Thursday, May 1, 2014

نقدی بر فردوسی‌ و اثر جاودان او شاهنامه!
میدانم... 
نه! ایمان دارم که این سخنان عدّه‌ای را بر ضد من خواهد شورانید!! 
اما بالاخره یک کسی‌ باید این سخنان را به میگفت!
ز شیر شتر خوردن و سوسمار          
عرب را به جایی‌ رسیدست کار      
که تاج کیانی کند آرزو   
تفو بر تو‌ ای چرخ گردون تفو!! 

شاهنامه شناسنامه‌ی ایرانیان است که علاوه بر حفظ زبان فارسی، داستانهای تا آن زمان سینه به سینه گردیده را در دل‌ خود جمع و به نوشتار آورد و از گزند روزگار محفوظ داشت تا امروز که هزار سال از عمر آن می‌گذرد، هنوز و تا همیشه ماندگار است!
فردوسی‌ خالق این شاهنامه که البته بهتر است او را به نظم آورنده‌ی آن بنامیم،( چرا که این داستانها وجود داشتند و فردوسی‌ آنها را به نظم کشید، پس نمیتواند خالق مفهوم آنها باشد) به غیر از آنجایی‌ که نظر خود را بیان میدارد و از باورهای خود در باره‌ی حوادث گوناگون میگوید و می‌‌سراید...
شاهنامه تا آنجایی در دل‌ خود مرواریدهای گرانبها دارد و این مرواریدها به آنگونه باعث جاودانگی زبان و افسانه‌های ایرانی‌ شده است که حسنین هیکل ژونالیست بسیار مشهور مصری در برابر سوالی که از وی در باره‌ی چرائی تعویض زبان مصری به عربی‌ شد، گفت: چون ما فردوسی‌ نداشتیم!
با این وجود تمام شاهنامه را نمیتوان یکدست مروارید خواند، چرا که در بعضی‌ موارد به بعضی‌ جملات برمیخوریم که به هیچ وجه قابل قبول نیست! و شوربختانه فردوسی‌ بزرگ بی‌ توجه به مفهوم آنها، آنها را برای ما به یادگار گذاشته است و صد افسوس که نسل امروزین سرزمین ما نیز ندانسته آنها را شاه ذهن خود میسازند و پیوسته اینجا و آنجا به گوش دیگران میرسانند و این بد آموزی را ترویج میدهند! 
یکی‌ از این بد آموزیها همین دو بیت است که امروزه بیش از هر زمان از زبان هم میهنان می‌شنویم که میگویند:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار          
عرب را به جایی‌ رسیدست کار      
که تاج کیانی کند آرزو   
تفو بر تو‌ای چرخ گردون تفو  
و در حقیقت با این کار میخواهند عرب را تحقیر نمایند، و در حقیقت اینگونه داد خود از نظامی که با دین و مذهب و ایدئولوژی عرب بر آنها حکومت می‌کند بگیرند!
اما غافل از آنکه نه این نظام آن عرب را قبول دارد و نه آن عرب این نظام را! چرا که آن عرب مذهب سنی‌ را فقط در راستای پیامبر خود میشناسد و این نظام مذهب دیگری یعنی‌ شیعه را برگزیده و این دو با هم سخت در جدال هستند! آن هم تقریبا در تمام طول تاریخ هزار و چهارصد ساله‌ی عمر این دین!
اما بازگردیم به شعر فردوسی‌ و استفاده‌ی ابزاری از آن در امروز دنیای به اصطلاح مدرن ما!
راستی‌ را این است که فردوسی‌ با سرودن این شعر ( البته اگر حقیقتا این شعر سروده‌ی فردوسی‌ باشد و نه منسوب به وی) قصد تحقیر آن کسانی‌ را داشته است که با هجوم به این سرزمین با نام اسلام آن را به ویرانه‌ای بدل ساختند و مردان آن را کشتند و زنان و دختران ش را به کنیزی بردند و پسرانش را به بندگی!
و حقیقتا هم در این زمانه‌ای که شمشیر تیز عرب بر روی سر هر ایرانی‌ آن هم در خانه‌ی خود برق میزد، و ایرانی‌ در مقابل دشمن قالب در سرزمین خود به شهروند درجه دو یا سه تقسیم میشد، جز پناه بردن به قلم و انتقام گرفتن از دشمن با واژگان چه راه دیگری باقی‌ می‌ماند؟
فردوسی‌ بهترین راه را انتخاب نمود، اما شاید به خاطر شاهد بودن بر جنایات روزمره‌ای که مو بر بدن راست میکرد و داستانهایی که از این جنایات در کتب دست نوشته از نیاکان خود خوانده بود و داستانهایی که پشت در پشت در طول آن چهارصد سال سینه به سینه از این قساوت‌ها و خونریزی‌ها شنیده بود، آنچنان چشمان او را کور ساخته بود که دیگر گمان داشت هر کار عرب زشت است و قابل تحقیر! حتی شیر شتر خوردن!
در صورتی که شیر شتر خوردن نه تنها دلیلی‌ بر تحقیر شدن ندارد که بسیار هم کاریست طبیعی! چرا باید کودکی که بر فرض در بیابانهای خشک عربستان پا به هستی‌ میگذارد و هیچگونه قدرت انتخاب ندارد و از همان نوزادی به وی شیر شتر داده میشود به خاطر این جبر طبیعت مورد تحقیر قرار گیرد؟
در صورتی که امروز هستند بسیاری از عربها که هم عاشق شیر شتر هستند و هم کاری که نیاکان آنها با مردم ایران و با مردم دیگر ممالک جهان با نام اسلام انجام دادند را ردّ میکنند و آن را عملی‌ غیر انسانی‌ میخوانند!... حال چرا باید چنین کسانی‌ هنوز مورد تحقیر قرار گیرند فقط به خاطر اینکه طبق عادت شیر شتر را دوست میدارند؟! 
میدانیم که هندیها گوشت گاو نمیخورند! حال فرض بگیریم که یک فردوسی‌ در هند وجود داشت و شاهد حمله‌ی نادر شاه به هند می‌بود، تصور اینکه نادر خشونت و قساوت به خرج نمیداد برای هر آنکه کمی‌ با رفتار جنگی و خصوصیات اخلاقی‌ وی آشنائی دارد سخت است! خصوصا آنکه همان نادر در خواستگاری از دختر پادشاه هند برای پسرش، هنگامی که به رسم آئین مردم هند نام پدر و پدر جدّ در عقد نامه نوشته میگردد، نادر که برایش شغل پدر پوستین دوزش یک تحقیر بود گفت: بنویسید نادر پسر شمشیر و شمشیر پسر شمشیر!!
پس این جمله خود گویای خشونتی است که نادر با مردم هند داشت! و نیز به غارت بردن اموال آنان و آوردن آنها به ایران! تقریبا همان کاری که عرب‌ها با مردم ایران در هزار سال پیشتر از آن کردند!!
حال فرض بگیریم این فردوسی‌ هندی که خود هم گوشت گاو نمی‌خورد، چه رسد به آنکه کله و پاچه‌ی گوسفند و سر و کله و چشم و گوش و زبان این حیوانات را! بیاید و در شعری ایرانی‌ را برای خوردن کله و پاچه و گوشت گوسفند و گاو تحقیر نماید که چرا نادر که او هم عاشق این خوردنی‌ها بود به هند حمله کرده و این کشور را به غارت برده و جنایات فراوان کرده است!
آیا ما با خود نخواهیم گفت که: نادر چه ربطی‌ به من دارد که امروز بسیاری از کارهای او را حتی ناپسندیده می‌دانم؟
این تصور به خوبی میتواند در ذهن جای بگیرد که حتی تمامی‌ آن اعرابی که در ایران حضور داشتند هم جنایتکار نبودند و حتی در همان زمان هم بودند کسانی‌ که سخت مخالف این رفتار غیر انسانی‌ میهمان با صاحب خانه بودند و شرمنده از رفتار هم قبیله‌ و هم میهنان خود!
اما این را هم میتوان به راحتی‌ درک کرد که در جنگی چنین بی‌ رحمانه فردوسی‌ نمیتوانست همه را در یک دیگ نریزد و یکدست با قلم به جنگ دشمن نرود، چرا که شاید اگر چنین میکرد و زوایای انسانی‌ آن را هم در شعر خود رعایت مینمود، دشمن از همان روزانه‌ی کوچک که میتوانست مانند سوراخی در بدنه‌ی بالون ایجاد گردد، آن را به نفع خود گردانده و بر ضدّ ایران و ایرانی‌ استفاده نماید!
و اما امروز، امروزی که ما با حقیقت زمان بیشتر آشنائی داریم و چون خود قربانیان نظام حاکم بر سرزمین خود هستیم بهتر میتوانیم این مهم را درک نماییم که صدای انسانهایی که از انسانیت و درستی‌ میگویند در چنین دورانهایی هیچ به گوش دیگران نمیرسد و اثر آنچنانی ندارد!
اما سؤال اینجاست که آیا حقیقتا باید چنین انسانهایی به خاطر بیدار بودن و انسان بودن یک بار در طول زندگی‌ به خاطر خلاف جهت رود شنا کردن و یک بار در طول حیات جهان به جرم آنکه دیگری مرتکب خطا شده است مورد تحقیر قرار بگیرند؟
انسان را حیوان برده‌ی عادت نام داده‌اند! و هر انسان از بدو تولد خود را با محیط زیست خود و آنچه که آن محیط تقدیم می‌کند وفق میدهد!
در چین و کشورهای شرق آسیا حتی خوردن گربه و سوسک و عقرب و ده‌ها جانور دیگر که ما حتی از تصور آنها هم وحشت به جانمان می‌‌افتاد، نه تنها عادی که بسیار هم لازم است!... اما نه تنها کسی‌ آنها را تحقیر نمیکند که امروزه حتی بسیاری از جای جای جهان به آن کشورها سفر مینمایند تا به صورت امتحانی‌ هم که شده خوردن این حیوانات را تجربه نمایند!... آنگاه ما شیر شتر خوردن را که حتی بخشی از سرزمین خود ما هم به خوردن این شیر مبادرت میکنند به تمسخر میکشیم که تا بتوانیم کار زشت آن عده که با حمله به ایران و مردم این سرزمین دست به جنایات بسیار وحشتناکی زدند را تحقیر نماییم! آیا این کاری انسانی‌ و عقلانی است؟
نسل جوان امروز باید آنقدر آگاه باشند که بدانند جهان به یک دهکده‌ی بسیار کوچک تبدیل شده است، و تنها دوستی است است که میتواند این دهکده را به بهشتی‌ یا دست کم به سیاره‌ای بدل سازد که زندگی‌ در آن افتخار باشد! گذشتگان ما از خود یادگار‌های بسیار زیبا و زشتی به جا گذاشتند که همگی‌ امروز جز تجربیات این سیاره به حساب می‌‌آیند!... پس چه خوب است که از این تجربیات سود جوییم و آن یادهار نیک‌ نیاکان خود را ارج نهیم و به کار گیریم!
یکی‌ از این کسان کورش است که به شهادت تاریخ در بسیاری موارد اصول انسانی‌ را به حد مورد احترام قرار داد و نام خود را به عنوان بنیانگذار حقوق بشر در جهان برای همه‌ی دورانها به ثبت رسانید...
فراموش نکنیم که هیچکس در جهان کامل نیست، حتی فردوسی‌ و حتی کورش!
اما ما میتوانیم به عنوان ادامه دهنده‌ی راه زیبای آنان به سوی تکامل برویم!! باشد که چنین باشد!!

فراموش نکنیم که هیچکس در جهان کامل نیست، حتی فردوسی‌ و حتی کورش! اما ما میتوانیم به عنوان ادامه دهنده‌ی راه زیبای آنان به سوی تکامل برویم!!
فردوسی‌ همچنان در باور ما ناجی زبان و فرهنگ و تاریخ ایران باقی‌ میماند و همواره تاج سر تاریخ این مرز و بوم است! 
اما ما می‌‌آموزیم تا با پالایش کردن یادگار نیاکان خود آنها را پذیرفته یا ردّ کرده و به قول معروف آنها را به روز نماییم!!
باشد که چنین باشد!!
مشتاقانه نظریات تک‌ تک‌ شما عزیزان را از هر دست به جان می‌خرم!
مجید رحیمی ۱ می‌‌۲۰۱۴ مونیخ


No comments: