حیف از این دختر زیبا که در این جامهی زشت
مینماید آشنا روح پلیدی با بهشت
بذر این یک را نهاده دست اهریمن و آن
دست زیبای طبیعت همره شادی چو کشت!!
حیف از این قوطی مشروبی که از آن دست حق
همره خلقش غروبی سه چهار جامی که چشت
دست تو گر بیند آن را چشم اهریمن دمی
میزند بر روی و بر سر با کلوخ و سنگ و خشت!!
مجید رحیمی ۱۴ جون ۲۰۱۴ مونیخ
No comments:
Post a Comment