نمیدونم چرا امشب به این آهنگ پیله کردم
یه کار پیش پا افتادس اما من دوستش دارم خیلی.....
----------------
چه آسان رفتهای از شهر خورشید
به دشت سردی و سکوت و سایه
از آن شوری که در جان و دلت بود
مرا باور شده بودی چو آیه
یکی میخواند پیوسته به گوشم
درونش را نگاه کن لایه لایه
به ظاهر تو بستم باطنم را
نمیدارم از این کارم گلایه
که هر کس بهر کاری شد به عالم
ندارد تاب عشق هر سست پایه
و یا آنکه هوسهای درونی
نمیگردد برای عشق مایه
هنوز میخواند او در گوشم اما
نه از روی نصیحت بل کنایه
به فریادی بگویم بار دیگر
از این کارم نمیدارم گلایه
از این کارم نمیدارم گلایه !!
No comments:
Post a Comment