تا پیش از روزی که آن سرباز سیاه پوست آمریکایی رهبر سابق عراق را از آن سوراخ موش بیرون نکشیده بود این فکر در مخیله ی جهانیان نمیگنجید که این باصطلاح رهبران قدرتمند به وقتش ضعیفترین موجودات جهان میشوند و گفتهها و کردههای خود را هم فراموش میکنند و حتی برای تائید عملکرد خود این شهامت را هم ندارند که با یک گلوله به عمر ننگینشان پایان دهند تا دست کم مؤمن به خود از جهان بروند
البته اینکه اگر آدمی به کردههای نازیبای خود اعتراف کند و قصد بازسازی آنها را بنماید بسیار هم زیباست ، اما تعجب من از این است که چرا این اکثرا مردان الله در آخرین لحظات یعنی هنگامی که قدرت ملت را به چشم نظاره میکنند به این باور میرسند که تمام راه اشتباه بود ؟ و حتی تا لحظاتی پیش از آن اگر یکی از همراهان کوچکترین سخنی در بیدار سازی این رهبران به زبان آورند زبانشان از حلقوم بیرون کشیده میشود
سناریوی صدام در عین حال که منحصر به فرد بود اما تکراری هم بود ، چراکه پیش از او ما هم شاهد مرگ موسیلینی رهبر ایتالیای زمان جنگ دوم جهانی بودیم و هم شاهد مرگ یا خودکشی آدولف هیتلر و همینطور پیش و پس از این دو اگر سری به کتابهای تاریخ بزنیم خواهیم دید که چگونه رهبران پوشآلی که دستشان رنگین از خون شهروندان خود بود به دست ملت گرفتار آمده و و حال به فجیعترین وضع تکه تکه شده اند و نفرین ابدی تاریخ را برای روح و نام خود خریده اند
در پس نظاره ی تمام این سناریوها اما یک سوال در ذهن جولان میدهد که چرا و چگونه این افراد میتوانند خود و ملت خود را به این حد از خشونت بکشند که هم خود با ریختن خون دیگران پایههای کاخ خود را استحکام بخشند و هم ملت مجبور باشد برای ویرانی این کاخ دست به خشونتی غیر قابل توصیف بزند ؟
بعد از محاکمه و اعدام صدام حسین جهان شاهد یک حرکت زیبا و عظیم در جهان عرب بود که یکی پس از دیگری این کشورهای جهان سومی که سخت در چنگال دین هم گرفتار هستند برای رسیدن به آزادی نسبی و حقوق شهروندی بر ضد دولتهای مستبد و خونخوار خود برخاستند و یکی پس از دیگری به پیروزیهایی هم دست یافتند ،
این سیل خروشان حق خواهی ملتها جزایر بزرگ و کوچک نظامهای دیکتاتور را همواره به زیر آب برده و میبرد و هنوز شاهد پیشروی این سیل هستیم که چگونه به لیبی رسید و چگونه سرهنگ دیوانه با شکل و شمایل و آن سن فرتوت با التماس داستان ضارب خود را میفشرد که تا شاید دست از کشتنش برکشد ،،،، و باز هنوز شاهد رسیدن این سیل به سوریه و سپس ایران هستیم که تا روز موعود فرا رسد و باز سناریو ی تکراری اما منحصر به فرد در صحنه ی زندگی بشار اسد و احمدی نژاد و خامنهای یا آن دیگرانی که باید به دادگاه ملت کشیده شوند و پسخگوی عملکرد خود باشند رخ دهد
حال اگر بخواهیم خود را در حوضچه ی پایان زندگی خامنهای یا احمدی نژاد یا صدام یا آن دیگران غرق ننماییم و کمی فراتر از بینی خود را نظاره کنیم ، خواهیم دید که همین افراد هم محصول همین اجتماعات هستند و از این فرهنگ آبشخور دارند ، پس باید ایرادی در فرهنگ اجتماعی ما وجود داشته باشد که این افراد با رسیدن به قدرت اینچنین خونخوار و از خود بیگانه میگردند و دیگران را به ضرب شمشیر و گلوله وامیدارند تا آنها را باور کنند که آنها فرستاده ی الله و گاد و خدا هستند ، چنانچه هنگامی که هیتلر پس از انفجار بمبی که سرهنگ اشتامفبرگ در ۲۰ ژوئن ۱۹۴۴ در زیر میز وی کار گذاشته بود ، سالم بیرون آمد با باوری بیش از پیش که خدا وی را برای ماموریتی بزرگ فرستاده است و خود او هم حفظش میکند، از روی جنازه ی تنی چند از حضّار داخل اتاق که مورد اصابت بمب قرار گرفته بودند عبور کرد و خود را به حیاط ساختمان رسانید و فریاد بر آورد که من هنوز زنده هستم و حتی یونیفورم پاره ی خود را برای معشوق ش اوا بران فرستاد تا او هم ببیند که حقیقتا آدولف فرستاده ی الله ، گاد و خدا است
اکنون که تا اینجای راه را با هم آمده ایم خوب است که نگاهی هم به به ضعفهای فرهنگی و اجتماعی خود بیفکنیم و علت این جهان بینی ضعیف را در خود بجوییم ، عیب کار کجاست ؟ چرا چنین کسانی که شاید در آغاز راه هدفی جز خدمت ندارند در میانه ی راه چنین دست به شمشیر میبرند و هر آنچه را که مورد پسند نمیدانند چنین خونالود میسازند و نابود ؟
مسیح جمله ی جالبی دارد یا آنکه این جمله را به وی منسوب کرده اند که میگوید: کثافت و زشتی از ذهن ماست که به بیرون میتراود و نه از بیرون به ذهن ما !! حال با این دانسته بد نیست سری هم به درون خود بزنیم و علت این نامرادیهای تاریخی و اجتماعی را در خود بجوییم ، شاید با این کار آنقدر به خود آگاه گردیم که تا بتوانیم از این گردونه ی شیطانی "" میکشم ، میکشم آنکه برادرم کشت "" خارج شویم و نگذریم این کثافت کاریها به نسل بعدی انتقال یابد !! شاید باید فریاد بزنیم : به پای میز محاکمه میکشم خطاکاران را ! در هر پست و مقامی که باشند !!.... و اینچنین به جای آنکه قانون را خود بدست گیریم احترام به قانون را در خود و اجتماع نهادینه سازیم
و به جای آنکه از خود بپرسیم : این برود چه کسی بیاید ؟
به خود بگوییم : این نظام را واژگون میسازیم تا حکومت قانون جایگزینش گردد ،،، بی آنکه این حکومت وابسته به شخص یا حزب یا گروه یا دین و ایدئولژی خاصی باشد
قانون!! قانونی که همه از آن به یک اندازه بهره میبرند و به یک اندازه وظایف در برابرش دارند ،،، قانونی که مورد حمایت همه است و همه در زیر حمایتش در آرامش و آسایش زیست کنند !! آنگاه خواهیم دید که نه کسانی چون قذافی و خامنهای ظهور میکنند و نه سرنوشتی چون قذافیها برای کسی رقم زده میشود ! بخواهیم تا از این گردونه ی شیطانی خارج شویم و از این شعارهای خون آلود دری جوییم !! البته اگر میخواهیم سازنده و مفید باشیم و نه در پی انتقام جویی !! باشد که چنین باشد ،،،، من که سخت به نسل جوان ایران امیدوارم و هیچ شکی ندارم که دیر یا زود این جوانان به این مهم آگاه گشته و به آن خواهند رسید !! چه با ما و چه بی ما !! حال میخواهیم از خود بپرسیم که آیا ما در طرف روشنایی ایستاده ایم یا تاریکی ؟
مجید رحیمی ۱۸ نوامبر۲۰۱۱ مونیخ
No comments:
Post a Comment