ضعف ما از جایی شرع میشه که جملهای به زبان میاریم که باورش نداریم !!
چقدر بیچاره ایم تو کار ترانه سرایی،
البته به غیر از اون چند نفری که از این مرز گذشتند!
اما به ترانه ی مابقی که نگاه میکنی میبینی اکثرا جملات ضدّ و نقیضی رو کنار هم چیدند و تو این بسته که اسمش رو هم ترانه یا شعر گذاشتند بد آموزیه که غوغا میکنه!...
حرف هم بزنی انگار که بعد از سی سال تلاش در ادبیات هنوز نمیدونی شعر و ترانه چیه، هی میخوان برات توضیح بدن و توجیه کنن!!!
انگار که ترانه سرا یا شاعر باید همراه شعرش بره و مدام توضیح بده...
مصرع دوم ترانه یا شعر مصرع اول رو ردّ میکنه و مصرع بعدی اصلا میزنه از باغ بیرون و میره دنبال ستارهها .... بعدش که شاعر یادش میاد از چی داشته حرف میزده دوباره بر میگرده به مصرع اولش .... انوقت یک سری از این بهبه چهچه گویان هم همیشه هستند که بدو بدو میان و میکننت حافظ و شهریار زمانه!....
درست اینجاست که به خودت میگی:
چرا نباید چنین احوالی در کشور ما جاری باشه؟ وقتی که ما حتی زبان مادری خودمون رو نمیفهمیم!....
زندگی از شعر و ترانه و داستان شروع میشه و به حقیقت پیوند میخوره!...
ما از بچگی این جفنگیات رو که به نام ترانه به خوردمون میدن جدی میگیریم، فقط خودمون نمیدونیم که جدیش گرفتیم!
و اگر کسی هم چیزی بگه بهش جواب میدیم: بابا این ترانه ست حالا یه چیزی گفته! زیاد سخت نگیر!!!....
فقط خودش نمیدونه که " همین یه چیزی گفته " در حقیقت برای خودش نقشهی راه شده !!...
نمیخوام اینجا الزاماً نام کسی رو مشخص کنم!
اما یکی از ترانههای خوانندهی بزرگی رو براتون مینویسم و داوری رو به گردن خودتون میذارم. در این ترانه به یارش میگه:
تو منو نابود کردی، خوار کردی و زندگیم رو سوزوندی! به من خیانت کردی و گذاشتی و رفتی و من هم از تو دل بریدم و دیگه نمیخوام حتی از تو چیزی بشنوم!...
در قسمت بعد میگه: حالا بیا در کنار هم یک زندگی مشترک آغاز کنیم و با هم خوش بخت باشیم!... خنده دار نیست؟
یا یکی دیگه میگه: در تمام عمر، تو حتی یک نیم نگاهی هم به من ننداختی، اصلا برات مهم نبودم! میرفتی با دیگران و فکر هم نمیکردی که کسی مثل من هم وجود داره!
حالا بیا عاشق هم باشیم و با هم بمونیم!!...
تصور کنید شما نه تنها از کسی بدتون میاد که اصلا هیچ اهمیتی براتون نداره که طرف کی هست و چی میگه: حالا همون طرف میگه بیا با هم ازدواج کنیم و تا آخر عمر با هم باشیم! آیا از خنده سر به دیوار نمیکوبید؟....
این احوال بخش اعظمی از جهان ترانه سرایی ماست....
امیدوارم تونسته باشم حداقل بخشی از چیزی رو که میخوام بگم به دستکم بخشی از شما دوستان رسونده باشم!...
ضعف ما از جایی شرع میشه که جملهای به زبان میاریم که باورش نداریم .......
ولی اسمش رو عشق و عاشقی میزاریم!!!
مجید رحیمی ۱۶ آگوست ۲۰۱۳ مونیخ
چقدر بیچاره ایم تو کار ترانه سرایی،
البته به غیر از اون چند نفری که از این مرز گذشتند!
اما به ترانه ی مابقی که نگاه میکنی میبینی اکثرا جملات ضدّ و نقیضی رو کنار هم چیدند و تو این بسته که اسمش رو هم ترانه یا شعر گذاشتند بد آموزیه که غوغا میکنه!...
حرف هم بزنی انگار که بعد از سی سال تلاش در ادبیات هنوز نمیدونی شعر و ترانه چیه، هی میخوان برات توضیح بدن و توجیه کنن!!!
انگار که ترانه سرا یا شاعر باید همراه شعرش بره و مدام توضیح بده...
مصرع دوم ترانه یا شعر مصرع اول رو ردّ میکنه و مصرع بعدی اصلا میزنه از باغ بیرون و میره دنبال ستارهها .... بعدش که شاعر یادش میاد از چی داشته حرف میزده دوباره بر میگرده به مصرع اولش .... انوقت یک سری از این بهبه چهچه گویان هم همیشه هستند که بدو بدو میان و میکننت حافظ و شهریار زمانه!....
درست اینجاست که به خودت میگی:
چرا نباید چنین احوالی در کشور ما جاری باشه؟ وقتی که ما حتی زبان مادری خودمون رو نمیفهمیم!....
زندگی از شعر و ترانه و داستان شروع میشه و به حقیقت پیوند میخوره!...
ما از بچگی این جفنگیات رو که به نام ترانه به خوردمون میدن جدی میگیریم، فقط خودمون نمیدونیم که جدیش گرفتیم!
و اگر کسی هم چیزی بگه بهش جواب میدیم: بابا این ترانه ست حالا یه چیزی گفته! زیاد سخت نگیر!!!....
فقط خودش نمیدونه که " همین یه چیزی گفته " در حقیقت برای خودش نقشهی راه شده !!...
نمیخوام اینجا الزاماً نام کسی رو مشخص کنم!
اما یکی از ترانههای خوانندهی بزرگی رو براتون مینویسم و داوری رو به گردن خودتون میذارم. در این ترانه به یارش میگه:
تو منو نابود کردی، خوار کردی و زندگیم رو سوزوندی! به من خیانت کردی و گذاشتی و رفتی و من هم از تو دل بریدم و دیگه نمیخوام حتی از تو چیزی بشنوم!...
در قسمت بعد میگه: حالا بیا در کنار هم یک زندگی مشترک آغاز کنیم و با هم خوش بخت باشیم!... خنده دار نیست؟
یا یکی دیگه میگه: در تمام عمر، تو حتی یک نیم نگاهی هم به من ننداختی، اصلا برات مهم نبودم! میرفتی با دیگران و فکر هم نمیکردی که کسی مثل من هم وجود داره!
حالا بیا عاشق هم باشیم و با هم بمونیم!!...
تصور کنید شما نه تنها از کسی بدتون میاد که اصلا هیچ اهمیتی براتون نداره که طرف کی هست و چی میگه: حالا همون طرف میگه بیا با هم ازدواج کنیم و تا آخر عمر با هم باشیم! آیا از خنده سر به دیوار نمیکوبید؟....
این احوال بخش اعظمی از جهان ترانه سرایی ماست....
امیدوارم تونسته باشم حداقل بخشی از چیزی رو که میخوام بگم به دستکم بخشی از شما دوستان رسونده باشم!...
ضعف ما از جایی شرع میشه که جملهای به زبان میاریم که باورش نداریم .......
ولی اسمش رو عشق و عاشقی میزاریم!!!
مجید رحیمی ۱۶ آگوست ۲۰۱۳ مونیخ
No comments:
Post a Comment