدهد ....
یازده سپتامبر
یکی مرد عرب اندر بیابان
کشیده خنجرش بر چهر یاران
ز غار خود فرستاده رسولش
که گوید دیر شد بهره ی پولش
خروشیدند آن یاران دیروز
بگفتندش چه میگویی تو پفیوز؟
اگر پولی تو داری از سر ماست
کجا غار تو بی ما پای برجاست ؟
فرستاده چو بشنید این سخن را
به نابودی کشی او منهتن را
پس از این حادثه دنیا دگر شد
دگر عمر فنتیکها به سر شد
بجای پول موشکها شد ارسال
بگفتندش که این هم سود امسال
همه بردند سودهای فراوان
ولی بشنو ز حال خلق افغان
یکی بمب است و آن یک بسته ی نان
یکی جان گیرد و آن یک دهد جان
ولی هر دو به یک شکلند و یک رنگ
خدایا چیست پس اینقدر نیرنگ؟
یکی کودک به شوق نان دویده
ولی مین اش بدن از هم دریده
بسر میکوفت مادر از غم وی
پسر نان آرد اما کی شود کی؟
عرب چون خشم نایارن چنین دید
به غار خود نشست و کرد تهدید
که ما را هست نیروی خدایی
ترا نابود سازیمت چو آیی
سپس پا را فراتر برد ز الله
که ما بمب اتم داریم بالله
به دکمهای همه دنیا خراب است
ببین ! این قدرت اسلام ناب است
بخندید و بگفتش غرب قادر
تو هم خواهی کنی اسلام صادر ؟
بگو تا که شوم من یاور تو
تو خود رهبر ، ولی من رهبر تو
وگر نه میروی جایی که انداخت
عرب نی را و جان را بر سرش باخت
یکی مرد عرب اندر بیابان
کشیده خنجرش بر چهر یاران
ز غار خود فرستاده رسولش
که گوید دیر شد بهره ی پولش
خروشیدند آن یاران دیروز
بگفتندش چه میگویی تو پفیوز؟
اگر پولی تو داری از سر ماست
کجا غار تو بی ما پای برجاست ؟
فرستاده چو بشنید این سخن را
به نابودی کشی او منهتن را
پس از این حادثه دنیا دگر شد
دگر عمر فنتیکها به سر شد
بجای پول موشکها شد ارسال
بگفتندش که این هم سود امسال
همه بردند سودهای فراوان
ولی بشنو ز حال خلق افغان
یکی بمب است و آن یک بسته ی نان
یکی جان گیرد و آن یک دهد جان
ولی هر دو به یک شکلند و یک رنگ
خدایا چیست پس اینقدر نیرنگ؟
یکی کودک به شوق نان دویده
ولی مین اش بدن از هم دریده
بسر میکوفت مادر از غم وی
پسر نان آرد اما کی شود کی؟
عرب چون خشم نایارن چنین دید
به غار خود نشست و کرد تهدید
که ما را هست نیروی خدایی
ترا نابود سازیمت چو آیی
سپس پا را فراتر برد ز الله
که ما بمب اتم داریم بالله
به دکمهای همه دنیا خراب است
ببین ! این قدرت اسلام ناب است
بخندید و بگفتش غرب قادر
تو هم خواهی کنی اسلام صادر ؟
بگو تا که شوم من یاور تو
تو خود رهبر ، ولی من رهبر تو
وگر نه میروی جایی که انداخت
عرب نی را و جان را بر سرش باخت
عرب خندید و گفتش دام بی دام
نخواهم شد به وعدههای تو رام
منم خود رهبر دنیای اسلام
نه چون روح لله و نه مثل صدام
اگر جان را دهم استوره گردم
ز شیرینی وگر نه غوره گردم
نخواهم شد به وعدههای تو رام
منم خود رهبر دنیای اسلام
نه چون روح لله و نه مثل صدام
اگر جان را دهم استوره گردم
ز شیرینی وگر نه غوره گردم
گرفته سخت جنگی در میان در
که میزد خلق ز آن احوال پر پر
تمام ملک جم ویرانه گردید
چنان که جغدها را خانه گردید
ز موشکها یکی برگشت دشت خشخاش
نمیآمد فرود این نکته را باش
که میزد خلق ز آن احوال پر پر
تمام ملک جم ویرانه گردید
چنان که جغدها را خانه گردید
ز موشکها یکی برگشت دشت خشخاش
نمیآمد فرود این نکته را باش
چه راز ی اندر این نکته نهفته
هر آن کین راز را گفته، خفته
هر آن کین راز را گفته، خفته
پیامی شد به جرج از ابن لادن
چرا پا را ز حق بیرون نهادن ؟
شما خود منهتن ویرانه کردید
به دنیا راست گویید ار که مردید
فرستاده ز من امر از شما بود
به چشم مردم عالم رود دود ؟
نوشت این ابن لادن جملهای سخت
که عالم از شما گردید بدبخت
چرا پا را ز حق بیرون نهادن ؟
شما خود منهتن ویرانه کردید
به دنیا راست گویید ار که مردید
فرستاده ز من امر از شما بود
به چشم مردم عالم رود دود ؟
نوشت این ابن لادن جملهای سخت
که عالم از شما گردید بدبخت
ولی در مسلم ار میبود منطق
جدا بود مسلم از ناله و هق هق
اگر روزی بکار افتاد سر ما
بخیر خواهد شد آخر، آخرما
به چشمم جرج و بن لادن یک هستند
از این قدرت پرستی هر دو مستند
به عالم حرمت آدم شکستند
بخون مردمان آغشته دستند
بدانیم نیک ، سر بر چوبه ی دار
کشد کو بر زبان میراند افکار
اگرچه نیست پیدا آخر کار
ولی بیدار باید بود بیدار!!
جدا بود مسلم از ناله و هق هق
اگر روزی بکار افتاد سر ما
بخیر خواهد شد آخر، آخرما
به چشمم جرج و بن لادن یک هستند
از این قدرت پرستی هر دو مستند
به عالم حرمت آدم شکستند
بخون مردمان آغشته دستند
بدانیم نیک ، سر بر چوبه ی دار
کشد کو بر زبان میراند افکار
اگرچه نیست پیدا آخر کار
ولی بیدار باید بود بیدار!!
مجيد رحيمى - سپتامبر ۲۰۰۱ مونیخ
No comments:
Post a Comment