امام مرد!!
گردونهی انقلاب!
ز طیاره فرود آمد امامی که تا گردد سوار خلق خامی
بریزد خون سربازان میهن
به بام مدرسه در نیمه شامی
به روی زن کشد روبنده، چادر
نشاند پای میهن را به دامی
سکوتی را نماید حاکم ما
که تا ناید ز کس حتی کلامی
سپس جنگی بیفروزد که از آن
بگیرد از جوانان انتقامی
به قبرستان کشاند مادران را
چنانی که کشانده قوم سامی
دهد فرمان قتل عام ملت
به دست عدهای لقمه حرامی
ز خود پرسم که آخر این چکار است؟
نه کامی داده نه خود برده کامی
پس از آن سر نهد بر بستر مرگ
که تا جایش نشیند بی مرامی!
و این گردونه آنگونه بگردد
که پنداری نمیدارد تمامی
و من بر آن سحرگاهی که فردا
رسد از ره، کنم از جان سلامی!
مجید رحیمی ۲ فوریه ۲۰۱۴ مونیخ
No comments:
Post a Comment