Thursday, May 28, 2015

نبودن بهتر از هیچ بودن است!!
نوشته شاید کمی‌ طولانی باشد،
اما گمان می‌کنم از خواندنش پشیمان نخواهید شد! 
خواندن این نوشته را  
بویژه به عزیزان "هنرمند" پیشنهاد می‌کنم!!
قدر هنرمندان خود را بیشتر بدانیم، چرا که اینها سرمایه‌های این کشور و این ملت و این دوره از تاریخ هستند... 
هر هنرمندی در جایگاه خود باید آن قدر احترام ببیند که موتور خلاقیتش از سردی از کار نیفتد! چرا که هنرمند لازمه‌ی هر اجتماعیست و هر اجتماعی که به هنرمند خود احترام نمیگذارد و از او قدردانی‌ نمیکند " فقیر " است!! 
و فقیرترین کشورها و ملتها آن ملتهایی هستند که


" ثروتمند‌ند اما نمیدانند چگونه از ثروت و دارایی خود استفاده کنند "
فراموش نکنیم که اگر فردین‌ها، ناصر ملکموتی‌ها، مهوش‌ها، فرهادها و دهها که صدها و شاید هزاران تن از این هنرمندان در داخل کشور روزانه پوسیدند و استعداد‌هاشان را به پیری کشاندند و حتی بسیاریشان آن همه هنر را با خود به گور بردند، آنها در ایران و در زیر فشار نظامی بودند و هستند که برای همین کار آمده است... 
یعنی‌ به قول احمد شاملو "برای کشتن چراغ" آنهم در شبانگاهان!! 


چرا که این هنر به راحتی‌ میتوانست برای زیباتر کردن دنیای هم میهنان و حتی همین کسانی‌ که برای کشتن چراغ آمده‌اند و نسلهای آینده‌ی این سرزمین بکار گرفته شود، و جهانی‌ بهتر و با شکوهتر بیافریند، 
اما افسوس از سوی این نظام و حتی از سوی مردم یا بخش زیادی از مردم به نیستی‌ محکوم گشتند و فنا شدند!
و اما در خارج از کشور!
اینجا که ما آزادیم... 
اینجا که میتوانیم آنگونه که میخواهیم زندگی‌ کنیم... 
اینجا که هر روز با چشم خود در اجتماع و یا در تلویزیون‌ها میبینیم که چگونه این ملتهای میزبان ما چگونه با هنرمندان خود رفتار میکنند!! 
واقعا چرا نمی‌‌آموزیم؟


چرا نمیخواهیم با قدم خود که شاید هرچند ناچیز باشد که به نظر من هرگز ناچیز نخواهد بود! قدمی‌ در رفتن به سوی شکوه اجتماعی، و احترام ملی‌ که از احترام به هنرمند آغاز میگردد، هر یک از ما اغازگر این راهی‌ باشیم که روزگاری در آن سر‌آمد بودیم!؟
آری نیاکان ما هنر را تاج سر و هنرمند را "استر" مینامیدند، که امروزه در جهان غرب همان "استر" به "استار" تبدیل گردیده است که ما ستاره مینامیمش، 
و شاید استر‌آباد که در نزدیکیهای شهر گرگان است هم به همین منظور نامیده شد... چرا که تنها هنر در نوازندگی یا بازیگری و نقاشی نیست! که هنر زوایای گوناگون دارد و یکی‌ از آنان در دوران قدیمتر اسب‌سواری و بازی چوگان با اسب بوده است، که مردم این حوالی در این هنر بسیار خوش میدرخشیدند.
صحبت از هنر و احترام به هنرمند است، 
و احترام به هنر و هنرمند یعنی‌ احترام به خود و اجتماع و آن فرهنگی‌ که هر کدام از ما از آن آبشخور داریم!


و این حرف بدان معنا نیست که اگر هنرمندی به مردم خود پشت کرد، و پایش لغزید و به سوی قدرت رفت و بنده‌ی زرّ و زور شد، باز لایق احترام مردم است! خیر اصلا چنین نیست!!


زیرا هر هنرمندی مانند عدد "یک" است که با کارهای زیبای خود از مردم "صفر" به عاریه و وام می‌گیرد! و به درجات "ده"، "صد"، "هزار" و بالاتر می‌رسد و بر صدر می‌نشیند!!


اما هنگامی که خطایی بزرگ از او سر میزند، مردم از "صفرها" چیزی کم نمیکنند که به ناگهان آن "یک" را از جلوی آن "صفرها" برمیدارند و شخص هنرمند از آن پس "صفری" بیش نیست!!


که البته ما به ویژه در طول این سالها شوربختانه شاهد این چنین ماجراهایی بوده‌ایم، اما به سود هر دو یعنی‌ ملت و هنرمند است که چنین اتفاقاتی رخ ندهد، 
چرا که در چنین مواردی همیشه حق با مردم است!! اما هر دو بازنده!!


نکته‌ی بسیار بسیار مهم اینجاست که کدام هنرمند باید قدر دانسته شود و کدام یک مجازات! و حد و درصد این مجازات را چه کسی‌ مشخص مینماید!؟


آیا مثلا چون سیدکریم فقیر است و پیر و شاید دیگر آن توانایی دوران جوانی را ندارد، باید در خیابان از کنارش عبور کنیم، بی‌ هیچ عرض احترام و یا حتی سلامی؟ 
در حالی‌ که اگر فقط یک بار هم از سر هنرش لبخند به لبهای ما نشسته باشد، ما را وامدار خود میسازد تا دست کم احترامش را بجا آوریم!!


و یا به عنوان مثال آن هنرمند خوش صدایی که به آغوش آن ایکبیری دوید، و مردم به درستی‌ کنارش زدند، و او هرگز از مردم پوزش نخواست و فقط سعی‌ در توجیه کار خود کرد، چون خوش آواز است و چون هنوز توان ارائه‌ی کارهای زیبا را دارد باید پیش از بازگشتش به آغوش مردم، و پیش از ابراز پشیمانی! بخشوده شود و در جایگاه مثلا "استاد شجریان" قرار گیرد؟ که هنوز به خاطر حمایت از مردم و خواست مردم محکوم است به سکوت آنهم در داخل کشور خود!


پس دوستان میبینیم که ما هم به عنوان "بازیگر نقش مردم" وظایف بسیاری داریم! که اگر از انجام آنها سرباز زنیم، در برابر تاریخ و نسلهای آینده و بدتر از آن نزد فرزندان خود و فرزندان دوست و آشنا و فامیل مسئول هستیم و سرشکسته...


با کمی‌ هشیاری، خواهیم دانست که چگونه میتوانیم حتی با یک سلام خشک و خالی‌ اما صمیمی به هنرمندانمان قدری از زحماتشان را قدر بدانیم و ارزش ملی‌ خود را پاس بداریم و آنرا بیش سازیم!! که ما بدون این ارزش‌ها هیچ هستیم!! بخواهیم که هیچ نباشیم! 
چرا که نبودن بهتر از هیچ بودن است!!


مجید رحیمی ۲۸ می‌‌۲۰۱۵ مونیخ

No comments: