Tuesday, October 25, 2011



قذافی ؛  سلطان دیکتاتور‌های جهان!!


هنری کیسینجر وزیر سابق وزارت امور خارجه ی آمریکا گفت: دیکتاتور‌ها مانند صیادی هستند که به شکار پلنگ میروند و این حیوان را آنقدر تعقیب میکنند تا آنکه پلنگ گرسنه میگردد
-----------------
-----------------
آخرین لحظات زندگی‌ دیکتاتور لیبی‌ را دیدید ، او همانی بود که تا چند هفته یا حتی چند روز پیشترش مبارزین را حشرات مزاحم میخواند ، مانند احمدی نژاد که ملت میلیونی حاضر در خیابان را خس و خاشاک مینامید، قذافی اما به عنوان سمبل انقلاب سلطان همه ی این دیکتاتور‌های منطقه و حتی جهان بود که چهل و دو سال بر کشور لیبی‌ حکم راند و هیچوقت ذره‌ای در کشتن مخالفانش تردید نکرد و حالا با سر و صورتی خونین دست ضارب خود را به التماس می‌گیرد تا شاید او از زدنش منصرف گردد ! اما غافل از آنکه این ضارب تنها نیست و یک ملت در صدد انتقام هستند تا شاید بر دل زخم خورده ی خود مرهمی بنهند ، زخمی که همین قذافی و افرادش با کشتن فرزند ، شوهر ، عمو ، برادر و یا یکی‌ از عزیزان این مردم بر دل‌ و جانشان گذاشته بود و حالا ملت از ۱۰ ماه پیشتر قصد براندازی این نظام شیطانی را کرده و برخاسته تا خود ، میهن و آینده ی این سرزمین را از چنگ این سرهنگ آدمخوار برهاند


قذافی ۱۰ ماه وقت داشت تا چند راه باقیمانده را برود که تا کار به اینجا نکشد و کشور به نیمه ویرانه‌ای بدل نگردد ، در این روز‌ها با خود می‌‌اندیشیدم که محمد رضا شاه چه انسان وقت شناس و سیاستمدار عمیق بینی‌ بود که نخواست این بازی قذافی یا صدام را در کشورش شاهد باشد و هنگامی که دید آتش شورش در حال گرفتن سرتاسر کشور است قصد سفر کرد ، شاید او خود بهتر از هر کسی‌ این مهم را میدانست که تاس کشورهای قدرتمند افتاده است و آنها تصمیم خود را گرفته اند که یا ایران با کشور همسایه بجنگد و یا به یک جنگ داخلی‌ دراز مدت مجبور گردد و شاه دو حالت بیشتر نمیتواند داشته باشد ، یا بماند و به عنوان رهبر یکی‌ از این دو گروه با دست خود ساخته‌های خود و پدرش را ویران سازد و فرمان کشتن هم میهنان خود را بدهد و یا برود تا شاید جلوی خسارت کمی‌ گرفته شود


اما تصمیم او را نه صدام توانست بگیرد و نه قذافی ، هنگامی که بعد از شانزده سال هلموت کهلن صدر اعظم آلمان دیگر توسط مردم انتخاب نشد، وزیر کار وی " بلوم"  جمله ی زیبایی گفت: آدمی‌ باید بتواند گاهی بگذارد و بگذرد !!....  معمر قذافی اما نتوانست این کار را بکند چرا که وی بر این باور بود که کشور از آن وی است و این خس و خاشاک میهمان این سرزمین هستند و باید شاکر باشند که اجازه دارند اصلا در این کشور زندگی‌ کنند،،،، این خصلت همه ی دیکتاتور‌های احمق است


معمر قذافی اکنون دیگر در قید حیات نیست ! به راستی‌ چرا ؟ گفته‌ها در موردش بسیار است اما من معتقدم که او در آخرین روزها زندگی‌ به عده‌ای از طرفدارانش این ماموریت را داده بود که به هنگام اسارتش ، یعنی‌ در لحظه‌ای که دیگر هیچ امیدی به نجات وی نیست این طرفداران عادی او که میتوانستند به راحتی‌ جزو انقلابیون باشند و کسی‌ هم متوجه ی حضور آنها نباشد ، تیر خلاص وی را شلیک نمایند !! اما تعجبم از این است که چرا وی در زمانی‌ که میتوانست کاری انجام دهد که به اینجا کشیده نگردد ، هیچ کاری نکرد و تازه وضعیت را هم بدتر نمود ؟


با دیدن تصویر کشته شدن معمر قذافی این سرهنگ دیوانه که شاه این لقب را به او داده بود و او به حد از شاه ایران متنفر بود، چند شب را نتوانستم با آرامش بخوابم و مدام در این اندیشه بودم که چطور میتوانند این دیکتاتور‌ها آنقدر احمق باشند که این عاقبت بسیار روشن را برای خود نبینند ؟ چیزی که هر فردی در جهان میتواند حدس بزند که تو حتی با تمام ارتش و قدرتی‌ که داشتی نتوانستی این شورش را در آن شهر دور افتاده ی بنغازی آرام کنی‌ و مدام عقب نشستی ! حال چگونه است که هنوز امید داری دستی‌ از آسمان تو را از این کابوس بیدار سازد و تو خود را در قصر خود در رختخواب پر قو بیابی و ببینی‌ که کابوسی بیش نبوده و با گفتن یک خدا را شکر که فقط یک خواب بود! خود را به پهلو بغلطانی و به خواب شیرین فرو بروی ؟


با خود اندیشیدم که این احمق‌ها حقیقتا باورشان شده است که برای یک رسالتی از سوی الله فرستاده شده اند و دست الله در مواقع سخت آنها را یاری خواهد داد ! و همانطور که معروف است پرنده‌ها با منقار خود سنگ بر سر دشمنان اینها که به حق هستند خواهند ریخت و تمامشان را نابود خواهند ساخت ! و معمر خان را نجات خواهند داد ،،، همین احساس را صدام حسین هم داشت ، آقای خامنه‌ای هم دارد و حتی همین مموتی هم ادعای همین رسالت را مینماید و هاله ی نور بر گرد سر حمل میکند,,,,,,,,  اما جالب است که هرچه وضعیت بدتر میشود اینها بیشتر گمان دارند که این یک امتحان الهی است ،  و به جای آنکه به خود بگویند : آن رسالتی که بر دوش تو است  همین است که این ملت را شاد و سیر نمایی !! البته نه سیر از دیدنت و نه شاد از نبودت
-------------
این آقایان یعنی‌ آقای رهبر و رئیس جمهوری البته محترم که حاضر بودند برای شرفیابئ نزد همین سرهنگ دیوانه پای پیاده به دستبوسی بروند و هر بار هم موفق به دیدار با قذافی که او اینها را اصلا قاطی‌ آدم حساب نمیکرد بشوند ، از چهرشان نمایان است که قند در دل‌ آب میکردند و حالا که قذافی دیگر نیست چیزهایی میگویند که گوئی نه دوربین اختراع شده است و نه فیلم ! و هیچ سند و مدرکی‌ هم در جهان بر ضدّ این جفنگیات وجود ندارد


چند سال پیشتر در همین کیهان لندن خودمان مطلبی داشتم با عنوان " روستایی به نام جهان " که در آن یاد آور شده بودم که جهان هر روز برای این نوع افکار تنگتر و تنگتر میگردد و هر روز دیکتاتوری از صحنه ی روزگار محو میشود ! و حالا این سوال را از جناب رهبر و رئیس جمهوری و آن چهار نفر و نصفی که این رژیم را میگردانند دارم که : کدام یک از سناریو‌های دیده شده در جهان را دوست دارند ؟ هیتلر ، موسیلینی ، میلیسویچ ، صدام ، بن علی‌ ، مبارک ، یا قذافی ؟
---------------
---------------
اما سخنی هم با نسل جوان دارم که در فردای خیلی‌ نزدیک دست شما به این رهبران مورد حمایت الله می‌رسد ، شما خشمگین و زخم خورده هستید ، شما عزیز باخته هستید ، شما صاحبان اصلی‌ این مرز و بوم هستید ، شما آینده ی و آینده ساز این سرزمینید ! اما هنگامی که دستتان به این ناپاکان رسید کاری نکنید که باز نسل‌های آینده در این گردونه ی شیطانی گرفتار باشند ! چرا که خون خون میکشد ! و اگر بخواهیم با خامنه‌ای یا احمدی نژاد یا آن دیگران چون کاری که با قذافی شد انجام دهیم بدانیم که فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما هم همین سرنوشت تو و من را خواهند داشت ! آیا این خواسته ی ماست ؟  
مجید رحیمی ۲۶اکتبر۲۰۱۱ مونیخ

No comments: