چه میخواهی تو ای زلزله ی شوم ؟
پناهنده شدم بر ساغر می
چو بشنیدم خبرها را پیاپی
زمان هم دشمن ایران ما شد
زمین ناخدا هم بی خدا شد
چه میخواهی تو ای زلزله ی شوم ؟
ز جان مردم در بند و محروم
مگر کم بوده درد مردم ما ؟
که هر دم میرسی اهریمن آسا
سراسر میهن ما غرق خون شد
خدا هم پای در بند جنون شد
دگر خونی نمانده در رگ ما
مجو دیگر نمیابی تو آن را
چرا که خون ما شد اشک دیده
در این دوران شوم این پدیده
پدیدهای که بدتر بوده از بد
گذشته آب از سر گشته بی حد
بسوزانیم پر سیمرغ شاید
ز بخت تیره یک راهی گشاید
همه دانیم که آن سیمرغ مائیم
اگر همپا شویم حقا خداییم
سوالم از همه این است کان روز
اگر اکنون نباشد پس کدام روز ؟
به دل وحشت ز آن روز مبادا
نشسته ، پس دلم نابود بادا !
چرا که آن مبادا باشد اکنون
که شد زاینده رود همچو هامون !!!
مجید رحیمی ۱۶ آوریل ۲۰۱۳ مونیخ
پناهنده شدم بر ساغر می
چو بشنیدم خبرها را پیاپی
زمان هم دشمن ایران ما شد
زمین ناخدا هم بی خدا شد
چه میخواهی تو ای زلزله ی شوم ؟
ز جان مردم در بند و محروم
مگر کم بوده درد مردم ما ؟
که هر دم میرسی اهریمن آسا
سراسر میهن ما غرق خون شد
خدا هم پای در بند جنون شد
دگر خونی نمانده در رگ ما
مجو دیگر نمیابی تو آن را
چرا که خون ما شد اشک دیده
در این دوران شوم این پدیده
پدیدهای که بدتر بوده از بد
گذشته آب از سر گشته بی حد
بسوزانیم پر سیمرغ شاید
ز بخت تیره یک راهی گشاید
همه دانیم که آن سیمرغ مائیم
اگر همپا شویم حقا خداییم
سوالم از همه این است کان روز
اگر اکنون نباشد پس کدام روز ؟
به دل وحشت ز آن روز مبادا
نشسته ، پس دلم نابود بادا !
چرا که آن مبادا باشد اکنون
که شد زاینده رود همچو هامون !!!
مجید رحیمی ۱۶ آوریل ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment