رضا شاه را انگلیسیها خودشان آوردند
و خودشان هم بردند!!
زمانی که انقلاب " البته شکوهمند" که ما بعدها با شکوهمندی خیره کنندهی آن آشنا شدیم، من نوجوان بودم و به هنگام رفتن شاه و واژگونی نظام پهلوی بسیار شادمان، چرا که میدانستم!! نه سخت ایمان داشتم که این رضا شاه قلدر و آن پسرش هر دو از نوکران غرب یعنی انگلیس و آمریکا بودند!!...
رضا شاه را انگلیسیها خودشان آوردند و خودشان هم بردند!!...
اینگونه در سر ما کرده بودند!! و ما هم حتی یکبار از خود نمیپرسیدیم که اگر خودشان آوردند و این بابا هم نوکر آنها بود، دیگر چرا او را بردند که این انقلاب ضد خودشان را در ایران مستقر سازند و منافع خودشان را به خطر بیندازند؟؟؟
*** *** *** ***
تقریبا با همین افکار از ایران آواره شدم که تازه زمان شناخت این مرد بزرگ و فرزندش فرا رسید، چند ماهی در مونیخ بودم، روزی در پشت چراغ عابر پیاده منتظر سبز شدن چراغ بودم که بانویی مسن کنارم سر صحبت را باز نمود و چون به او کمک کردم تا به آن طرف خیابان برویم،
او که حالا میدانست من از کجا میآیم گفت: شما در ایران کسی را داشتید که پنجاه سال جلوتر از جهان میاندیشید! حال حساب کنید چقدر از کشور شما جلوتر بود!!
هنوز در ذهنم چند اسم در حال آمدن بر سر زبانم بودند که آن بانوی مسن ادامه داد: محمد رضا شاه!...
میخواستم بگویم این درست نیست! شاه ایران را ویران کرد، پدرش نوکر انگلیس بود! و آن هزاران جملاتی که در مدرسه و اجتماع بعد از انقلاب در سر ما کرده بودند!!...
اما بانوی مسن رفت و مرا تنها گذاشت، نه تنها نگذاشت، بلکه با یک جهان افکار که مجبورم ساخت تا برم و بدانم که تمام این سخنان را همان انگلیس و آمریکا در سر ما کردند برای بد نام کردن خادمان حقیقی این سرزمین!!!
و من امروز ضمن پوزش از روح بزرگ این دو مرد که ندانسته در موردشان بد میاندیشیدم، بر این باورم که اشتباه کردن به معنی نوکری نیست! و این دو بزرگ با تمام اشتباهاتی که در طول زمامداریشان مرتکب شدند بهترین نظامی را در ایران برقرار کردند که در طول ۱۴۰۰ سال گذشته در ایران وجود داشته و به ایران و ایرانی خدمت کرده است!!
این دو مرد بزرگ دیگر نیستند! اما ما که هستیم و میتوانیم تا هستیم اندیشهی خود را به تندرستی و راستی آراسته سازیم!... به دنبال حقیقت که باشیم بالاخره روزی به آن خواهیم رسید!!
روزی که رضا شاه از ایران تبعید میشد توسط همان دست بوسان سابق جیبهایش را بازرسی کردند تا مبادا چیزی از جواهرات سلطنتی دزدیده باشد!!
و این مرد بزرگ فقط آرزوی به همراه داشتن مشتی از خاک میهنش را در ذهن داشت!!
مجید رحیمی ۲۷ آوریل ۲۰۱۴ مونیخ
No comments:
Post a Comment